کرامات معصومیه (س)

علی اکبر مهدی پور

نسخه متنی -صفحه : 108/ 58
نمايش فراداده

سنگک داغ

حاج آقا سبزواري مي فرمود : تازه وارد قم شده بودم ، منزلي اجاره کرده ، اثاثيه را با خانواده و مادرم در منزل گذاشتم و به حرم مشرّف شدم .

شب دير وقت بود و يادم آمد که به من گفته اند نان بگيرم و الآن نبايد هيچ نانوايي باز باشد .

نزديک ضريح بي بي بودم ، به بي بي عرض کردم : ما از خدمت برادر بزرگوارتان از مشهد آمده ايم و امشب اوّلين شبي است که مهمان شما هستيم ، بچه ها تازه از راه رسيده اند و گرسنه هستند .

يکي از آشنايان را ديدم ، پرسيدم : اينجا نانوايي کجا هست ؟

گفت : الآن بايد همه نانواييها بسته باشند ، فقط يک نانوايي هست که شايد باز باشد ، آدرس داد و رفت .

در حدود 20 دقيقه گذشت و من هنوز در حرم بودم ، ديدم آن آقا آمد و چند سنگک داغ آورد و در کنار ضريح مقدّس به من آمد . از بي بي تشکّر کردم که حتي به اين خواسته هاي کوچک ما نيز عنايت دارد .