دائرة المعارف بزرگ اسلامی

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

جلد 1 -صفحه : 415/ 267
نمايش فراداده

آفاق و آنْفُس، اصطلاحي در عرفان و فلسفة اسلامي. آفاق جمع اُفُق و به معني کران، ناحيه، کرانة آسمان، کنار و بر گرد جهان؛ و انفس، جمع نَفْس به معني ذات: روح و خود است. در اصطلاح متفکران اسلامي 2 واژة آفاق و انفس باتوجه به قرآن (فصّلت/41/53) در معناي جهان و انسان يا ظاهر و باطن يا عالم ماديات و مجردات به کار رفته است، چنانکه عالم آفاقي کنايه از عالم ظاهر و عالم کبير و عالم اجسام است؛ و عالم انفسي اشاره به عالم باطن و عالم صغير و عالم ارواح.
سير در آفاق و انفس، يعني تفکر در لطايف وجود آدمي و مشاهدة دقايق هستي، مطلبي است که به صورتهاي مختلف در نوشته‎هاي دانشمندان اسلامي مطرح شده است.
الف ـ در تفاسير قرآن: مفسران عامه و خاصه، ضمن تفسير آية «سَنُريهِمْ آياتِنا‎في‎الآفاقِ وَ‎في‎اَنْفُسِهِمْ» در توجيه دو کلمة آفاق و انفس سخناني گفته‎اند، از آن جمله:
1. مراد از آياتِ آفاقي، افلاک و ستارگان و عناصر چهارگانه و مواليد سه گانه (معدن، نبات و حيوان) است؛ و مقصود از آيات انفسي، کيفيت تکوين چنين است در رحم و نحوة پديد آمدن اعضاء و اندامهاي شگفت‎انگيز آن؛ 2. مقصود از آياتِ انفسي، اشاره به فتح مکه است و مراد از آياتِ آفاقي فتح نواحي اطراف آن؛ 3. منظور از آياتِ آفاقي، حوادث خارق عادتي است که مقارن ظهور پيامبر اکرم و پس از آن، در خارج از مکه اتفاق افتاد؛ و مقصود از آياتِ انفسي اشاره به واقعة شقّ‎القمر است که در مکه صورت گرفت؛ 4. آيات آفاقي يعني «وقايعي که خداي تعالي را بود در امم گذشته»؛ و ايات انفسي اشارتي است به واقعة جنگ بدر؛ 5. آياتِ آفاقي يعني سرنوشت امّتهايي که انبياي الهي را تکذيب کردند، در مقابل آياتِ انفسي که وجود خود انسان و مراحل تکوين و تکامل اوست از انعقاد نطفه تا مرحلة ادراک و تعقل (طبرسي، 5/33؛ فخررازي، 24/139؛ ابوالفتوح رازي، 4/554، 555).
ب ـ سيرآفاقي و انفسي در نظر فيلسوفان: ابن‎سينا در پايان نَمَط چهارم از کتاب اشارات و تنبيهات، ضمن توضيح برهاني که براي اثبات ذات باري و صفات حقيقية او آورده است مي‎گويد: «تأمل کن که چگونه در اثبات مبدءِ اول و يگانگي و پاکي او از عيب و نقص، بيان ما به چيز ديگري جز خود وجود نياز نداشت و به ملاحظة مخلوق و فعل او محتاج نشد، اگرچه آن هم بر وجود واجب تعالي تعالي دليل است، اما اين روش مطمئنتر و شريفتر است و در کتاب الهي، آية «سنريهم آياتنا» به اين مطلب اشارتي دارد» (3/66). شيخ‎اشراق در باب دوم از رسالة يزدان شناخت ـ که دربارة معرفت نفس انساني و چگونگي سعادت و شقاوت آن بحث مي‎کند ـ آفاق و انفس را در معناي انسان و جهان به کار مي‎برد. به گفتة او: کاملترين موجودات آدمي است که او را عالم کوچک خوانده‎اند «به حکم آنکه حواشي عالم روحاني و جسماني بر هم زده‎اند و نموداري از او با هم آورده؛ و کلام الهي بر اين معني ناطق است: سنريهم آياتنا» (مجموعة آثار، 420). نيز در کتاب الواح عمادي، پس از ذکر آية 21 سورة 51 (الذّاريات) و آية 53 سورة 41 (فصلت)، مي‎نويسد: «اين چند آيه اشارت مي‎کند که عجايب عالم علوي در عالم کوچک که انسان است، تعبيه شده است» (ص 190).
بابا افضل کاشاني، در رسالة جاودان‎نامه، مراتب آيات و نشانه‎هاي الهي را در جهان هستي، به «گنج خانه‎اي» تشبيه مي‎کند که کليد آن خودشناسي است. به گفتة او: «شناخت هر چيزي پس از شناخت هر چيزي پس از شناخت خود تواند بود، چه از مخلوقات هيچ چيز آن کمال ندارد که مردم» (1/267). وي سپس ضمن اشاره به آية 53 سورة 41 و استشهاد به آية 21 سورة 51، از «علمِ آياتِ آفاق و انفس» نام مي‎برد و مي‎نويسد: «ناچار به آيات آفاق و انفس مردم را به لقاي خداوند تعالي بايد خواند تا محجوب نمانند. پس به آيات ببايد نگريست تا بداني و بشناسي و از الحاد و تعطيل بري شوي؛ و چون بدانستي و بشناختي، آيات و علامات را فرو بايد گذاشت تا مشرک نباشي» (1/28، 284). نکته‎اي که افضل‎الدين در پايانِ سخن خود بر آن تأکيد مي‎کند، اين است که پس از شناخت بدايع خلقت و تأمل در مصنوعات الهي و گشوده شدن ديدة بصيرت، اگر آدمي از آيات و نشانه‎ها روي برنتابد انديشة خود را در وجود باري و وحدانيت و قيوميت او متمرکز نسازد، به ورطة شرک و الحاد مي‎افتد.
صدرالدين شيرازي در مقدمة اسفار، سلوک عارفان و سير آفاقي و انفسي اولياءالله را به 4 سفر معنوي مانند مي‎کند: 1. سفر از خلق به سوي حق؛ 2. سفر در حق همراه حق؛ 3. سفر از حق به سوي خلق همراه حق؛ 4. سفر در خلق همراه حق (1/13). در توضيح اين مراحل، شارحان سخنان صدرالمتألهين گفته‎اند : در اصطلاح اهل يقين، سفر عبارت از سير و سياحتي است که آغاز آن عالم طبيعت و پايان آن فناء‎في‎الله و بقاء بالله است.
مرحلة اول اين سلوک، سفري است از خلق به سوي حق، يعني سير از کثرت به وحدت و از ظاهر به باطن. در طي اين سفر، به تدريج تعبّنات موهوم و کثرات اعتباري از نظر سالک محو مي‎شود تا بدانجا که «وحدت حقّة حقيقيه» را در هر چيز جلوه گر مي‎بيند. آنگاه که هستي سالک در هستي حق فاني شد و وجودش وجودي حقاني گرديد، سفر اول به پايان مي‎رسد. حکيم الهي نيز با تدمل در آفاق و انفس و مشاهدة آيات سبحاني و اتقان نظام هستي، از اثار قدرت و حکمت خداوند بر وجود او استدلال مي‎کند و بر اسماء و صفات وي استشهاد مي‎ورزد.
مرحلة دوم سلوک، سفر در حق است همراه حق. مقصود ا اين سفر، سير سالک در عالم اسماء و صفات الهي است. سالک اندک اندک در درياي جلال و جمال الهي فرو مي‎رود، پرده‎ها برداشته مي‎شود و هريک از موجودات به عنوان مظهري از مظاهر اسماء و صفات خداوند جلوه گر مي‎شود. اين سفر، سفري است در حق، زيرا در اين سفر، سالک متحقق به حقيقت حق مي‎شود و «در صُوَرِ جميع موجودات، به ديدة حق، مشاهدة حق» مي‎کند (لاهيجي، 59). حکيم الهي نيز از تأمل در وجود حق به وجوب وجود او پي مي‎برد و از وجوب وجود، بر وجدانيت واجب استدلال مي‎کند و به تدريج علم، قدرت، حيات، اراده، سمع و بصر و ديگر اوصاف کمال و نُعوت جمال و جلال خداوند را در مي‎يابد.
مرحلة سوم، سير سالک است ا حق به سوي خلق همراه حق. از انجا که سالک پس از گذشتن از کثرات موهوم صوري و معنوي و فاني شدن در حق، از خود تعيّني ندارد، بنابراين سفر او سفري همراه حق است. در اين سفر، سالک عارف خود مظهر اسماء و صفات الهي مي‎شود تا بدان جا که دانش او جلوة دانش حق و قدرتش مظهر قدرت حق و اراده‎اش ناشي از مشيّت حق مي‎شود، يعني به او مي‎شنود، به او مي‎بيند، به او مي‎گويد و به او حرکت مي‎کند. حکيم الهي نيز در اين مرحله پس از معرفت اسماء و صفات و لوازم آنها، از مقام وحدت به عالم کثرت باز مي‎آيد تا چگونگي صدور موجودات و پيدايش کثرات و تعيّنات را دريابد و از مجالي تجلّيات حق و مراتب ظهور نورالهي، يعني عالم جبروت، ملکوت و ناسوت (عقول، نفوس و اجسام) آگاه گردد.
مرحلة چهارم، سيري است در خلق همراه حق. در اين مرحله سالک عارف، کثرات را در وحدت و وحدت را در کثرت مي‎بيند و به مقام خليفه‎اللّهي نايل مي‎شود و با شناختن موجبات سعادت و شقاوت آدمي، قابليت هدايت و تربيت ديگران را پيدا مي‎کند. چنين کسي اگر از جانب حق مأمور ارشاد خلق به سر منزل سعادت گردد، صاحب نبوّت تشريعي است (اسفار، 1/13-16، حواشي).
ج ـ سير در آفاق و انفس از نظر عرفا: در نظر عارفان، آفاق دو کتابند که بايد رموز هستي را در آنها خواند: کتاب انفس که «تمامت آيات صفات و اماء‎الهي در آن مکتوب است: و کتاب آفاق که تفصيل کتاب انفس است (لاهيجي، 463). عارف بر آن است که از يک سو از خودشناسي به خداشناسي برسد و از سوي ديگر «به نظر اعتبار نگاه در افلاک و انجم و اختلاف سير و اشکال ايشان» کند تا کمال قدرت الهي و حکم و تدبر او را در نظام متقن عالم مشاهده کند و اين معني «سبب ارتقاء وي بر مدارج کمال گردد» (همو، 167). در نوشته‎هاي صوفيانه، گاهي مقصود از سير آفاقي و انفسي، سفر روح است در حوزة محسوسات و عالم مجرّدات؛ چنانکه سنايي در منظومة سيرالعباد‎الي‎المعاد بيان داشته است. گاهي نيز منظور از آن، مطالعه در کتاب وجود خويش است و «سفر در موجودات». از يک جهت مي‎توان گفت که سير انفسي، سفري است در خود که طيّ آن، سالک به مدد عشق و هدايت پير، از بيابانهاي حرص، بخل، غضب و شهوت مي‎گذرد و کوههاي کبر و حسادت و حقد را در مي‎نوردد تا از مرحلة حيواني به مرتبة فرشتگي برسد.
از جهت ديگر، مراد از سير انفسي، سير سالک در مراتب نفس آدمي است چنانکه شمس‎الدين محمدکرماني در منظومة مصباح‎الارواح بيان کرده است. مرحلة اول اين سفر، سير در شهر نفس امّاره است و پس از آن، ديداري از شهر نفس لوّامه. سالک به سفر خود ادامه مي‎دهد تا به شهر نفس مطمئنه برسد که شهري خوش است و ديار حکمت و خردمندي. با گذشتن از اين مرحله، سوادِ شهرِ نفسِ راضيه پديدار مي‎شود و پس از عبور از شهر نفس مرضيه، سرانجام سالک به مقصد نهايي سلوک که فنا و بقاست نايل مي‎شود، آنجا که «فقير مطلق» مي‎شود و «توانگر به حق» مي‎گردد.
شيخ محمودشبستري آفاق و انفس را مترادف با عالم صغير و کبير با انسان و جهان به کار برده است. باب ششم رسالة او «در برابر کردن آفاق و انفس يعني برابر کردن تن آدمي با عالم» است. وي در باب هفتم، اين 2 واژه را با ظاهر و باطن يا عالم ظاهر و باطن تطبيق مي‎کند و مي‎نويسد: «آنچه حق سبحانه و تعالي فرمود سنريهم آياتنا، مراد از آفاق، عالم ظاهر يعني عالم اجسام و مراد از انفس، عالم باطن است يعني ارواح» (مرآت‎المحققين، 35).
سير در آفاق و انفس، گاهي به معني مطالعه در کتاب هستي است و گاهي نيز منظور از آن «سياحت بلدان» يعني جهانگردي و مشاهدة اقوام و ملل گوناگون و آشنايي با روحيات و آداب و رسوم و معتقدات آنان است. از اينجاست که پيران طريقت مريدان را به سير و سياحت تشويق مي‎کردند و معتقد بودند که: «مرد در سفر بر مراد خود ظفر يابد و اهل ظاهر و باطن و حق و باطل را فرق کند و جسم از جان و يقين از گمان امتياز دهد. دل او آرام گيرد و خاطرش صفا پذيرد و حيرت و تردد از وي برخيزد» (شيرواني، 16).
آفاق و انفس، گذشته از معاني مذکور، نام چند رساله و کتاب نيز هست که در همين موضوع نوشته شده است، از آن ميان: رسالة آفاق و انفس از شاه‎نعمت‎الله ولي (منزوي، 4/2619)؛ رساله آفاق و انفس منسوب به ناصرخسرو قبادياني (کتابخانة مرکزي، 14/3695؛ کتابخانة مرکزي و مرک اسناد، 414)؛ رساله آفاق و انفس از سيداسماعيل مدرس (شوراي ملي (سابق)، 21/319).

مآخذ: ابوعلي‎سينا، حسين‎بن‎عبدالله،‎الاشارات والتنبيهات، تهران، مطبعة‎الحيدري، 1379ق؛ ابوالفتوح رازي، تفسير، قم، کتابخانة آيت‎الله مرعشي، 1404ق؛ باباافضل کاشاني، محمدبن‎حسين، مجموعة مصنفات، به کوشش مجتي مينوي و يحيي مهدوي، دانشگاه تهران، 1331ش، 1/11؛ سنايي، مجدودين آدم، سيرالعباد‎الي‎المعاد، به کوشش محمدتقي مدرس رضوي، دانشگاه تهران، 1348ش، جمـ ؛ سهروردي، شهاب‎الدين، مجموعة آثار فارسي، به کوشش حسين نصر، تهران، انستيتو فرانسه، 1348ش؛ شبستري، محمود، مرآت‎المحققين، شيراز، 1317ش، ص 36؛ شيرواني، زين‎العابدين، بستان‎السياحه، تهران، 1315ق، صص 16، 17؛ صدرالدين شيرازي، محمدبن‎ابراهيم،‎الاسفارالاربعه، قم، مکتبه‎المصطفوي، 1404ق؛ طبرسي، فضل‎بن‎حسن، مجمع‎البيان، بيروت، العربي؛ کرماني، محمد، مصباح‎الارواح، به کوشش بديع‎الزمان فروزانفر، دانشگاه تهران، 1349ش، جمـ ؛ لاهيجي، محمد، مفاتيح‎الاعجاز‎في‎شرح گلشن راز، به کوشش کيوان سميعي، تهران، 1337ش، جمـ .
صمد موحد