(1370/09/30 )
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
بنده هم بايستى اولاً از شما برادران عزيز دستگاههاى مختلف(1)، كه در كار پيشبرد قطعنامهى 598 يك تلاش وسيع و پُرغصه و پُردردسر را دنبال كرديد، و همچنين از كسان ديگرى از بخشهاى مختلف كه احياناً با شما در اين زمينهها همكارى كردند، صميمانه تشكر كنم؛ ثانياً به خاطر اينكه بحمداللَّه اين زحماتتان به نتيجه رسيد، به شما تبريك عرض بكنم.
ما كمك الهى را در طول جنگ و در بخشهاى مختلف، بالعيان مشاهده كرديم؛ و اين يكى از همان كمكهاست. در هر جنگى، به موازات جبههى نظامى، يك جبههى سياسى هم وجود دارد، كه شرايطش با همان جبههى نظامى، كم و بيش يكسان است. يعنى اگر فرض كنيم كه در ميدان نظامى، از طرف كسانى در دنيا - مثلاً از طرف مجموعهى عظيمى - به دشمن كمك شود، نبايد انتظار داشت كه در جبههى سياسى، همانهايى كه به او كمك مىكردند، حالا بيايند به ما كمك كنند؛ اين چيز تقريباً نامعقولى است.
كمكها براى دشمن ما، در هر دو جبهه بود. اگرچه جبههى سياسى براى همهى مردم و همهى دستگاهها محسوس و ملموس نبود، اما براى شماها و كسانى كه دستاندركار مسائل سياست خارجى بودند، كاملاً محسوس بود. آن فضاى سرد ديپلماسى، آن توطئههاى عجيب و غريبى كه در صحنهى عالم، همينطور از هر گوشه و كنار عليه جمهورى اسلامى سر مىكشيد، آن موج عظيم تبليغاتىِ يكآهنگ در همهى دنيا، از شرق تا غرب تا ارتجاع، اينها بخشى از آن چيزى بود كه ما يك سر ديگرش را در ميدانهاى جنگ و سلاح و مهمات مدرنى كه در جنگ به دشمن ما داده مىشد، مىديديم.
بحمداللَّه در هر دو ميدان، ايمان و عشق به هدف، و اخلاص براى خداى متعال، كار خودش را كرد. هم در صحنهى نظامى، بحمداللَّه اين نظاميهاى ما - ارتش و سپاه و بسيج و فرماندهان ما - و آحاد افراد ما با فداكارى جنگيدند و دشمن را مبهوت كردند، و هم متناسب با اين وضع، جبههى ديپلماسى نيز فعال بود؛ ما واقعاً شاهد اين قضيه بوديم. بنده مىديدم كه برادران چه زحمتى مىكشند، چه تلاشى مىكنند و چه غصهها و رنجهايى را بر خودشان تحمل مىكنند؛ اين هم نتيجهى آن است.
اين وعدهى خدا كه مىفرمايد «ان تنصروا اللَّه ينصركم»،(2) دروغ كه نيست. اين وعدهى به اين واضحى، نه آيهى متشابه است، و نه گيرى در مدلول هست؛ كاملاً پيداست. شما ممكن است منتظر باشيد كه «ان تنصروا اللَّه ينصركم» در همان لحظه محقق شود؛ نه ديگر، اين توقع زيادى است؛ در آن لحظه نخواهد شد؛ اما بههرحال سوخت و سوز ندارد. بلاشك، خدا شما را يارى مىدهد - «ينصركم» - اين هم نمونهى آن است. اين بايد براى ما درس باشد؛ كمااينكه بحمداللَّه هست.
آن كسانى كه در مقابل جمهورى اسلامى بودند، واقعاً مصداق «و من اعرض عن ذكرى فانّ له معيشة ضنكا»(3) شدند. آنها اعراض كردند و خداى متعال هم بر آنها سخت گرفت. سختگيرى الهى هم يكى از آن چيزهاى عجيب است؛ آنجايى كه گمان آن نمىرود، بُروز مىكند.
ببينيد حالا چه دارد مىشود. من وقتى به اين حوادث شرق اروپا(4) نگاه كردم و نگاه مىكنم، از همان روزى كه شروع شده، واقعاً انسان چيزهايى احساس مىكند. موضعگيرى كشورها و نوع برخوردشان، چه ارتباط روشنى با اين حوادثى كه حالا دارد در اينجا پيش مىآيد، پيدا كرده است. اين، چه دستى و چه عاملى است؟ اين، چه قانون ناشناختهيى در زندگى ما مردم است كه اينطور بر تمام قوانين شناخته شدهى قراردادى، سيطره پيدا مىكند؟ شما مىبينيد كه ناگهان يك دژ از هم مىپاشد، فرو مىريزد و از بين مىرود؛ اين يقيناً بىعلت نيست. آن عاملهاى ناشناخته، اينجا خودش را نشان مىدهد؛ و يقيناً بخشى از اين موضعگيريها نسبت به ايمان الهى در اين كشورهاى متلاشى شده و در اين امپراتوريهاى درهم فرو ريخته - يعنى بىاعتقادى به خدا - يكى از عوامل بوده است.
امروز شايد تصور غربيها يا لااقل تبليغاتشان اين است كه اتحاد جماهير شوروى به خاطر شكست تجربهى سوسياليسم به اين نتيجه رسيد كه آن اقتصاد غلط بود؛ بعد از هفتاد سال فهميد كه اين اقتصاد درست است؛ يعنى فروپاشى نظام سوسياليسم را به پاى يك تجربهى ديگر، يا تجربهيى براى بيان استحكام مبناى جوامع سرمايهدارى به حساب آوردن! اين غلط است؛ بههيچوجه اين محاسبه درست نيست؛ اصلاً ربطى به اين قضيه ندارد؛ مسأله بايستى جاى ديگر علتيابى و علتجويى بشود؛ مسألهى دشمنى با دين و بريده شدن از ايمان معنوى است. در هرجا و به هر اندازه كه اين عامل منفى وجود داشته باشد، به همان اندازه تلاشى و نابودى منتظرش است. البته عرض كردم، نبايد تصور كرد كه فردا بايد اتفاق بيفتد. آن كشورهايى هم كه به شكل ديگرى - اگرچه نه با آن نمودارها و نمادها - با دين مقابله مىكنند، بايد منتظر چنين وضعى باشند. اين قرن - آنطور كه به چشم مىخورد - انشاءاللَّه قرن گرايش عمومى بشريت به سمت معنويت و به سمت دين است.
بههرحال، آنچه كه ما داريم، به بركت اسلام داريم. به وجود آمدن انقلاب، به بركت اسلام بود. اگر ايمان اسلامى و عمق اين ايمان در دلها نبود، امكان نداشت بعد از آن سوابقى كه همه از گذشتههاى اين كشور - بخصوص در قرن اخير - مىدانيد، هيچ دست نيرومندى بتواند اين مردم را به حركت در بياورد. آن چيزى كه آن رهبرى بىنظير را براى ما به وجود آورد، ايمان مذهبى بود؛ يعنى شما هر اندازه كه ميزان استحكام و اقتدار معنوى امام را محاسبه كنيد، به همان اندازه ديندارى و ايمان و معنويت آن بزرگوار را بايد محاسبه كنيد؛ يعنى اقتدار ايشان، به خاطر تدين و پايبندى عميق و بىبروبرگردش به دين و به ايمان دينى و جذبهى معنوىيى كه در وجود او موج مىزد، بود.
پايدارى اين مردم بعد از پيروزى انقلاب، و تشكيل و بقا و ريشهدار شدن جمهورى اسلامى تا وضع كنونى، و پيشرفتها در جهات مختلف، و سرنوشت جنگ تحميلى، و سرنوشت جنگهاى فراوانى كه ما تاكنون در دنياى سياسى و اقتصادى داشتهايم و همه به سمت پيروزى حق بوده است - اگرچه در بسيارى از آنها در نيمهى راه قرار داريم - همهى آنها مرهون ايمان اسلامى ما و اعتقادات اسلامى اين مردم است؛ ما بايد آن را حفظ كنيم. در اظهاراتمان، در عملكردمان، در جهتگيريها و اتخاذ سياستهاى مختلفمان، اين بايد براى ما معيار باشد. هيچ ملاحظهيى نبايد جلوى ملاحظهى دينى را بگيرد و بر آن فايق بيايد. همهى ملاحظات و تصميمگيريهاى ما بايد با معيار ايمان مذهبى و تجويز دين و حكم اسلامى مقايسه گردد و حكم بشود به اينكه اين درست است، يا درست نيست. اين، راه پيشرفت ماست؛ چيزى است كه اين ملت را نسبت به مسؤولان دلگرم خواهد كرد و پشت سر آنها نگه خواهد داشت.
الان شما فروپاشى اين امپراتورى شوروى را ببينيد. آن چيزى كه عامل درجهى يك و عامل مباشر در اين فروپاشى است، انقطاع از مردم است؛ با مردم كارى ندارند. هيچ رابطهيى بين اين رهبرى و مردم وجود ندارد؛ يعنى رهبرى، هيچ نمىتواند روى مردم حساب كند؛ والّا اگر مىتوانستند روى مردم حساب كنند، آيا تبليغات امريكاييها و سياستبازى آنها در اين يكسالونيم اخير مىتوانست اينقدر در وضع شوروى تعيينكننده باشد؟ هيچ چيز به قدر تبليغات امريكاييها و بازى سياسى آنها، در وضع فعلى شوروى مؤثر و تعيينكننده نبوده است. قدم به قدم قضايا را پيش بردند، تا به اينجا رساندند؛ حالا بعد از اين، خدا به داد اين جمهوريها - و بخصوص آن درشتهايشان - برسد، كه چه در پيش خواهند داشت! علتش اين است كه مردم را در كنار خود ندارند. هر نظامى كه با مردمِ خودش مرتبط و متصل نباشد، نمىتواند براى بلندمدت و براى آينده، برنامهريزى مطمئنى داشته باشد.
مردم ما، مردم مذهبى و متدينى هستند. مهمترين عامل حفظ اين عقيده و اين پيوند خوب، همين حركتى است كه بحمداللَّه شماها داريد؛ حركت دينى و احترام به دين و پايبندى به مقررات اسلامى. بههرحال، ما از آقايان خيلى متشكر هستيم. خدا را شاكريم كه اين پيروزى را به ملت ايران ارزانى داشت؛ و اين پيروزى بسيار بزرگى است. اگرچه مراحل بعدى اين هم - همانطور كه آقايان برنامهريزى كردهاند - بايستى پيگيرى بشود و بسيار مهم است؛ ليكن از شروع كار، عظمت پيروزى آشكار شده است. شايد لازم است آنچه كه به دست آمده، براى ملت ايران كاملاً بيان بشود كه چهقدر عظمت دارد. اين خيلى مهم است و حقيقتاً براى همهى ملت ايران و كسانى كه ضايعات جنگ تحميلى را تحمل كردهاند، تسلايى است.
اميدواريم انشاءاللَّه تفضلات الهى بر شما و بر همهى مسؤولان و ملت مستمر باشد و خداى متعال با تفضلات خود و توجهات خاص ولىّعصر (ارواحنافداه) روزبهروز شاديهاى بيشترى نصيب كند؛ كه يكى از اين شاديها هم، همين سفر اخير(5) رئيس جمهور محترممان بود كه واقعاً مردم را شاد كرد و بسيارى از غمها را از دلهاى آنها زدود. به نظر من، هيچ صدقهيى بالاتر از اين نيست كه انسان اين مردمى را كه شايستهى خوشحالى هستند، خوشحال كند؛ و اين سفر - چه حضور در آن كنفرانس،(6) و چه سفر به سودان - و اقدام شما آقايان، واقعاً مردم را خوشحال كرد. اين چيزها تصادفى به دست نمىآيد. ما دستمان توى كار بوده، مىدانيم كه آنچه پيش مىآيد، محصول تلاش و زحمت و فداكارى و رنجهاى فراوانى است كه بحمداللَّه محصولش هم اينگونه ظاهر مىشود. انشاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) اعضاي ستاد پيگيري قطعنامهي 598 شوراي امنيت سازمان ملل متحد: دكتر ولايتى (وزير امور خارجه)، حجةالاسلام والمسلمين روحانى (دبير شوراى عالى امنيت ملى)، حجةالاسلام والمسلمين فلاحيان (وزير اطلاعات)، آقاى مهاجرانى (معاون حقوقى رئيس جمهور) و ديگر اعضاى اين ستاد 2) محمّد: 7 3) طه: 124 4) تحولاتى كه در اتحاد جماهير شوروى سابق و در دوران زمامدارى «گورباچف» به وجود آمد، موج آن نيز به اروپاى شرقى و كشورهايى كه در حوزهى نفوذ شوروى قرار داشتند، سرايت كرد و به ظهور و رشد استقلالطلبى و ملىگرايى كمك نمود. در اين ميان، دنياى غرب و بويژه امريكا تلاش فراوانى براى خروج اين كشورها از انقياد شوروى به عمل آوردند، كه بالاخره به فروپاشى شوروى و از همگسيختگى پيمان ورشو منجر گرديد. 5) سفر به كشورهاى آفريقايى سنگال و سودان، كه با استقبال چشمگير مردم آن كشورها مواجه شد. 6) ششمين اجلاس سران كشورهاى عضو سازمان كنفرانس اسلامى كه در تاريخ 18/9/1370 به مدت چهار روز در داكار، پايتخت كشور سنگال برگزار شد.