شناخت از دیدگاه فطرت

م‍ح‍م‍د ح‍س‍ی‍ن‌ ب‍ه‍ش‍ت‍ی؛ گردآورنده: بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی

نسخه متنی -صفحه : 58/ 39
نمايش فراداده

نقش ذهن تحليل گر در ابداع نظريات

خوب ،‌ معلوم شد كه روش جلوگيري از اشتباه منحصر به تجربه و روشهاي تجربي نيست حال از اين فراتر مي رويم وقتي قرار است كار و بار اصلي شناخت بر گرده و دوش انديشه تحليل گر باشد ،‌ در خارج از قلمرو علوم حسي و تجربي و قلمرو علوم رياضي ، انديشه تحليل گر ميدان و قلمرو شناخت دارد قلمروهاي علوم تحليلي از شما مي پرسم تعريفها را ، حتي همين تعريفهايي كه در علوم رياضي يا در هندسه داريم چگونه روز به روز دقيقتر مي كنيم ؟‌ ما در آنجا صرفاً‌ با دقت بيشتر در شيوه هاي تحليل چنين مي كنيم ما يك سلسله دريافتها و شناختهاي تحليلي داريم ذهن ما در خارج از قلمرو دريافتهاي حسي و در خارج از قلمرو مسائل مربوط به عدد و اشكال هندسي ،‌ دريافتهايي دارد تحليلهايي كه آقاي هگل در فلسفه وجودي خودش مي كند ،‌ نه مسائل رياضي است و نه مسائل حسي حالا هگل هيچ ؛ ماركس تحليلهايي را كه ماركس مبناي مطالعات خودش قرار مي دهد و مي خواهد از مشاهدات و از چيزهايي كه در تاريخ درباره زندگي انسان گردآوري شده و او مطالعه كرده بود ، مكانيسم حركت تكاملي جامعه ها را استنتاج كند ـ اعم از اين كه غلط باشد يا صحيح ؛ بحث ما فعلاً‌ درباره غلط يا صحيح بودن آن نيست ـ چه بودند؟‌ او در اين تحليلها چه مي كند و چه چيز را به كار مي اندازد ؟ انديشه تحليل گر را او مي خواهد از آنچه محققان تاريخ درباره زندگي بشر در اختيار او نهاده اند به يك جمع بندي در رابطه با تكامل ابزار توليد برسد او مي خواهد ميان تكامل ابزار توليد و تكامل تمدن و فرهنگ و اقتصاد بشري رابطه برقرار كند و از اين امر يك قانونمندي جديد جامعه شناسي عرضه كند دراينجا آنچه فعال است چيست ؟ ذهن و انديشه تحليل گر است ؟ آيا نظريات ماركس قابل آزمايش تجربي است ؟ مي داند كه مسائل جامعه شناسي به آساني قابل تجربه نيست آيا ماركس با روشهاي رياضي و تجديد نظر در محاسبات عددي و رقمي ، يا حل مسئله شكلي هندسي ، به اين نتايج رسيده ؟ خير انديشه تحليل گر او روي اين آگاهيهاي داده شده به وسيله تاريخ نويسان ، كه نتايج مشاهدات عيني خود را در تاريخ ضبط كرده و در اختيار تحليل گراني چون ماركس نهاده اند ، متمركز شد كل آن چيزي كه در تمام وجود ماركس براي پي بردن به تئوري خودش كار مي كند ، ‌خواه اين تئوري صحيح باشد يا غلط و به كار افتاده است تا به اين تئوري جان ببخشد چيست ؟ تجربه است ؟ محاسبات رياضي است ؟ نه !‌ انديشه تحليل گر اوست كه در آغاز ميان داده ها رابطه اي برقرار مي كند ؛ مي بيند ميان مقدمات و نتيجه رابطه قطعي و منطقي وجود ندارد بعد فرض را عوض مي كند و ميان مقدماتي ديگر رابطه برقرار مي كند و در مي يابد كه در اينجا رابطه منطقي وجود دارد

بنابراين ، كاري كه انديشمندان تحليل گر جامعه شناسي و امثال آنها انجام ميدهند ، كاري است كه انديشه تحليل گر ميان مقدمات و نتايج انجام مي دهد به تعبير ديگر ، هرگاه ميان مقدمه ها و نتايج رابطه اي برقرار شد كه اين رابطه درستي خودش را در تكرار اين پروسه و جريان فكري و تحليل نشان داد ، مي فهميم كه فكر و انديشه تحليل گر ما درست عمل كرده است و هر وقت ديديم كه اين تجزيه و تحليل ،‌ دو ـ سه جا نتيجه مطلوب را نداد ، مي فهميم كه ذهن ما در كشف رابطه خطا رفته ؛ لذا به سراغ رابطه فرضي جديد ديگري مي رويم و آنقدر اين فرضيه ها را در رابطه با داده ها و نتيجه گيريها دنبال مي كنيم تا به فرضيه اي برسيم كه با مجموع داده هاي ما هماهنگي بيشتر يا صد در صد داشته باشد اين كار انديشه تحليل گر در مسائل اجتماعي است ؛ والا همه كس مي دانند كه در مسائل جامعه شناسي امكان تجربه بسيار ضعيف است ـ اگر نگوييم كه در بخشي از مسائل اصلاً امكان تجربه وجود ندارد آيا اين تجربه‌ اجتماعي را كه فئوداليسم در درون خودش يك بورژوازي ضد خود را تربيت مي كند تا بعد اين بورژوازي با اين فئوداليسم بجنگد و آن را نابود كند ،‌ هيچ كس مي تواند در زمان خودش انجام بدهد ،‌ يا اصلاً‌ نه ، يا بسيار به ندرت تنها كساني كه در جامعه اي در مقطع تبديل فئوداليسم به سرمايه داري شهري محلي جزئي قرار گرفته اند مي توانند اين كار را بكنند اصلاً‌ به دنبال پيدايش كاپيتاليسم و سرمايه داري جهاني ، ديگر امكان تجربه بورژوازي محلي در رابطه با فئوداليسم از بين رفته است يعني اگر امروز جامعه هايي داشته باشيم كه جامعه هاي فئودالي و جامعه هاي زمين داري بزرگ باشند ، به دليل حضور سرمايه داري وابسته كه در حقيقت دنباله رو سرمايه داري جهاني و كاپيتاليسم جهاني و دنباله رو امپرياليسم خاصي است كه بر اين كاپيتاليسم تكيه دارد ، ديگر امكان تجربه پديد آمدن بورژوازي محلي و سرمايه داري غير وابسته بر ضد فئوداليسم محلي يا اصلاً وجود ندارد و يا بسيار بسيار ناچيز و اندك است پس ، در بحثهايي مثل جامعه شناسي ، بار اصلي كار بر دوش چيست ؟ بر دوش انديشه تحليل گر در آنجا روشها بايد روشهاي سالم تحليلي باشند ؛ روشهاي تجربي و روشهاي رياضي در آنجا كارايي ندارند

ماركس مي گويد اين روش تحليلي روش ديالكتيك است ما در جلسه بعد بايد ببينيم ديالكتيك چيست آيا يك چيز نوبنياد و تازه است ،‌ يا قديمي است ؟‌ خود ديالكتيك يعني چه ؟‌ ديالكتيك ماترياليستي به چه معنا است ؟ در جلسات بعدي به اين مسائل خواهيم پرداخت حال به سراغ سئوالها برويم

{ سئوال } ديدن يك چوب به صورت شكسته بدون استنتاج و عين ديدن است زيرا حتي يك انسان ديوانه كه قدرت تجزيه و تحليل هم ندارد اگر چوب را در آب ببيند او هم آن را شكسته مي يايد در مرحله شك است كه تجزيه و تحليل به كار مي آيد

اين طور نيست كه مي فرماييد براي اين كه ذهن همان ديوانه يك تفسير عادي زده است او اين شكستگي را به چه چيز نسبت داده ؟ به چوب شما بعداً‌ مي بينيد و مطالعات بعدي شما مي گويد ،‌ اصلاً‌ آنچه انسان واقعاً مي بيند مستقيماً خود اشيا نيست يعني الان شما مستقيماً من را نمي بينيد ؛ شما الان از كانال يك تصوير در شبكيه چشم و از آنجا از كانال يك تصوير در فضا من را مي بينيد منتها شما قبل از مطالعات علمي نمي دانستيد يك تصوير در شبكيه چشم شما هست و يك تصوير در فضا ترسيم مي شود و من را از مجراي اين دو تصوير بلكه بيشتر ، چندين تصوير ؛ حالا حداقل من اين دو تا را مي گويم ‌ مي بينيد شما بعد از مطالعات علمي به اين امر پي برديد بنابراين ، مسلماً آنچه چشم ديوانه به عنوان شكسته مي بيند ، خود چوب نيست تصوير چوب است ذهن ديوانه آمده است اين تصوير را به جرم چوبي نسبت داده كه در آب است آنچه هم كه بعداً از اشتباه درآمده اين نسبت است ؟ والا واقعاً چشم ديوانه تصوير شكسته را دريافت كرده است ؛ ولي اين تصوير شكسته در فضا بود يعني اشعه برخاسته و بازآمده از چوب به دليل عبور از آب يك تصوير شكسته در فضا ترسيم كرده است پس ذهن ديوانه يك نسبت مي دهد و تجزيه و تحليل نمي كند ،‌ بلكه يك تفسير انجام مي دهد ؛ يعني نسبت دادن همان نسبت دادن مي شود تفسير

{ سئوال } انسان در بعضي مواقع فكر كار خطايي كه مي داند اشتباه است مي كند ،‌ در صورتي كه به مرحله عمل نمي رسد و يك عمل ناخودآگاه بوده آيا با توجه به آيات قرآن كه فكر عمل خلاف به مثابه انجام دادن آن است ،‌ براي رهايي از اين فكرهاي ناخودآگاه چه كار مي توان كرد ؟

اين مسئله اخلاقي است اولاً‌ اينطور نيست كه اگر شما فكر گناه كرديد و خود گناه را مرتكب نشديد مورد مؤاخذه قرار گيريد فكر گناه و ميل به گناه ، گناه نيست اصلاً‌ تقوا همين است كه انسان ميل به گناه پيدا بكند و جلوي اين ميل را بگيرد به اين مي گويند تقوا ؛ والا كسي كه اصلاً‌ ميل به گناه پيدا نمي كند ،‌ ترمز نمي خواهد ماشيني كه گاز ندارد ترمز مي خواهد چه كند ؟ وقتي در انسان ميل به گناه و گرايش به گناه هست وايمان و عشقش به آرمانهاي فراتر از اين خواسته هاي مبتذل ترمز او مي شود ، مي گوييم تقوا دارد پس ميل به گناه ، گناه نيست ولي براي رهايي از اين افكار انسان بايد به اقيانوس خيرات و نيكيها بزند تا ميل به ناپاكيها از او شست و شو داده شود خودتان را غرق در كار نيك كنيد !‌ در اين حال كارهاي بد از ياد انسان ميرود اين بهترين تقوا است در اينجا نيز انسان در برابر ميل و گرايش به گناه ، كاري انجام داده ؛ اما نه ترمز كار اثباتي و اشتغال به كارهاي خير اين يكي از آن تقواهاي مثبت و عالي و سازنده است

علاج اين كه مملكت ما از اين جنگ و دعواي گرايشها خلاص بشود اين است كه هرچه زودتر وارد مرحله سازندگي بشويم انشاالله اميدواريم كه از اين هفت خان رستم تعيين دولت با سرعت عبور كنيم و وارد مرحله سازندگي هم بشويم

{ سئوال }‍ عده اي از ماديون موضوعات را به دو دسته تحليلي و تركيبي تقسيم مي نمايند و مسائلي را تركيبي مي گويند كه به هنگام بيان موضوع چيزي اضافه بر خود موضوع نيز دارد ؛‌ مانند ‌ جابر شاگرد امام صادق ع بود ما جابر را با اين تعريف مي شناسيم و در موضوعات تحليلي بيان مطلب جز تكرار صفات نيست ؛ مانند ‌شخص عزب تنها است ‌

اين از بحثهايي است كه من نخواستم وارد آن شوم من وارد چيزهاي بي ربط نمي شوم من از اول بحث گفتم چون وقت كم است در اين بحث سراغ مسائلي ميرويم كه بايد بدانيم و مي توانيم با بيان روشن آنها را قبول كنيم با اين بياني كه ما كرديم براي شما جا افتاد كه نقش انديشه تحليل گر چيست ؛ نحوه انجام تركيب و تحليل را نيز بيان كرديم

{‌سئوال } چرا انسان در برخي استنتاجها شك مي كند و چرا در مورد شكسته ديدن چوب در آب ،‌ دريافت و تفسير حاصل از حس لامسه را قبول و در تفسير حاصل از حس بينايي شك مي كند ؟

خوب ،‌ اين پيداست ؛ براي اين كه گاه نشانه اي به دست مي آيد كه براي او شك آور است ذهن ، خلاق است ذهن انسان هميشه دنبال شناخت نو است انسان در هر شناخت نويي ممكن است در آن كهنه شك بكند

{ سئوال } آيا قوانيني كه از راه تجربه به دست مي آيد قابل اطمينان است ؟ مگرنه اين است كه روش تجربي بر پايه استقرا است و استقرا قطعيت ندارد ؟ مثلاً اگر ما صد تا كلاغ ديديم كه سياه اند ،‌ نمي توانيم حكم كنيم همه‌ كلاغها سياه هستند پس استقرا قطعيت ندارد و روش تجربي نيز براين مبناست

اين سئوال بسيار خوبي است ما البته درباره درصد ارزش هر يك از اين روشها در پايان بحث صحبت خواهيم كرد بعداً درباره اين كه آيا نتايج علوم تجربي قطعي و كلي است يا نسبي است ، صحبت خواهيم كرد

{ سئوال } انسان براي ترويج اسلام و رضاي خدا كاري را شروع مي كند بعد از شروع يا انجام آن عمل به اشخاص مي فهماند كه اين كار را من انجام داده ام فكرش براي خدا بوده و هست ؛‌ آيا باز هم براي خداست يا نه ؟

اگر اين فرد مي خواهد خود را نشان بدهد و خودنمايي بكند ،‌ نه او با اين گفتنش آمده اخلاص قبلي را خدشه دار كرده و حتي از اين بالاتر شايد آن موقع هم خيال مي كرده آدم مخلصي است ، والا واقعاً‌ مخلص نبوده اما اگر گفتن آن براي تشويق ديگران است ،‌ يا به او تهمت بيكاري مي زنند و او را آزار مي دهند ،‌ لذا مجبور به اعلام خدمات خود مي شود ؟ ‌خلاصه براي خودنمايي نيست عيبي ندارد اما اگر مي خواهد خودش را به مردم نشان بدهد و خودنمايي كند بد است