فلسفه در اين مكتب خالى از هدفهاى نظرى است و بيش تر به عمل توجه دارد.
(فلسفه پراگماتيسم اصلاً انگليسى و امريكايى است و در فرانسه برگسن و لوروا و در ايتاليا نيز وايلاتى و پاپينى گونه اى پراگماتيست اند.)1 (عمل گرايى گرچه بيش از همه در امريكا و انگلستان ظاهر شده امّا محدود به آن نيست در حدود 1900 بويژه در آلمان هواداران بسيار يافت. نزد آمپريوكريتى سيستها كارل ماركس لنين گئورگ زيمل و هانزفايمينگر نيز تظاهر كرد و رويكرد پوزيتويستها به طور كلى با آن خويشاوندى دارد.)2 (به نظر صاحبان اين فلسفه غرض از حيات همان عمل است نه نظر و بالنتيجه فعاليت عقل اولاً و بالاصالة در منشأيت اثر عملى است و كار عقل در اين است كه به امر حيات و