(1370/12/02 )
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
بركات اين شهر مقدس و اين افاضات معنوىيى كه هميشه در اين شهر هست، خستگيهاى ما را رفع كرد. من با اينكه در اين چند روز يك مقدار اشتغال داشتم، اما اصلاً هيچ احساس خستگى نمىكنم. بله، الحمدللَّه اين شهر از همه جهت محفوف(1) به بركات است؛ و يكى از بالاترين بركاتش، وجود آقا(2) و امثال ايشان است كه واقعاً از وجودهاى استثنايى هستند. دعا مىكنيم كه خداوند انشاءاللَّه ايشان را محفوظ و بركاتشان را مستدام بدارد. اين حال نشاط روحى هم كه بحمداللَّه در ايشان هست و هنوز هم مطالعه مىكنند، خيلى مغتنم است.
... ديروز ما توفيق پيدا كرديم و رفتيم كتابخانهى فيضيه را ديديم؛ متأسفانه آنجا يك انبار كتاب است! اين آقاى حاج آقا مجتبى عراقى خيلى زحمت مىكشند؛ ليكن واقعاً آنجا يك انبار است! انسان خيلى تأسف مىخورد؛ حيف است كه اين كتابخانه با اين نسخ نفيس و خطى و خطوط بزرگان، به اين شكل درآمده است. البته آقاى فاضل چند ماه پيش از اين در تهران گفتند كه آن طرف فيضيه زمينى را در نظر گرفتهاند؛ بناست چند طبقه در آنجا ساخته شود؛ ما هم گفتيم حرفى نداريم. امروز بعد از ديدن اين كتابخانه، براى ساختن يك كتابخانهى مستقل، عزم من جازمتر شد. واقعاً كتابخانهى به اين عظمت، حيف است؛ صدهزار كتاب دارد، چند هزار كتاب خطى نفيس دارد؛ و اينها همينطور مثل انبارى، مملو از كتاب شده است. سالن مطالعهاش هم با اين نسبت طلبه - بيش از بيست هزار نفر طلبهى قم - در حقيقت سالن مطالعه نيست!
... بنده يادم هست كه در اين حوزهى شريف، آن وقتى كه ما اينجا مشغول درس و بحث بوديم، اولين مدرسهى منظم و برنامهدار را - حتّى قبل از مدرسهى حقانى - حضرتعالى ايجاد كرديد؛ ما اين را هميشه در مجامع گوناگونى هم كه در تهران بوده، گفتهايم؛ اينجا هم در جلسهيى(3) بحث بود، به آقايان گفتيم. اين نشاندهندهى آن است كه نظر شريف حضرتعالى از قديم به نظم و ترتيب و امتحان و ادارهى مرتب و منظم طلاب بوده است. بيش از بيست هزار نفر طلبه در اين حوزهى بزرگ هستند كه خيلى احتياج به رسيدگى از لحاظ اين جهات دارند؛ حضرتعالى انشاءاللَّه به اين آقايان فضلا و بزرگان حوزه بفرماييد كه اين كارها را بكنند. اين حوزه مثل انبار بزرگى از معلومات شده؛ مادامى كه اينها طبقهبندى نگردد و از اينها استفادههاى خوب نشود، نمىتواند پابهپاى نيازهاى زمان پيش برود. ما الان در هزاران جا محتاج مبلّغ هستيم؛ مبلّغ را بايد حوزه بدهد؛ اما آقايان فضلا كه از حوزه تكان نمىخورند و هيچكس از حوزه بيرون نمىآيد؛ بعضى از طلبهها هم كه مىآيند، ما نمىخواهيم؛ چون نيازها را برآورده نمىكنند!
... امتحان، قدم اولى بوده كه ايشان(4) برداشتند. امتحان چيز لازمى است؛ ليكن يكى از صد كارى است كه بايد در حوزه بشود. بزرگان ما در گذشته به اين مسائل و نيازهاى روز واقعاً خيلى توجه نداشتند. مرحوم آقا سيّد حسن تهامى(5) كه از شاگردان خوب مرحوم ميرزا(6) و همعرض و همقران با آقاى خويى(7) و آقاى ميلانى(8) و ملاى حسابىيى بود، مىگفت كه ما ده، دوازده نفر شديم - كه اسم آقاى خويى و آقاى ميلانى و مرحوم آسيّد علىمدد قاينى(9) و خودش و چند نفر ديگر را مىآورد - و بعد از اينكه مرحوم ميرزا فوت كرد، چند صباحى دور و بر مرحوم آسيّد ابوالحسن(10) رفتيم و گفتيم كه ترتيبى به حوزه داده بشود؛ طلبهها از مسائل جديد مطلع بشوند و احياناً زبان خارجى بخوانند؛ آن وقتهايى بود كه تازه اين افكار اروپاييها راه افتاده بود و به همه جا مىآمد. ايشان مىگفتند كه جلسهى اول مرحوم سيّد از حرف ما استقبال كرد؛ اما جلسهى دوم كه براى نتيجهگيرى رفتيم، به نتيجه نرسيديم! ايشان مىگفتند كه بين بيرونى و اندرونىِ سيّد اتاق كوچكى بود كه اتاقِ نشستن خود ايشان بود؛ ديديم در باز شد و در حالىكه عبا روى دوشش نيست و دكمههاى قبايش را هم نبسته است - پيدا بود كه براى نشستن نيامده بود - وارد جمع ما شد؛ ما بلند شديم و احترام كرديم؛ گفت نه، من داخل نمىآيم؛ خواستم همين قدر بدانيد كه اين وجوهاتى كه من مىدهم، ملك شخصى من است؛ براى اينكه من قبلاً قرض مىكنم و شهريه را مىدهم؛ بعد كه وجوهات مىآيد، قرضم را ادا مىكنم؛ بنابراين آن وقتى كه اين شهريه داده مىشود، ملك شخصى من است كه داده مىشود و من راضى نيستم كه جز فقه و اصول، طلبه به كار ديگرى اشتغال داشته باشد و بخواهد شهريه بگيرد. اين را گفت و در را بست و رفت! حالا در اين فاصلهى يك هفته، ده روز چه كسى خدمت ايشان رفته بود و چه گفته بود، آدم نمىداند.
مىخواهم عرض بكنم كه اين قضيه مربوط به پنجاه، شصت سال قبل است؛ اما امروز بحمداللَّه اينطور نيست؛ امروز آقا(11) كه در رأس حوزههاى علميه هستند و بحمداللَّه مقام عالى و شامخى هم دارند، به نظم و ترتيب در حوزه معتقدند. ايشان در لندن براى تبليغات مركز دارند؛ اينها خودش افكار نو و تجدد در امور است. ايشان در دستگاهشان كامپيوتر آوردهاند؛ اينها خيلى مغتنم است. در سابق علما با كامپيوتر كارى نداشتند؛ اگر دنبال مطلبى بودند، بايد كتابهاى زيادى را ورق مىزدند؛ كتابهايى كه بعضاً نه فهرست داشت و نه حتّى شمارهى صفحه! من كتاب «مسالك» دارم كه شمارهى صفحه ندارد! به نظر من امروز فضلاى حوزه اگر حوزه را نظم ندهند، هيچ عذرى ندارند. فضلا بايد از وجود و از افكار و از حمايت ايشان استفاده كنند و حوزه را درست كنند.
... اين قضيهى آسيّد ابوالحسن، زمانى است كه اوج نفوذ ماركسيسم در دنياست؛ همان زمانى است كه آشيخ جواد بلاغى در نجف به تنهايى مشغول رد افكار دهريون و مادّيون بود. بنده اطلاع دارم - البته اطلاع شخصى نيست؛ ثبت شده است - كه جوانان طلبهى نجف؛ كسانى كه حتّى از بيوت مهم اهل علم و از بيت صاحب جواهر و امثال اينها برخاسته بودند، به بغداد رفتند و براى سوسياليستها شعر گفتند! بر آسيّد ابوالحسن كه اشكالى وارد نيست - او فقيه و مجتهدى بود كه تكليفش را مىدانست و بر طبق تكليفش عمل مىكرد؛ اشكال شرعى بر او وارد نيست - اشكال بر مجراى امور بود؛ امور اينطورى جريان پيدا كرده بود. بله، امروز واقعاً هيچ عذرى پذيرفته نيست.
... حضرتعالى با ما فرمايشى - نصيحت و توصيهيى - نداريد؟ بههرحال ما هميشه منتظر هستيم كه نظرات شريف و ارشادات جنابعالى را بشنويم؛ ما آن را مغتنم مىشماريم. انشاءاللَّه خداوند توفيق بدهد كه تكليف و وظيفهمان را درست بشناسيم و بتوانيم بر طبق آن درست عمل كنيم.
مرحمت عالى زياد، خدا حافظ شما
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
ما دعاگوى وجود شريف حضرتعالى هستيم. خداوند انشاءاللَّه ادعيهى زاكيهى حضرتعالى را در حق ما و مردم مستجاب كند. خداوند انشاءاللَّه وجود شريف حضرتعالى را براى ما محفوظ بدارد. خدا را شكر مىكنيم كه ما را روحاً و قلباً قدردان وجود حضرتعالى و اين نعمتهاى بزرگى كه امروز بحمداللَّه در اختيار مردم ايران هستند - كه شما ذخيرهى الهى بوديد و هستيد - قرار داده است. انشاءاللَّه كه وجود شريفتان هميشه سالم و بانشاط باشد و مردم از انوار وجود شما استفاده كنند. ما محتاج دعاى شما هستيم. اينكه مىفرماييد ما را دعا مىكنيد، واقعاً از ته دل ما را خوشحال مىكند.
خدا حافظ شما
1) فراگرفته شده 2) آيةاللَّهالعظمى گلپايگانى 3) ر.ك: بيانات در جمع علما و مدرّسان و فضلاى حوزهى علميه قم(30/11/1370) 4) آيةاللَّه العظمى گلپايگانى 6) ميرزاى نائينى (1315 - 1239 ق) 7) 1371 - 1278 ش) 8) 1353 - 1274 ش) 11) 1324 - 1246 ش) 12) آيةاللَّه العظمى گلپايگانى