دائرة المعارف بزرگ اسلامی

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

جلد 1 -صفحه : 415/ 245
نمايش فراداده

آصف الدوله، حاج غلامرضاخان
جلد: 1
نويسنده:      
شماره مقاله:244

آصِفُ‎الدّوله، حاج‎غلامرضاخان شاهسون اينانلو، فرزند حاج‎حسين‎خان‎شهاب‎الملک (د 1327ق/1909م) سپاهي و سياست پيشة روزگار قاجاري. در سال 1291ق/1874م حاج‎حسين‎خان لقب نظام‎الدوله گرفت و لقب شهاب‎الملک به فرزندش رسيد و از اين پس او نيز وارد مشاغل نظامي شد. بعد از فوت نظام‎الدّوله، شهاب‎الملک‎جوان، از سوي ناصرالدّين‎شاه به حکومت کرمانشاه منصوب گرديد و پس از چندي که فرمانروايي آن منطقه پيوستِ مشاغلِ ظلّ‎السّلطان شد، وي به مرکز احضار، و به دنبال اغتشاش کرمان در زمان وکيل‎الملک دوم (1295ق/1878م) به جاي او حاکم کرمان شد، امّا با آنکه پدرش بر آن ديار سابقة حکومت داشت، او خود کاميابي نيافت و چون مردم بر اثر شدّت قحطي و بيدادگري دولتيان شوريدند و يحيي‎خان‎کلانتر هم کشته شد، به مرکز احضار گرديد. در 1298ق/1881م، چند ماهي مجدّداً حاکم کرمانشاه شد و در همان سال به سوي طبرستان (مازندران) اعزام گرديد تا در مقام «باشر حضرت والا»، حکومت يکي از 17 منطقة ابوابجمعي کامران ميرزا‎نايب‎السّلطنه را برعهده گيرد.
کامران‎ميرزا در 1302ق/1885م، در مقام وزارت جنگ، سواران ابوابجمعي را از شهاب‎الملک که عنوان سرتيپي داشت گرفت. وي به تهران آمد و در خانة امينه اقدس همسر ناصرالدّين‎شاه چندان بست نشست تا به خواسته‎اش رسيدگي شد. در 1305ق/1888م مستقلاً به حکومت مازندران رسيد و 3 سال بعد حکومت خوزستان به او تفويض شد. ناصرالدين‎شاه در سال 1313ق/1895م فرزند کوچک خود، نصرت‎الدين ميرزا‎سالارالسلطنه را در سيزده سالگي به حکومت خراسان منصوب کرد و شهاب‎الملک را ـ پس از دريافت رشوه‎اي کلان از وي ـ با لقب جديد «آصف‎الدوله» که پس از مرگ عبدالوهاب‎خان بي‎صاحب مانده بود، به سمت پيشکاري وي برگزيد و لقب شهاب‎الملک را به پسر وي محمد ناصرخان داد. در 1315ق/1897م مظفرالدين‎شاه او را از خراسان به تهران خواند و مجدّداً در همان سال به حکومت کرمان و بلوچستان برگماشت.
در اين دوره، آصف‎الدوله در برقرار ساختن امنيت در منطقه و مرمّت سيمهاي تلگراف که مورد تقاضاي دولت بريتانيا بود، کارهايي انجام داد. با اين همه، نواحي کرمان و بلوچستان دستخوش قحط و گراني و آشوب باقي ماند. آصف‎الدوله در صفر 1317ق/ژوئن 1899م به تهران فرا خوانده شد و به سمت وزارت خالصه جات و حکمراني تهران و سرپرستي ايلات و عشاير منصوب گرديد. به دنبال وام گرفتن مظفّرالدّين‎شاه از روسيه و سفر او به خارج و حيف و مي‎وجوه قرضه در 1318ق/1900م، مردم تهران در برابر رژيم به پا خاستند. بخشي از پرخاش مردمِ پايتخت متوجه آصف‎الدوله گرديد و از همين رو، او از کار برکنار شد.
وي در 1320ق/1902م، به حکمراني فارس منصوب گشت. پس از چند ماه، قرار شد لرد کرزن سياستمدار معروف بريتانيا و فرمانفرما و نايب‎السّلطنة هندوستان ضمن بازديد از خليج‎فارس، در بندر بوشهر اقامت گزيد. دولت مرکزي که به آداب داني آصف‎الدوله اعتماد نداشت، او را به تهران خواند. آصف‎الدوله در 1322ق/1904م به فرمانفرمايي خراسان و سيستان منصوب شد. وي در اين مأموريت ستمگري را از حد گذراند و گذشته از اتهاماتي چون احتکار گندم و گوشت که بر وي وارد آمد، آنچه بيش از همه ماية بي‎آبرويي او شد، داستان 160 دختر قوچاني بود که يا پدران تنگدست شان آنان را براي فراهم کردن وجه ماليات به ترکمانان فروختند و يا ترکمانان خود به تحريک سالار مفخَّم بجنوردي آنان را از خانواده‎هاشان ربودند.
اهالي مشهد به عنوان اعتراض، به اجتماع و تظاهر پرداختند. تفنگداران حمله آوردند و 40 تن را کشتند و گروهي را که ماية تحريک مردم شد، ماجرا را از فراز منبر تعريف کرد. طباطبايي در اين باره نامه‎اي را برشمرد. فاجعة مشهد در ميان مردم بازتابي گسترده يافت و در جرايد نيز مطرح گرديد، آنچنان که برخي آن را از عوامل عمدة نهضت مشروطيت به شمار آوردند. پس از تشکيل مجلس اول، نمايندگان برگزيدة مردم، برکناري آصف‎الدوله و محاکمة وي و همکارانش، از آن ميان حاکم بجنوردسالار مفخّم بجنوردي را خواستار شدند. آصف‎الدوله در اوايل 1325ق/1907م برکنار شد و به تهران امد. وي و سالار مفخّم به ديوانخانة عدليه احضار شدند، اما از محاکمه نتيجه‎اي به دست نيامد و آصف‎الدوله به ناگاه در 18 رمضان 1325ق/25 اکتبر 1907م در کابينة بعدي که پس از يک ماه و چند روز به رياست حسينقلي‎خان‎نظام‎السلطنه تشکيل يافت، باز در اين سمت باقي ماند. مجلس شوراي ملّي نتوانست در برابر اين گونه «پاداش» يافتن و ترقّي آصف‎الدوله بي‎تفاوت بماند. از اين‎رو در 13 محرم 1326ق/16 فورية 1908م پس از انتقاد سخت تقي‎زاده از وي و رفتارهايش، مجلس از اصف‎الدوله «سلب اعتماد» کد. پس از بسته شدن مجلس در دورة استبداد سغير، با روي کار آمدن کابينة مشيرالسلطنه، آصف‎الدوله به استانداري فارس منصوب شد. در اين هنگام، در همة ايالات بر ضدّ بيدادگريهاي محمد عليشاه، شورشهايي برپا بود، ازجمله در فارس که مشروطه‎خواهان قدرت فراوان داشتند. آصف‎الدوله که سرد و گرم روزگار را چشيده بود، سود خو را در تأييد آنان دانست. از اين‎رو تا فتح تهران توسط انقلابيون در سِمَت خود باقي ماند. اما در 28 جمادي‎الثّاني 1327ق/17 ژوئية 1909م برکنار گشت و به تهران فراخوانده شد و ديگر به منصبي ترسيد و اندکي بعد درگذشت. وي مردي تندخوي و متظاهر به دينداري بود. برخي از مشروطه خوهان به عل نفوذ او در ايلات شاهسون و سوابق سياسي، گهگاه ملاحظاتي از او مي‎داشتند.

مآخذ: تعتمادالسلطنه، محمدحسن‎خان، روزنامة خاطرات، به کوشش ايرج افشار، تران، اميرگبير، 1345ش، صص 209، 1158؛ همو، المآثر والآثار، تهران، 1307ق، ص 33؛ همو، منتظک ناصري، تهران، 1300ق، 3/366، 370؛ بامداد، مهدي، تاريخ رجال ايران، تهران، زوار، 1347-1353ش، 3/14-16؛ براون، ادوارد، انقلاب ايران، ترجمة احمد پژوه، تهران، معرفت، 1338ش، ص 110؛ بهار، محمدتقي، «بعضي مطالب هرگز فراموش نمي‎شود ـ آصف‎الدوله» يغما، س 23، شمـ 7 (مهر 1349ش)، ص 406؛ سعادت نوري، حسين، «آصف‎الدوله‎ها»، يغما، س 16، شمـ 2 (اردبهشت 1342ش)، صص 83-87؛ کسروي، احمد، تاريخ مشروطة ايران، تهران، اميرکبير، 1349ش، صص 204، 226-0227، 278؛ همو، تاريخ هيجده سالة آذربايجان، تهران، اميرکبير، 1346ش، ص 15؛ محيط مافي، هاشم، تاريخ انقلاب ايران، تهران، فردوسي، 1363ش، صص 85، 227-228، 284-285؛ معاصر، حسن، تاريخ استقرار مشروطيت ايران، تهران، ابن‎سينا، 1353ش، صص 141، 299، 306، 353، 394، 530-532؛ ناظم‎الاسلام کرماني، محمد، تاريخ بيداري ايرانيان، به کوشش علي‎اکبر سعيدي سيرجاني، تهران، لوح، 1357ش، 2/397-401، 5/64، 68، 92، 103-106، 425-426؛ وقايع اتفاقيه (مجموعة گزارشهاي خفيه‎نويسان انگليس)، به کوشش علي‎اکبر سعيدي سيرجاني، تهران، نوين، 1363ش، صص 667-699؛ هدايت، مهديقلي مخبرالسلطنه، خاطرات، تهران، 1363ش، صص 159 به بعد.
بخش تاريخ