(1370/04/18 )
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
برادران عزيز، سفيران جمهورى اسلامى و حاملان پيام نور و رسالت توحيد! خيلى خوش آمديد. در ابتدا لازم است به همهى شما برادران عزيز - چه آنهايى كه در كشورهاى مختلف عالم مشغول انجام وظيفهاند، و چه برادرانى كه در وزارت خارجه و دستگاههاى مربوط به آن مشغول خدمت و تدبير و مطالعه و بررسى و راهنمايى هستند - خسته نباشيد عرض كنم و به خاطر اين خدمت بزرگ و ظريف و مؤثر، اجر وافر شما را از خداوند متعال مسألت كنم.
اگر بخواهيم به اصل مطلب برسيم، بايد عرض كنيم كه امروز ديپلماسى ما از جهاتى، حتّى از ديپلماسى در دوران جنگ - كه خيلى پيچيده و سخت بود - سختتر، ظريفتر و ابتكارطلبتر است. اگر بخواهيم اصول سياست خارجى را كه بر پايهى عزت و حكمت و مصلحت استوار است، بر اوضاع و شرايط پيچيدهى امروز دنيا و وضع خاص خودمان تطبيق كنيم، بلاشك فراست، ابتكار عمل، پُركارى، دقت و پايبندى شديد به اصول و آرمانها، جزو وظايف عمومى دستگاه ديپلماسى ماست.
چرا امروز مسألهى ديپلماسى ما سخت و پيچيده است؟ براى اينكه از بعد از رحلت حضرت امام(ره)، سياست زيركانهى پيچيدهيى در دنياى مربوط به ما به وجود آمد. نمىخواهم بگويم كه همهى دنيا وقتشان صرف اين كار مىشود؛ نه، در آن بخش سياستگذارى و فعاليت دنيايى مربوط به ما، ايدهى خيلى زيركانه و البته خباثتآلودى پيدا شد - كه تقريباً از آن روزهاى اول شروع كردند؛ از صحنههاى گوناگون هم اين سياست را تعقيب كردند؛ هنوز هم تعقيب مىكنند - و آن، اين است كه تصميم گرفتند در اعمال و رفتار و گفتار و منش جمهورى اسلامى چيزى پيدا كنند و يا چيزى به آن نسبت بدهند كه در آن، تخطئهى دوران امام باشد. اين، چيز خيلى مهمى است. كارى كنند كه دوران ده، يازدهسالهى نورانى حيات و حضور مبارك امام(ره) كه ملتهاى دنيا به آن دوران دل بستهاند، ما در آن دوران حيات پيدا كرديم، كشور در آن دوران به اوج عزت اسلامى خود رسيد و هرچه دستگاههاى سياسى، تبليغاتى دشمن تلاش كرد كه آن دوران را مخدوش و ملكوك كند، نتوانست، به زبان و قلم و منش و رفتارى از درون جمهورى اسلامى تخطئه بشود؛ يا اگر چنين چيزى ميسور و ممكن نيست، آنچنان وانمود كنند كه گويى اين كار در حال انجام است.
اينكه مىبينيد اينها علىالظاهر سياستهاى جديدى دارند و تصميم به بازنگرى گرفتهاند و مىگويند ايران راه جديدى را آغاز كرده، و اسم شخصيتهاى ايرانى را مىآورند، معنايش آن چيزى نيست كه در ظاهر اين سخن فهميده مىشود. اين، متضمن هيچگونه اظهار ستايشى از شخصيتهاى ايرانى نيست؛ معنايش همان ايدهى خبيثى است كه اينها داشتند؛ يعنى امروز خود ايران، دوران امام را تخطئه مىكند. اينها مىخواهند اين را ثابت كنند. اگر نستجيرباللَّه چنين چيزى پيش مىآمد - يعنى ايران اسلامى عملاً در گفتار و كردار و منش، دوران ده، يازده سالهى انقلابِ با حضور امام را تخطئه مىكرد - اينها خيلى خوشحال و موفق شده بودند؛ اما آنطور كه نشد؛ معلوم هم بود كه نمىشود.
امروز الگوى زندگى سياسى و اقتصادى و منش كلى انقلابى ما همان چيزى است كه از امام دانستهايم و شنيدهايم و همان منش و افكار و رفتار امام - كه درست هم بود، منطبق بر حق هم بود، با همهى جان و دل هم ملت ايران و مسؤولان دنبال آن راه بودند و بعد از آن هم هستند - راه حق است و يك لحظه نبايد از راه حق جدا شد. واقعيت اين است؛ منتها دشمن دستبردار نيست. او سعى مىكند براى افكار عمومى دنيا - كه اين افكار عمومى عالم، متضمن افكار و احساسات و استفهامات ملتهاى مسلمان و ملتهاى جهان سوم، كه مخاطب انقلاب اسلامى بودند، نيز هست - اثبات كند كه ايران خودش آن دوران را تخطئه مىكند؛ شما از چه كشورى مىخواهيد تقليد كنيد؟! مىخواهد براى مردم فلان كشور اسلامى و يا حتّى غير اسلامى ثابت كند كه ايران از مواضع قبلى خود عدول كرده است. ما ديديم كه كشورهاى غير اسلامى، در حركات عظيم خودشان، راه ايران را به عنوان شعار مشخص كردند، تابلو زدند و گفتند راه ما همان راهى است كه ايران رفته است؛ يعنى راه مقابلهى با استكبار امريكايى و غول خونخوار قدرت سلطهى جهانى. مىخواهد به مردم دنيا بگويد كه شما دنبال آن راه رفتيد و جاذبهى آن شما را به حركت درآورد و به شما اميد بخشيد؛ اما حالا خود متوليان و كاركنان و رهروان آن راه، آن را تخطئه مىكنند؛ شما چه مىگوييد؟! مىخواهد اين را در دنيا جا بيندازد.
البته اين هم در حاشيه ناگفته نماند كه متأسفانه عدهيى هم در داخل اصلاً ملتفت نيستند كه در دنيا هدف و غرض از اين حرفها چيست. از روى جهالت، همان حرفها را تكرار مىكنند. فلان راديو، فلان خبرگزارى، مرتب يك سياست را از سياستهاى دولت يا يك مسؤول انتخاب مىكند و به مناسبت يا بىمناسبت مىگويد: بله، اينها راه جديدى را شروع كردهاند، راه انقلابزدايى را آغاز كردهاند، شعار امامزدايى را مىدهند(!) اين افراد داخلى هم با استفاده از اين مطالب، شروع به يك نوع كارهاى واقعاً بچگانه كردهاند! آدم احساس مىكند كه بعضى از كارها خيلى بچگانه است. همان حرفها را تكرار مىكنند، شايد بتوانند كسى يا كسانى را از ميدان برخوردهاى سياسى و خطى خودشان خارج كنند؛ غافل از اينكه آن كسى كه اين حرفها را مىگويد، دلش براى شما نسوخته است. او حرف شما را نمىزند؛ چيز ديگرى مىگويد و مقصود ديگرى دارد. اين، سياست جهانى است.
در اين شرايط، شما مىخواهيد دوران بازسازى را طى كنيد. دوران بازسازى، از سال 67 - يعنى بعد از پايان جنگ - آغاز شده است. شروع دوران بازسازى را امام اعلام كردند. يادتان است كه امام دستور دادند و شوراى عالى بازسازى معين كردند و سياستگذارى شد. از آن سال تا حالا، حدود چهار سال مىگذرد. پس دوران، دورانى است كه كشور بايد به ترميم ضايعات دوران جنگ بپردازد و از همهى امكانات قابل وصول و جايزالوصول بشرى استفاده كند.
كشور ما را با بمبهاى ديگران بمباران كردند، با استفاده از تكنولوژى جديد به اين وضع درآوردند؛ والّا اگر به دست متجاوزان عراقى شمشير مىدادند و مىگفتند برويد با اين پاسداران روبهرو بشويد، يك چهار تا كله كه به دست پاسداران جانبركف ما در ميدان جنگ مىافتاد، بقيه فرار مىكردند. اينكه آنجا بنشينى و يك دگمه را فشار دهى و در ظرف يك ماه، حدود صد فروند موشك به شهر تهران بزنى، اين به كمك تكنولوژى پيشرفتهى دنياست.
يك عده مجرم، با سوءاستفاده از دستاوردهاى بشرى، كشور ما را ويران كردند؛ ولى ما مىخواهيم خانهى خودمان را با استفاده از همان دستاوردهاى بشرى آباد كنيم. اين كار، جز با ارتباطات جهانى، جز با ديپلماسى فعال، جز با نشست و برخاستها و سخنگفتنهاى حكيمانه - كه حالا اندكى شرح خواهم داد - و فعاليت و ابتكار و دادوستد و اعلام و درخواست همكارى در آن ضابطه و چارچوب خاص، امكانپذير نيست. پس، امروز وزارت خارجه پيشاهنگ ارتباطاتى است كه براى دوران بازسازى ضرورى است؛ چه سياسيش، چه اقتصاديش، چه حتّى فرهنگيش. آن نوك پيكان حركت ديپلماسى، نمايندهى وزارت امور خارجه است؛ بقيه در كنار او وارد مىشوند و بايد بشوند.
از طرفى هم آن تهمت از سوى دشمنان آگاه و بعضى از دوستان ناآگاه - كه حالا اين قسمت دومش خيلى اهميت ندارد - وجود دارد. بايد طورى عمل نشود كه حتّى شايبهى آن تهمت ناحق و آن سخن دروغ و غلط به وجود بيايد. كار خيلى ظريفى است و خيلى قدرت مىخواهد؛ «دو صد من استخوان بايد كه صد من بار بردارد». اين، به عهدهى وزارت امور خارجه است و جز با توكل، قدرت ايمانى، پايبندى شديد به موازين دينى و انقلابى، مراقبت كامل از رفتار و كردار و حرف زدن، حاضر و ناظر دانستن خدا در همهى حالات و استمداد از او در كنار به كارگيرى هوشمنديها و هوشياريها، امكانپذير نيست. اين كار، كار شماست. حالا ببينيد در اين روزگار، اين كار چهقدر كار سخت و سنگينى است.
عرض كرديم كه عزت و حكمت و مصلحت، يك مثلث الزامى براى چارچوب ارتباطات بينالمللى ماست. عزت: «الاسلام يعلو و لايعلى عليه»(1)، «لن يجعل اللَّه للكافرين علىالمؤمنين سبيلا»(2). ما نمىخواهيم عزتمان را با تكيه بر نژاد و ناسيوناليسم و حرفهايى كه متأسفانه همهى دنيا با تكيه به آنها دور خودشان يك حصار مىكشند، ثابت كنيم. فلان كشور اروپايى ثابت مىكند كه نژاد من برترين است. آن يكى مىگويد نخير، نژاد من برترين است. حتّى اين تنافس و تفاخر، به جنگهاى بينالمللى و خونريزيها و خرجهاى كلان هم كشيده مىشود! نه، ما براى خودمان، عزت را بر اساس اعتقاد و ايمان توحيدى - كه خاصيت و شاخصهى تفكر اسلامى است - و دل بستن به خدا و محبت به بندگان و خلايق الهى و لزوم خدمت به آنها قايليم. لذا ما هر قدرتى كه مىخواهد ابرقدرتى و تكبر و استكبار و فخرفروشى را در روابط خود با ملتهاى ديگر وارد بكند، رد مىكنيم. اگر شما جزو فلان نژاد هستيد، براى خودتان هستيد. اگر شما داراى ثروت يا قدرت و تكنولوژى هستيد، براى خودتان هستيد. تكنولوژى شما براى خودتان است؛ براى ما كه نيست؛ چرا به ما فخر مىفروشيد؟
هر ملتى ذخيرهيى دارد. ملت ما هم ذخاير خيلى فراوانى دارد؛ ذخاير فرهنگى، پروندهى بسيار درخشان در صحنهى علم جهانى، در صحنهى سياست جهانى، در صحنههاى گوناگون. ما بناى فخرفروشى نداريم. اگر خوبى، براى خودت هستى؛ اگر پولدارى، براى خودت هستى؛ اگر قدرتمندى، براى خودت هستى؛ ارتباطاتت با ما، ارتباطات و علايق انسان با انسان است. بنابراين، عزت يعنى تحميل هيچكس را قبول نكردن.
آدم در رفتار بعضى از مسؤولان كشورها، حتّى در رفتار ديپلماتهايشان گاهى مشاهده مىكند كه فخر و غرور بيجا و احمقانهيى وجود دارد. تصور مىكنند كه چون زبانشان فلان زبان است، يا نژاد و اسمشان، فلان نژاد و فلان اسم است، پس بايد فخر بفروشند! نه، اينها تصورات احمقانهيى است و در منطق صحيح انسانى، جايى ندارد. ما چنين چيزى را از هيچكس قبول نمىكنيم. ما بر اساس عزت اسلامى، عزت توحيدى و عزت ملت خودمان حركت مىكنيم.
ملت ما بايد در روابط بينالمللى خوارى نبيند و اهانت نشود. هيچكس حق ندارد اهانت به ملت ايران را در كمترين برخورد با ديگران قبول كند. اگر كسى اهانتپذير است، براى خودش اهانتپذير است؛ براى ملت ايران نمىشود؛ حق ندارد. ملت ايران، ملتى سرافراز و بزرگ و جاندار است و نشان داده است كه قدرت حضور در صحنههاى دنيا را دارد.
ما كه بوديم؟ ما كجا بوديم؟ ما را در دنيا يك روز به عنوان زايدهى انگليس، و يك روز به عنوان زايدهى امريكا مىشناختند! چه كسى معتقد بود كه اين ملت مىتواند بدون اتكاى به هيچكس، بدينگونه در دنيا براى خودش عزت درست كند و انظار جهانى را به سوى خويش جلب نمايد؟ ما بحمداللَّه در تمام صحنهها مشاهده كردهايم كه اين ملت، ملت بزرگ و جاندار و پُرخونى است؛ زار و نزار و ذلتپذير نيست.
سراغ حكمت مىآييم. حكمت، يعنى حكيمانه و سنجيده كار كردن. هيچگونه نسنجيدگى را نبايد در اظهارات ديپلماتيك و هرآنچه كه مربوط به سياست خارجى و ارتباطات جهانى است، راه داد. همه چيز بايد سنجيده باشد. آدم نبايد هرچه به دهانش آمد، بگويد. بايد ملاحظه كنيم كه آيا اين سخن با موازين منطق و خرد منطبق است، يا منطبق نيست. اگر منطبق نيست، آن را كنترل كنيم. بايد حكيمانه برخورد كنيم. فقط در حرف زدن نيست؛ در معاشرتها و برخوردها هم بايد حكيمانه برخورد كرد. البته حكمت، به معناى نگفتن نيست. بعضى مىگويند حالا كه حرف نسنجيده نبايد زد، پس چرا بايد حرف زد؟! گويى كه هيچكار سنجيده نمىشود كرد! نه، اگر گفتيم ما بايد حكيمانه كار كنيم، معنايش اين نيست كه پس كار نكنيم، تماس نگيريم، حركت نكنيم، حرف نزنيم، مبادا غيرحكيمانه درآيد!
همانطور كه آقاى دكتر ولايتى اشاره كردند و درست هم است، وزارت خارجه يك دستگاه انسانى عظيم است. از لحاظ نيروى انسانى، واقعاً دستگاه پُرذخيرهيى است. بحمداللَّه انسانهاى خوب، انقلابى، مسلمان، اكثراً يا عموماً بچههاى انقلاب، جوانان انقلابى مؤمن، با فكرهاى خوب در وزارت خارجه حضور دارند. ما چرا از تلاش و تفكر و سنجش و عقليت بچهحزباللهىهاى خودمان مأيوس باشيم؟ ديديم كه بچهحزباللهىهاى خودمان، همين برادران وزارت خارجه، همين عناصر مؤمن و خوب، در يك تجربهى سياسى مثل جنگ خليج فارس - كه چيز خيلى عظيمى بود و چهقدر افراد اشتباه كردند - يا مثل قضيهى قطعنامه، چگونه از خودشان عقل و شخصيت و هوشمندى نشان دادند. در ارتباطات فراوانى، همينطور است.
كار را سنجيده انجام بدهيم. كارهاى نسنجيده انجام نگيرد؛ چون ضرر كار نسنجيده در اينجا، با ضرر كار نسنجيده فرضاً در ادارهى ثبت احوال فلانجا يا وزارت صنايع يا وزارت ديگر فرق مىكند. ضرر كار نسنجيده در اينجا، عميقتر و عموميتر و چشمگيرتر و نقدتر است. كار نسنجيده نبايد انجام بگيرد، حرف نسنجيده نبايد زده بشود. جوانب هر كارى بايد خوب سنجيده بشود و بعد انجام بگيرد. اين، معناى حكمت است.
و اما مصلحت. مراد، مصلحت شخص من و شما نيست، كه اگر ما اين اقدام را كرديم، ممكن است برايمان گران تمام بشود. نه، گران هم كه تمام بشود، مگر ما كه هستيم؟ اگر كارى به مصلحت كشور و به مصلحت انقلاب است، ولى به مصلحت شخص من نيست، گو مباش؛ چه اهميتى دارد؟ مصلحت، يعنى مصلحت انقلاب، و اين مصلحت همهجانبه است؛ يعنى از رفتار شخصى ما - بخصوص شما - شروع مىشود.
شما كه مأمور وزارت خارجه هستيد - بخصوص سفرا كه در خارج هستند، و در درجهى دوم كسانى كه به خارج رفتوآمد دارند - كار و منش شخصى شما، با منش شخصى عضوى در يك وزارتخانهى ديگر متفاوت است. شما رسول و پيامآوريد. از شما حدس زده مىشود كه در خارج چه خبر است. اگر شما در سفارتخانه، مسلمان زندگى كنيد و همسر و فرزندان و كارمندان شما روش مسلمانى داشته باشند، فرق مىكند با اينكه يك همسطح و همرتبهى شما در وزارتى ديگر از وزارتخانههاى ما، منش اسلامى داشته باشد. اينجا اثرش چشمگيرتر است. اگر هم خداى نكرده روش عملى شما اندكى اختلال داشت، ضررش بيشتر است. پس، از اينجا رفتار مصلحتآميز را شروع كنيد.
من نمىخواهم از برادرانى كه در كشورهاى ديگر زندگى مىكنند، توقع زهد و پارسايى مطلق بكنم؛ ليكن مىخواهم اجمالاً عرض بكنم كه در ظواهر زندگى، يك مقدار رعايت امساك لازم است. اگر كسى درآمد هم دارد، امكان استفاده هم دارد، جلوى بعضى از استفادهها را با ميل خود و به ابتكار و با ارادهى شخصى بگيرد. اين، خيلى فايده دارد. هم براى وضع كلى انقلاب فايدهى عمومى دارد، و هم فايدهى شخصى دارد؛ يعنى به شما نورانيت مىدهد. اين كار، با كار بندهيى كه امكان فلان استفاده برايم نيست، فرق مىكند. من اجر ندارم؛ اما شما كه مىتوانيد، اگر از فلان كار تجملاتى، از فلان خرج زيادى، از فلان استفادهى اضافه بر سازمان - كه ممكن است انسان برايش يك راه مشروع هم فكر كند و بگويد كه مثلاً اينگونه استفاده مىكنم؛ طورى هم نمىشود - امساك كرديد، فضيلت و فايدهى آن و تأثيرش بر نفس خود شما خيلى بالاست.
ما براى همين هستيم. اصلاً بشر كه در دنيا كار و جهاد و تلاش مىكند و مىخواهد حاكميت خدا را در زمين به وجود بياورد، براى چيست؟ براى اين است كه انسانها نورانيت پيدا كنند. اصلاً فايدهى اساسى و هدف اصلى اين است كه انسانها متخلق به اخلاقاللَّه بشوند. تخلق به اخلاقاللَّه، مقدمه براى يك كار ديگر نيست؛ كارهاى ديگر، مقدمه براى تخلق به اخلاقاللَّه است. عدل، مقدمهى تخلق به اخلاقاللَّه و نورانى شدن انسانهاست. حكومت اسلامى و حاكميت پيامبران، براى همين است؛ «انّما بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق»(3). پس، در برخورد و عمل شخصى، اين تأثير مىگذارد. از اينجا مصلحت را شروع كنيد، تا همهگونه ارتباطات و موضعگيريها و تلاشهاى شما موفق باشد.
شما به عنوان نمايندهى جمهورى اسلامى، در كشورهايى كه توقف داريد - به قول آقايان، متوقفٌفيه - بايد از همهى كسانى كه در آنجا عنوان سفير و كارگزار دارند، در جمعآورى معلومات، در آگاهيهاى سياسى از وضع آن كشور، در پيشبينى و حدس زدن آيندهها، فعالتر باشيد؛ براى خاطر اينكه شما براى خدا كار مىكنيد. اين، بسيار مهم است.
گاهى اوقات مىخوانيم و يا مىشنويم كه بعضى از سفرا و كارمندان سفارتخانهها يا دستگاههاى خارجى در كشورهاى ديگر، تلاشهايى مىكنند كه انسان فكر مىكند واقعاً چه اجر و چه مزد مادّىيى مىتواند در مقابل اينگونه تلاشها باشد! حالا احساس ناسيوناليسم است يا احساس هرچه هست، من نمىدانم. شما براى اينگونه كار كردن، ايمان و اخلاصتان را داريد؛ همانطور بايد كار كنيد. يك سفير و يك مأمور، در هر رتبهيى كه هست - چه سفيركبير؛ يعنى آن بالاترين شخصيت نمايندگى، چه بقيهى كسانى كه آنها هم هر كدام به نوبهى خود سفرايى هستند؛ نفر دوم، نفر سوم، كارمندان جزء - بايستى با اين احساس كار بكند؛ پُرتلاش و پُرتوان و پيگير.
اين نظرات شما، وزارت امور خارجه را به جستجوى راههاى جديد و كارهاى ابتكارى مىكشاند. اين نكته مربوط به وزارت امور خارجه است. البته در سالهاى پيش هم روى مسألهى ابتكار تكيه كردم. ما در زمينهى مسائل جهانى، جاى خالى براى ابتكار سياسى جمهورى اسلامى را زياد مشاهده مىكنيم. خيلى جاها هست كه به دلايلى سياستهاى جهانى به آن نمىرسند - نه اينكه ناتوان هستند؛ بعضيهايشان خيلى هم توانا هستند - دلايلى وجود دارد كه نمىرسند. مثلاً در يكجا، يك اقدام و يك ابتكار، با منافع ابرقدرتها ستيزه دارد. معمولاً چنين كارى را يك كشور جهان سومى يا يك كشور اروپايى، به هر ملاحظهيى انجام نمىدهد؛ ولى ما مىتوانيم اقدام بكنيم راههاى بازى وجود دارد و اگر كشورى اقدام كرد، تجاوب و پاسخگويى به آن امكانپذير است.
اينطور هم نيست كه اگر شما پيشقدم شديد، ديگران جلو نيايند. سابق كه با شما برادران مىنشستيم، اين نكته را تكرار مىكرديم كه ما مىتوانيم مجموعههاى متناسب ايجاد كنيم. ما در آسيا، در خاورميانه، در مجموعهى كشورهاى اسلامى، در كشورهاى اسلامى منطقهى شرق عالم و احياناً در مجموعههاى ديگرى، مىتوانيم فعال و مجموعهساز باشيم.
جمهورى اسلامى مىتواند همين مجموعههاى فعلى جهانى را به اين سمت و آن سمتى كه درست است، هدايت كند. مثلاً حرف كنفرانس غيرمتعهدها در دنيا چيست؟ امروز غيرمتعهدها چه كسانى هستند؟ اين سازمان، امروز به آن معنا و مفهوم سابق موردى ندارد. غيرمتعهد در مقابل شرق يا پيمانهاى شرقى، يا غيرمتعهد در مقابل غرب و پيمانهاى غربى مورد نظر بوده است؛ اما امروز كه به آن معنا شرق و غرب نيست. امروز وابستگى به قطب امريكايى، به معناى تعهد در اصطلاح غيرمتعهدها - يعنى عضويت در مجموعههاى كارى و سياسى و اقتصادى و نظامى - نيست. امروز معناى غيرمتعهدها چيست؟ هدفش چيست؟ با چه كسى برخورد مىكند؟ امروز غيرمتعهدها مىخواهند چه كسانى را جمع بكنند؟ كدام كشورها مىتوانند عضو غيرمتعهدها باشند؟ يك بازنگرى جدى در مسألهى غيرمتعهدها لازم است. البته معناى اين حرف آن نيست كه تا شما گفتيد، فوراً صد كشور مىگويند چَشم و از شما قبول مىكنند؛ ليكن براى تلاش و پيشبرد كار و نيز طرح ايدههاى نو و ابتكارى در سازمان ملل، راهى وجود دارد. يا مثلاً چرا اين كشورهاى سابقاً كمونيستى، جزو سازمان كنفرانس اسلامى نيستند؟ مثلاً چرا آلبانى امروز جزو سازمان كنفرانس اسلامى نيست؟ چرا بعضى از جمهوريهاى اتحاد جماهير شوروى سابق نمىتوانند جزو سازمان كنفرانس اسلامى باشند؟ اينها فكرهايى است كه دنبالش را مىشود گرفت. در مورد آنها مىشود اهداف جمهورى اسلامى و اهداف انقلابى را پيش برد و دنبال كرد.
آخرين مطلب، در خصوص ارتباط دايمى شما با كشورتان و تغذيهى معنوى است. من يك حرف را هميشه به برادرانى كه در خارج از كشور زندگى مىكردند، عرض مىكردم. شما در اينجا، در يك فضاى انقلابى و دينى و اسلامى تنفس مىكنيد و همه چيز دينى است. آن چيزى كه از مظاهر غير دينى گفته مىشود و وجود دارد، در مقابل فضاى كلى كشور كه دينى است، در حكم صفر است. نه اينكه من آنها را ندانم كه چه هست - مثلاً وضع لباس بعضيها در بعضى جاها - ولى اينها در مقابل آن جريان كلى كشور، كه جريان دينى و قرآنى و اسلامى است، چيزى به حساب نمىآيد. اگرچه تأثيرات مخرب دارد، اما چيزى نيست. فضا، فضاى دينى است. وقتى شما از اينجا خارج مىشويد، مثل آن فضانوردى هستيد كه از جو زمين خارج مىشود؛ در حالى كه ريهى او همچنان هوا و اكسيژن لازم دارد و آنجا مكانى است كه اكسيژن در آن نيست و بايد با خودش ذخيرهيى به آنجا ببرد و ارتباط خودش را با زمين كه به آن احتياج دارد، حفظ كند. شما هم در آنجا همينطوريد. مواظب باشيد كه اكسيژن كم نياوريد؛ اكسيژن تدين، تقوا، ورع، ايمان و توكل. بايد با جمهورى اسلامى دايم در ارتباط باشيد و نوع ارتباطى را داشته باشيد كه شما را از لحاظ اين خصوصيات معنوى - يعنى ايمان و تدين و تقوا - تغذيه كند.
از خداوند متعال درخواست مىكنيم كه به شما كمك كند، تا اين كار بزرگ و ظريف و مهم را كه بر دوش گرفتهايد، انجام بدهيد. بحمداللَّه تاكنون همواره رو به بهتر شدن بوده است - كه اين خيلى مبارك است - و اميدواريم كه در آينده هم انشاءاللَّه هميشه همينطور باشد و زحماتتان مورد قبول و توجه خاص ولىّعصر(ارواحنافداه) باشد و انشاءاللَّه روح مقدس امام(ره) از همهى شما راضى باشد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) بحارالانوار، ج 39، ص 47 2) نساء: 141 3) بحارالانوار، ج 16، ص 210