پرسش ها و شبهات‏ در زمینه های ‏تاریخی اجتماعی می رویند

نسخه متنی
نمايش فراداده

پرسش‏هاوشبهات‏درزمينه‏هاي‏تاريخي‏اجتماعي‏مي‏رويند.

به گفته جامعه شناسان، تفاوت جوامع كنوني با اجتماعات گذشته صرفا در سرعت و شتاب نيست، بلكه ماهيت تحول آن‏ها بسيار حائز اهميت است؛ زيرا علاوه بر اين كه نظام معيشتي جوامع مدرن بسيار متفاوت‏تر از گذشته مي‏باشد، آن‏ها در نظام معرفتي و جهان بيني نيز دچار دگرگوني‏هاي اساسي شده‏اند. اين امر نشان مي‏دهد كه ميزان نفوذ و برد تحول تا عميق‏ترين لايه‏هاي حيات جمعي نيز رسوخ كرده است، به گونه‏اي كه به جرأت مي‏توان گفت اساسا حيات جمعي انسان به دو دوره «سنتي» و «مدرن» تقسيم مي‏شود كه البته هر دوره لوازم و مقتضيات خود را دارد.

اين سخن كه اكنون جوامع سنتي در مقياس جهاني از گردونه‏ي تمدن و تمدن سازي كاملاً به حاشيه رانده شده‏اند ـ اگر چه چندين دهه پيش با انكار و اكراه روبرو بود، ولي در حال حاضر ـ سخني كاملاً بديهي و روشن تلقي مي‏شود. تمدن كنوني بشر بي گمان مبتني بر مدرنيته و انديشه‏ي مدرن و نقاد است و در تمام سطوح از آن تغذيه مي‏كند. گرچه در دهه‏هاي آخر قرن بيستم مجموعه انتقاداتي تحت عنوان پست‏مدرن (Post Modern) نسبت به بنيادهاي انديشه و پروژه‏هاي مدرنيته طرح و شرح شد ـ كه بسيار قابل تأمل است. با اين همه به نظر مي‏رسد مجموعه‏ي بشريت در حال «گذار» است؛ اما نوع گذار تفاوت مي‏كند.

دنياي پيشرفته و فرا صنعتي غرب در حال گذار از وضعيت مدرنيته است و اين در مقولاتي نظير علم، تكنولوژي، فلسفه، دين و هنر كاملاً پيداست. هم اينك در مغرب زمين نظريات انتقادي بسياري نسبت به محصولات و فرآورده‏هاي ناشي از پروژه مدرنيته آغاز شده است و حتي نگاه انديشمندان غربي (نه لزوما سياستمداران آنان) نسبت به پديده‏ي شرق و شرق‏شناسي تعديل و گاه متفاوت شده است. در گذشته، مجموعه‏ي انديشوران و رجال سياسي با آميزه‏اي از قدرت و معرفت بر ميراث مادي و معنوي مشرق زمين مي‏تاختند و به اصطلاح تمدن بورژوازي غرب قويا در خدمت استعمار بود. نگرش آن‏ها به شرق كاملاً تحقيرآميز و بهره‏جويانه بود، ليكن چندي است انديشمندان در موضع شرق‏شناسي از مباني و رويكردهاي پيشين فاصله گرفته و ديدگاه‏هاي نويني را به ظهور رسانده‏اند؛ در چارچوب شرق‏شناسي، پژوهش‏هاي اسلام‏شناسي نيز تقريبا همين روند را داشته است.

به موازات دوره‏ي گذار غرب از وضع مدرن، در جوامع در حال رشد و توسعه تازه دوره‏ي گذار از سنت به مدرنيته آغاز شده است! جامعه شناسان بر اين باورند كه اساسا «وضعيت گذار» بحران زا و شبهه خيز است: زيرا وضع گذار يعني بر هم خوردن تعادل، و اين معادل است با گونه‏اي بحران هويت در سطح فردي و جمعي؛ يعني جامعه با هويت فرهنگي ـ تاريخي پيشين خويش در چالش قرار مي‏گيرد و قصد تعادل نويني مي‏كند.

بي شك، در سنجش ميان سنت و مدرنيته و ايجاد توازن و تعادل، بايد توجه داشت كه هسته‏ي دروني و اصلي سنت را در جامعه‏ي ما و همانند آن، دين تشكيل مي‏دهد. هم‏چنين قلب تپنده‏ي مدرنيته علم و دستاوردهاي آن است. لذا نبايد شك كرد در جوامعي چون جامعه‏ي ما، هر موضوع و مسأله‏اي كه وارد منظومه‏ي فكري ـ فرهنگي مي‏شود، بي درنگ در جغرافياي معرفتي مورد پرسش قرار مي‏گيرد و جايگاه و موقعيّت آن نسبت سنجي مي‏شود. اين طبيعي است كه در جامعه‏اي با پيشنه‏اي ديرينه در تاريخ و دارا بودن لايه‏هاي گوناگون هويتي، موضوعات نوين انساني منبعث از فضاي مدرنيته مورد پرسش و چالش قرار گيرد؛ تجربه‏ي يك سده‏ي اخير جامعه‏ي ما و چالش‏هاي پيراموني آن كاملاً مؤيد اين مطلب است.

مجموعه‏ي اين چالش‏ها در دو سطح معرفتي و معيشتي، همواره امواج خود را بر پيكر جامعه نواخته و گاه به صف بندي‏هاي تند و خشني نيز منجر شده است. تجربه انقلاب مشروطيت و انشعاب‏هاي پس از آن و نزاع ميان مشروطه‏خواهان و مشروعه‏گرايان نمود تاريخي اين پديده است.

بنابراين، تكوين و رشد پرسش‏ها و شبهات ديني را در دوره‏ي گذار، نبايد صرفا سياسي و يا مصنوعي تلقي كرد، زيرا بدون ترديد بخش قابل توجهي از آن به شرايط اجتماعي ـ تاريخي كشور باز مي‏گردد.

دريافت اين نكته‏ي مهم، شرط نخست مواجهه با پرسش و شبهات زمانه‏ي ماست.