[سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری]

مقام معظم رهبری

نسخه متنی
نمايش فراداده

بركات حضور دين

بيانات رهبر معظم انقلاب حضرت آية‏الله خامنه‏اى در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 19/6/1381 در پايان هشتمين اجلاسيه دوره سوم مجلس خبرگان رهبرى، نمايندگان اين مجلس با رهبر معظم انقلاب، حضرت آية‏الله خامنه‏اى ديدار كردند. بناى مجله بر اين است كه سخنان معظم له در پايان اجلاسيه‏هاى خبرگان رهبرى را در اولين شماره پس از اجلاس منعكس كند. از اين‏رو به‏رغم اينكه اين شماره مجله ويژه انديشه سياسى عاشورا مى‏باشد، متن كامل سخنان ايشان را كه در اين ديدار بيان فرمودند، تقديم مى‏كنيم.

بسم‏اللّه‏الرّحمن‏الرّحيم اولاً به آقايان محترم خيرمقدم عرض مى‏كنم و اميدوارم ان‏شاءاللّه‏ زحمات يكايك آقايان در ايجاد اين جلسه و اداره خوب آن، مشمول الطاف و بركات‏الهى باشد و فوايد اين نشست‏ها و گفتگوها در ذهنيت جامعه و در وضع مردم آثار خود را نشان دهد. همچنين ولادت حضرت امام محمد باقر (عليه‏الصّلاة‏والسّلام) را تبريك عرض مى‏كنم و از خداى متعال توجهات ائمه هدى و ادعيه زاكيه حضرت بقيّة‏اللّه‏ را براى جمع شما و براى همه دست‏اندركاران نظام و براى عموم مردم مسألت مى‏كنم.

آنچه غالبا در اين ايام ذهن بسيارى از مسؤولان و شايد مردم را مشغول مى‏كند، نگرانى از اين است كه اين نظام اسلامى در مقابله با تهاجم جهانى، از اداى رسالت حقيقى خود باز بماند. درگيرى‏اى كه بين اسلام ـ كه امروز متجسم و متجسد در نظام اسلامى است ـ و دنياى كفر و استكبار و مراكز قدرتهاى استكبارى وجود دارد، صحنه پُرمسأله و پُرماجرايى را در محيط ديد مردم و مسؤولان ما به وجود آورده است. البته ـ همان‏طور كه حضرت آقاى مشكينى با بيانات شافى و وافى خود مطرح كردند ـ دلها مطمئن به نصرت و هدايت الهى است؛ اين هم ناشى از وعده لايتخلف پروردگار است كه فرمود: «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا» و فرمود: «ولينصرنّ اللّه‏ من ينصره». شكى نيست كه اين نظام در جهت مجاهدت در راه خدا و نصرت دين خدا حركت مى‏كند و اين خود موجب جلب رحمت و نصرت الهى است؛ در اين هيچ ترديدى نيست. البته در همه مسائل زندگى، بخصوص مسائل مهم، بايد راهكارها را جستجو كرد؛ نمى‏شود مسائل مهم را به پيشرفت حوادث موكول كرد؛ بايد تصميم گرفت و فكر كرد و با قضاياى جهانى و داخلى چالش كرد.

آنچه من مى‏خواهم عرض كنم، اين است كه در وضع كنونى ـ كه معارضه بين قدرتهاى استكبارى و حكومت اسلامى، آشكار و واضح شده است ـ اين يك پديده جديد و بى‏سابقه نيست؛ در طول تاريخ اديان، همين قضيه وجود داشته است. اين‏كه در آيه كريمه مى‏فرمايد: «يا حسرة على‏العباد ما يأتيهم من رسول الاّ كانوا به يستهزئون»، اين مستهزئين چه كسانى بودند؟ عمده مستهزئين كسانى بودند كه حضور دين در جامعه را مانع و رادع خودسرى و خودكامگى و قدرتهاى بى‏مهار خود به حساب مى‏آورند؛ لذا با حضور دين به هر شكلى و به هر نحوى معارضه مى‏كردند. البته اهواء، هوسها، شهوات و خواهشهاى روزمره و حقير زندگى مردم هم يكى از عواملى بوده كه در طول زمان با حضور دين مقابله مى‏كرده؛ امروز هم همين‏طور است. امروز هم بعضى با حضور و قدرت دين و حكومت دين مبارزه مى‏كنند، بدون اين‏كه انگيزه‏ى سياسى خاصى داشته باشند؛ فقط براى همين‏كه دلبسته به شهوات و خواهشهاى نفسانى هستند؛ لذا اين را رادع و مانع خود مى‏بينند؛ ليكن عمده مبارزه و معارضه با دين، از سوى قدرت‏طلبان جهانى بوده است. قدرت‏طلبان، قدرت را براى منافع نامشروع خود مى‏خواهند. قدرت، فى‏نفسه يك وسيله است؛ نه مى‏شود گفت فى‏نفسه بد است، نه مى‏شود گفت فى‏نفسه خوب است؛ تا در اختيار چه كسى باشد و براى چه هدفى به كار برود؛ اين تعيين‏كننده است.

آنها قدرت را مى‏خواستند، براى اين‏كه هواهاى نفسانى خود را ارضاء و اشباع كنند. حاكميت مطلق و امر و نهىِ بى‏مهار و دخالت در امور زندگى مردم و رها شدن از قيود اجتماعى و اخلاقى و شهوترانى و گسترش عيش و عيش‏بارگى براى خودشان موجب مى‏شده است كه به قدرت بچسبند و درصدد معارضه با هر چيزى كه در مقابل اين قدرتِ بى‏مهار بايستد و ظاهر شود، بربيايند. طول تاريخ، اين را نشان مى‏دهد؛ همه‏جا اين‏طور بوده است.

حقيقتى كه در كنار اين وجود دارد، اين است كه هيچ‏كدام از قدرتهاى مادىِ معارض با دين نتوانستند در مقابلِ حضور دين مقاومت كنند و دين و اهل دين وقتى ايستادند و مقاومت كردند و سختيها را به جان خريدند، بر همه اينها فائق آمدند. تاريخ، اين را نشان مى‏دهد؛ قرآن كريم به اين حقيقت، ناطق است؛ و در زندگى كنونى خودمان هم ما همين را مشاهده مى‏كنيم.

آنچه براى خيليها مغفولٌ‏عنه است، اين است كه امروز قدرت و دنياى استكبار كه متوجه اسلام و حكومت اسلامى و مشغول معارضه با آن است، ـ يعنى دشمنان على‏الظاهر بسيار قدرتمند و مجهز و مسلح به انواع سلاحهاى نظامى و تبليغى و سياسى و مالى و غيره ـ جنبه انفعالى دارد؛ اما از طرف ما جنبه فعال و پيشرونده دارد. نبايد تصور كرد كه آنها ابتكار عمل را به دست گرفته‏اند و در اين ميدان، آنها هستند كه دارند تعيين مى‏كنند و سرنوشت را رقم مى‏زنند؛ اين‏طور نيست.

يك حركت عظيم به‏وجود آمد و نظام اسلامى تشكيل شد؛ اين يك ضربه به دنياى استكبار بود كه بعضى مى‏دانستند، بعضى هم درست ارزيابى نداشتند كه وجود و حاكميت دين و حضور قدرتمندانه آن تا چه حد براى آنها خطرناك و ابعاد آن چقدر است. شايد در اول كار وقتى نظام جمهورى اسلامى تشكيل شد، تحليلگران و محاسبه‏گران غربى و استكبارى و متعلق به دنياى استكبار فكر مى‏كردند حكومتى كه دست‏نشانده آنها و در قلمرو نفوذ آنها بود، از دستشان رفته است؛ اما هرچه گذشت، حقيقت براى آنها بيشتر آشكار شد. امتداد حركت و نهضت اسلامى ـ در درجه اول در دنياى اسلام، و پشت سرِ آن در همه آفاق عالم ـ نشان داد كه نه، مسأله‏ايجاد نظام اسلامى در ايران، فقط اين نيست كه كشور و دولتِ دست‏نشانده و تحت نفوذى از زير نفوذ آنها خارج شده باشد؛ بلكه ابعاد از اين بسيار گسترده‏تر است.

يك نمونه از اين امتداد طولانى و عميق و على‏الظاهر حل نشدنى براى دنياى استكبار، مسأله فلسطين است. دنياى استكبار به خيال خود مسأله فلسطين را اندكى پيش از انقلاب اسلامى حل كرده بود؛ مسأله كمپ ديويد و قرارداد با دولت مصر، كه معلوم بود اين حركت سازشكارانه، بتدريج همه دنياى عرب و مدعيان را فرا خواهد گرفت و چيزى به نام فلسطين به عنوان يك مشكل و معضل در سر راه استكبار باقى نخواهد ماند. ابتكارات و تصميمهاى بعدى آنها هم حاكى از همين تصور و روند بود؛ ليكن ناگهان در صحنه فلسطين پديده نوينى ديده شد و آن، گرايش مردم به شعار اسلامى و تمسك آنها به اسلام و قرآن و كشانده‏شدن ميدان مبارزه از سطح يك گروه خاص و از سطح معارضان غالبا سكنا گزيده در خارج از فلسطين به يك حركت عمومىِ مردمى بود. امروز مسأله فلسطين حقيقتا براى رژيم غاصب و پشت سر آن براى امريكا، يك بن‏بست كامل است. امروز صهيونيستهاى حاكم بر فلسطين هر ابتكارى به خرج بدهند، شكست خورده‏اند؛ يعنى يك طرف قضيه از دستشان رفته‏است. اين، نمونه‏يى بود از امتداد حركت و قيام نظام اسلامى در ايران؛ نمونه‏هاى ديگر آن را بايد در بيدارى دنياى اسلام، بيدارى جوانها، رواج شعارهاى اسلامى در ميان نسلهاى تحصيلكرده و اعتقاد آنها به اين‏كه بايد به دنبال اسلام باشند، جستجو كرد. اين بعد از آن وقتى بود كه در طول ده‏ها سال، در همه دنياى اسلام، مثل بسيارى از كشورهاى ديگر جهان سوم، اين تصور پيش آمده بود كه اگر روشنفكران و آگاهان بخواهند استقلالى را به دست بياورند، بايد به شعارهاى ماركسيستى و سوسياليستى پناه ببرند؛ در نتيجه گرايش به سمت آنها پيدا شده بود. اما ناگهان اين تصور برگشت؛ بعد هم وقتى اردوگاه شرق برچيده شد، اين معنا بيشتر قوت گرفت. امروز كسانى كه به كشورهاى گوناگون ـ چه در آفريقا، چه در آسيا، چه حتى در اروپا ـ مسافرت مى‏كنند، بوضوح مشاهده مى‏كنند كه احساس بيدارى و طلبكارى اسلامى در بين جوامع مسلمان و بخصوص در بين نسلهاى جوان و روشن‏بين و آگاه و درس‏خوانده و تحصيلكرده‏شان روزبه‏روز در حال رشد است. حتى بنده از افراد مطلع و خبره شنيدم كه حقوقدانهاى برجسته در دنياى اسلام ـ كه معتقد به اسلام هم هستند ـ به اين نتيجه رسيده‏اند كه فقه و جهتگيرى‏يى كه مى‏تواند اسلام را تجسم بدهد، همان جهتگيرى و فقاهتى است كه در نظام جمهورى اسلامى محور قرار گرفته‏است. اينها نشاندهنده ابعاد هويت حكومتى است كه ما امروز در ايران سايه آن را بر سر خود مشاهده مى‏كنيم.البته اين آسان به دست نيامده است؛ بديهى است كه با خون دلهاى زياد و فداكاريهاى بسيار و با حضور شخصيت بى‏نظيرى مثل امام بزرگوار به دست آمده است. ملت هم همراهى كردند و روح اسلام و حركت اسلامى در مردم بروز و ظهور پيدا كرد و نتيجه اين شد كه بحمداللّه‏ نظام مستحكم و آبرومندى وجود دارد كه مى‏تواند براى ملتهاى اسلامى پُرجاذبه باشد. اين همان امتداد نظام اسلامى است كه به يك مشكل اساسى براى استكبار تبديل شده است. امروز مسأله استكبار اين نيست كه نظام اسلامى در ايران با او معارض است يا نيست؛ رابطه‏شان را قطع كنند يا فرضا عليه او تبليغات كنند؛ مسأله اين است كه اين فكر در دنياى اسلام گسترش پيدا كرده است و آنها مجبورند از خود دفاع كنند.

امروز جبهه استكبار در موضع دفاعى است و از خودش دارد دفاع مى‏كند. اظهارات و تظاهرات و بگير و ببندها و قدرت‏نمايى‏هاشان، همه مى‏خواهد اين تصور را القاء كند كه آنها مبتكرند و آنها هستند كه دارند كار مى‏كنند و عملى را انجام مى‏دهند؛ در حالى كه حقيقت قضيه غير از اين است. نظام اسلامى، باقى مانده است؛ ضعيف نشده است، اركان آن هم مستحكم است و يكى از مهمترين نكات اين است كه افكار و آراء و ميل و اراده مردم را هم پشت سر خود دارد. اين ريشه مستحكم كاملاً به جاى خود باقى است؛ لذا آنها مجبورند علاج‏جويى كنند. در واقع علاج‏جويى استكبار اين است كه خود را سراسيمه به اين در و آن درمى‏زند. البته قدرتمندند و در دنيا تحرك مادى و تبليغاتى دارند. چيزى كه مهم است، اين است كه ما قدر آنچه را كه در اختيار داريم، بدانيم؛ بدانيم كه عنصر و جوهر نظام اسلامى است كه همه اين دستگاهها را به وحشت انداخته است.

البته در مقابل دشمن نبايد ساده‏نگرى و ساده‏انگارى كرد. آنچه عرض كرديم، به معناى اين نيست كه ما يك مصونيت دايمى و ابدى داريم و هرطور عمل بكنيم، تفاوتى ندارد. همان چيزهايى كه اين نظام و اين استحكام را به وجود آورد، لازم است تا اين نظام بتواند ادامه حيات بدهد و روزبه‏روز رشد و قدرت پيدا كند؛ يعنى همان ايمانها، اخلاصها، مجاهدتها و تلاشها و ابتكارها و نوآورى‏ها لازم است. زمينه هم براى گسترش اين تلاشها و مجاهدتها در كشور وجود دارد.

من يك‏بار ديگر اين نكته را عرض كرده‏ام؛ ما نگاه مى‏كنيم و احيانا بعضى از ريزشها را در بين نيروهاى مؤمن به انقلاب مشاهده مى‏كنيم؛ اما از رويشهاى نو احيانا غفلت مى‏كنيم. آنچه امروز در عرصه جامعه مشاهده مى‏شود، رشد تفكرات اسلامى با نگاه متجددانه، آگاهانه و همراه با بحث و فحص و تحقيق و دقت و امثال اينهاست. اين حركت ادامه پيدا خواهد كرد؛ حركتى نيست كه متوقف بشود؛ چون «ألم تر كيف ضرب‏اللّه‏ مثلاً كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها فى السّماء». فطرت انسان، همان سرزمين حاصلخيزى است كه كلمه طيبه را در خود جا و رشد مى‏دهد؛ اين هم كلمه طيبه و كلمه الهى است و در اين سرزمين واقع شده است و عناصر و اجزاى مناسب خود را جذب مى‏كند و سپس رشد مى‏دهد. اين، مسير كلى اين حركت است. بنده كه اين را عرض مى‏كنم، بر اساس تحليل نيست؛ براى خوش كردن دل خود و ديگران هم نيست؛ واقعيتهايى است كه در مسير فعاليت پُرتلاش و متنوع و گسترده‏يى كه انسان در چنين جايگاهى با آن مواجه است، آن را مشاهده مى‏كند و از نزديك مى‏بيند. البته ـ همان‏طور كه گفتيم ـ در اين خلال، بعضى ممكن است ريزش پيدا كنند و سست شوند؛ اينها به ضرر خودشان عمل كرده‏اند؛ «فمن نكث فانّما ينكث على نفسه»؛ هر كس از اين راه برگردد؛ به ضرر خودش عمل كرده است؛ اما اين راه با شرايطى كه ما امروز داريم، ادامه پيدا كردنى است. اگر ما دشمن نمى‏داشتيم و اگر معارضه‏هاى گوناگون نبود، امكان داشت ما سست بشويم و دچار ضعفهاى ناشى از بى‏خيالى و غفلت شويم. وجود دشمن هم از طرف خداى متعال يك لطف است. اگر در مقابل اين دشمن، هوشمندانه عمل نكنيم، خود ما هستيم كه به خودمان ضرر زده‏ايم. بايد هوشمندانه و دقيق عمل كرد؛ بايد ديد دشمن چه نقاطى را هدف گرفته است. بارها آقايان ائمه جمعه، بزرگان و مسؤولان گفته‏اند و درست هم هست كه دشمن نقاط قوت ما را هدف گرفته است. نقاط قوت ما، حضور دين در جامعه است؛ وحدت و اتحاد كلمه مردم با مسؤولان است؛ جهتگيرى صحيح مردم به سمت دين است؛ حضور راهنمايان دينى و علماى دين در صحنه‏هاى گوناگون و در فعاليتهاى سياسى و اجتماعى است؛ قانون اساسى هم جزو نقاط قوت ماست؛ اين نقاط را بايد حفظ كرد.

مناقشاتى كه در داخل وجود دارد، اگر ما آگاهانه و هوشمندانه با آنها برخورد كنيم، ممكن است مضر نباشد. البته اختلاف كلمه و تفرقه، بد و مضر است؛ اما وقتى هدف و جهت يكى باشد،صرف اختلاف فكر و اختلاف سليقه مضر نيست، يا لااقل چيز مخربى نيست. البته بايد از ترفند شيطان و حيل شيطانى غافل نشد. گاهى اوقات برخى از مناقشات به صورت لفظى و سطحى و نكته‏يى و نقطه‏يى مطرح مى‏شود؛ در حالى كه باطن قضيه چيز ديگرى است؛ معارضه با اصل دين و حضور دين در جامعه است؛ به اينها بايد توجه كرد.از اوايلى كه اين نظام سر كار آمد، دشمنان يك نقطه را هدف قرار دادند ـ كه نقطه اساسى‏يى هم بود و درست هم فهميده بودند ـ و آن عبارت بود از يكسان شدن دين و سياست؛ يعنى برخاستن سياست از دين و حضور دين در تمام عرصه‏هاى سياست و زندگى؛ منتها جرأت نمى‏كردند اين را صريحا بيان كنند. علت هم اين بود كه سالهاى متمادى روى جدايى دين از سياست كار شده بود ـ قبل از پيروزى انقلاب، واقعيت زندگى مردم اين بود ـ اما انقلاب با شعار وحدت دين و سياست آمد و مردم هم آن را پذيرفتند و معناى اين حرف را فهميدند و پى بردند براى زندگى انسانها چقدر باارزش و مهم است كه اداره امور و نظام و مقررات زندگى آنها از دين خدا و كتاب الهى سرچشمه بگيرد، نه از اهواء و خواسته‏ها و احيانا نظرات و آراء ناقص و كج و معوج انسانهاى كوچك. هم روشنفكران و نخبگان جامعه اين را فهميدند، هم آحاد مردم آن را كاملاً درك كردند. بعد هم وقتى نظام اسلامى سر كار آمد، در همان مقدارى كه اسلام بروز و ظهور پيدا كرد، بركاتش آشكار شد.

در دوران رژيم طاغوت، با همه گسترش فسادى كه وجود داشت و فساد براى مردم طبيعت ثانويه شده بود، همان مردمِ غرق در فساد، از فساد و انحراف مى‏ناليدند؛ كما اين‏كه امروز در دنياى غرب اين‏طور است. در امريكا كه شايد بيشترين امواج فساد در بين خانواده‏ها و جوانها در اين كشور باشد، در وسط همان منجلاب، نويسندگان و متفكران و خيرخواهان و دلسوزانى كه در آن جامعه هستند، فريادشان بلند است؛ اما نمى‏توانند كارى بكنند. قبل از انقلاب، جامعه ما اين‏طور بود. اختلاط زن و مرد، آزادى شهوات جنسى و انواع و اقسام انحرافات اخلاقى وجود داشت و اكثر مردم هم آلوده قهرى و ناخواسته آن وضعيت بودند و از آن هم مى‏ناليدند و ناراحت بودند. نظام اسلامى آمد و حضور اسلام موجب شد كه ناگهان فضا از آن همه آلودگى پاك شود. بعضيها برخى از فسادهاى گوشه و كنارى را كه نيروى انتظامى يا فلان دستگاه كشف مى‏كند، گاهى از روى خطا، با آنچه در گذشته بود، مقايسه مى‏كنند؛ اين مقايسه بكلى درست نيست. اين مثل اين است كه در يك جامه سفيد و پاكيزه، نقطه سياهى ايجاد شود؛ در اين صورت، آن لكه آشكار است؛ اما وقتى سر تا پاى لباس و دامن آلوده بود، چندين برابر آن آلودگى هم به چشم نمى‏آيد. آن روز اين‏طور بود؛ همه‏جا و همه چيز آلوده بود؛ جامعه غرق در فساد بود؛ بنابراين ديده نمى‏شد. امروز و از اول انقلاب ـ بخصوص اوايل انقلاب كه خورشيد نظام اسلامى تازه طلوع كرده بود ـ اين تاريكيها و سايه‏ها و ظلمتها بكلى از جامعه زدوده شده است؛ در حدى كه قابل تصور در يك جامعه است. امروز هم اگرچه خطاها و اشكالاتى وجود دارد ـ كه اينها هم غالبا به تصميم‏گيريهاى غلط ما برمى‏گردد ـ اما باز حضور نظام اسلامى، صفاى اخلاقى و معنوى و پاكيزگىِ نسبى اخلاقى و معنوى را در جامعه‏ى ما نشان مى‏دهد.

استقلال كشور، يكى از بركاتى بود كه مردم آن را ديدند. كشورى كه در همه بخشهاى اداره و تشكيلات خود وابسته بود، امروز مستقل است. امروز مردم تصميم مى‏گيرند؛ مردم تعيين مى‏كنند؛ مردم اراده مى‏كنند. شعارها، خواستها و جهتگيريها، با خواستهاى مردم منطبق است. اعتماد به نفس و خودكفايى در كشور، يكى از آثار و بركات انقلاب است. رقم بسيار عظيم و طومار بسيار بزرگ خدماتى كه به بركت نظام اسلامى، به مردم مستضعف و طبقات محروم اين كشور شد، در مقابل انحصارطلبى‏ها و براى خود خواستن‏ها و جمع ثروت و شهوترانى‏هايى كه آن روز يك مشت معدود مى‏كردند و بقيه مردم را به حال خود رها كرده بودند و مستضعفان در آن زندگى سخت، دست و پا مى‏زدند، قابل مقايسه نيست. بنابراين نظام اسلامى بركات خود را به مردم نشان داد.

هرچه ما در هر بخشى پافشارى و ايستادگى كرديم و حكم الهى و دين خدا را پياده كرديم، به همان اندازه خيرات نصيب مردم شد. هر جا مشكل و ضعفى وجود دارد، به خاطر اين است كه ما «نؤمن ببعض و نكفر ببعض» بوديم. بركات حضور دين در صحنه جامعه، سياست و حكومت، براى مردم لاتعد و لاتحصى است. آن روز كسى جرأت نمى‏كرد اين را صريحا بگويد. امروز دشمنان ما تبليغات خود را روى اين متمركز كرده‏اند.

مبادا كسانى به عنوان اختلاف سليقه، اختلاف برداشت و اختلاف تلقى از نظام اسلامى، نادانسته و ناآگاهانه بيايند پايه اصلى نظام اسلامى را زير سؤال ببرند. مسؤولان نظام، كسانى كه در بخشهاى مختلف نظام مشغول خدمت هستند و مردم به اينها چشم دوخته‏اند و به اينها اعتماد كرده‏اند، اولين مسأله‏شان اين است كه نظام اسلامى را ـ كه بر پايه دين مبتنى است و همه چيز آن برخاسته از دين است؛ مردم‏سالارى ما هم ناشى از دين است؛ دين است كه به ما مى‏گويد آراء مردم را مورد اعتماد قرار دهيم و براى مردم كرامت و احترام و حق رأى و حق تصميم‏گيرى قائل شويم ـ حفظ كنند و پاس بدارند. مبادا در زير پوشش اختلاف سليقه و اختلاف جناح و اختلاف نظر نسبت به يك شخص و يك جمع و يك گروه، اساسى‏ترين پايه‏هاى دين زير سؤال برود و كسانى ندانند چه دارند مى‏كنند و چگونه عمل مى‏كنند. دشمن متوجه نقاط اصلى است؛ آگاهى مسؤولان لازم است.

البته توصيه ما به همه و بخصوص به مسؤولان عالى‏رتبه نظام اين است كه اختلاف سليقه‏ها و اختلاف ديدها را در مسائل گوناگون تحمل و قبول كنند؛ منتها توجه بشود كه اختلاف سليقه در چارچوب نظام دينى قابل قبول است. اگر اختلاف سليقه به اين معنا شد كه عده‏يى معتقد به نظام دينى‏اند، عده‏يى اصل نظام دينى و حاكميت دين و مبانى و اصولى را كه در قانون اساسى حضور دين را شرط مشروعيت نظام مى‏داند، قبول ندارند، آنگاه همه موظفند نگاه صحيح را تقويت كنند. اين‏جا ديگر مسأله اين نيست كه ما فراجناحى يا فراگروهى عمل كنيم؛ نه، اين‏جا مسأله اين است كه پايه اساسى نظام و عامل اساسى مجاهدتها و شهادتها محفوظ بماند و پرچم دين بر بام اين كشور برافراشته باشد؛ يعنى قوه مجريه و مقننه و قضاييه و قوانين و اجرائيات ما كلاً بر دين خدا و احكام الهى مبتنى و متكى باشد؛ اين بروبرگرد ندارد. اگر كسى با اين مخالف بود، معنايش اختلاف سليقه و خط و خطوط نيست؛ خارج بودن از حوزه قبول نظام است.

البته كسى كه از اين تفكر و از اين مرز خارج مى‏شود، ما نمى‏گوييم از حقوق انسانى و شهروندى ساقط مى‏شود؛ نه، عكسش را به همه مسؤولان توصيه مى‏كنيم. در حقوق شهروندى، همه از حقوق اسلامى برخوردارند؛ حتى كسانى هم كه به غير اسلام معتقدند، از حقوق شهروندى برخوردارند؛ اما جزو عناصرى نيستند كه نظام بتواند به آنها اعتماد كند و در هر كار بزرگ يا كوچكى به آنها تكيه كند. همه قوا بايد به اين نقطه توجه كنند؛ هم قوه مجريه، هم قوه مقننه، هم قوه قضاييه.

وصيت پروردگار به پيغمبران اين بود: «خذها بقوّة»، «يا يحيى خذ الكتاب بقوّة». به حضرت موسى وحى رسيد كه «خذها بقوّة» ـ اين تعبير چند جا در قرآن تكرار شده است ـ آنچه را كه خداى متعال به تو داده، با قوّت بگير و نگه دار. اگر شما اين گوهر الهى را نگه نداشتيد و از دست داديد و دچار سختيهاى از دست دادن آن شديد، هيچ كس شما را مدح نخواهد كرد و اين سست‏انگارى و سهل‏انگارى به‏هيچ‏وجه جايز نيست.

وظيفه ما خيلى سنگين است. امروز دشمن، با تجربه به ميدان آمده است. اول انقلاب، دشمنان نظام اسلامى مجرب نبودند؛ مدتها گيج بودند و نمى‏دانستند چه كار كنند؛ اما الان به‏مرور زمان تجربه‏هايى پيدا كرده‏اند؛ نقاط اصلى نظام را شناسايى كرده‏اند و مى‏دانند به كجاها بايد حمله كنند كه اساسى باشد؛ چه شعارهايى بايد بدهند و چگونه عمل كنند؛ بنابراين كارهاى آنها پخته‏تر شده است. امروز كه قدرت ابتكار در دست ماست؛ حضور، حضور ماست؛ ما هستيم كه با وجود و واقعيت خود، دشمن را به انفعال انداخته‏ايم؛ كارمان ظريف‏تر از گذشته است و در پيشبرد اهداف الهى خودمان بايستى خيلى ظريف و قوى و هوشمندانه و عاقلانه عمل كنيم. قواى سه‏گانه بايد با هم همكارى كنند؛ مسؤولان نظام بايد با هم صميمى باشند؛ اين «بايد» است؛ تعارف و مستحسن و مستحب نيست. كسانى هم كه در گوشه و كنار حرف مى‏زنند و اظهارنظر مى‏كنند و تصورشان اين است كه ما آدمى هستيم و شأن و نظرى داريم و مى‏خواهيم نظرمان را ابراز كنيم ـ البته اين درست هم هست ـ توجه بكنند كه اظهارنظرها و صداهايى كه از حنجره‏ها بيرون مى‏آيد، در خدمت چه كسانى قرار مى‏گيرد. گاهى اوقات انسان صدايى را در حنجره‏ى خود نگه مى‏دارد، براى اين‏كه دشمنِ نقد حاضرى از آن استفاده نكند. هر كس هرجا تريبونى دارد و خواسته‏يى را مطرح مى‏كند، بايد صحنه و عرصه را ببيند و بداند كه يك حركت و يك اظهارنظر و يك تعبير، گاهى ممكن است به سود دشمن تمام شود. اين‏جا عقل حكم مى‏كند كه انسان اين حرف حساب را نزند، براى اين‏كه دشمن استفاده‏يى خواهد كرد كه ضرر استفاده دشمن، بيش از سودى است كه ممكن است گفتن اين حرف حساب داشته باشد.

الحمدللّه‏ ربّ العالمين خداى متعال تفضلات خود را تاكنون به ما و اين نظام و اين ملت ادامه داده است. على‏رغم اين‏كه گاهى انسان بى‏اخلاصى‏ها و خطاهايى را در اطراف برخى از قضايا مى‏بيند و سهل‏انگاريهايى را در امور مالى و اين‏گونه مسائل در گوشه و كنار مشاهده مى‏كند ـ كه همه اينها براى ادامه نظام اسلامى مضر است ـ اما در مقابل اين، صفاها و اخلاصها و فداكاريها و مجاهدتهاى بسيارى را هم، چه در سطح وسيع مردم و چه در سطح مسؤولان و نخبگان و زبدگان جامعه مشاهده مى‏كند، كه همينها رحمت الهى را جلب مى‏كند واز موجبات رحمت الهى است. ان‏شاءاللّه‏ خداى متعال روزبه‏روز بر اين موجبات رحمت بيفزايد.

از خداوند متعال مى‏خواهيم كه ادعيه زاكيه حضرت بقية‏اللّه‏ (ارواحنافداه) را شامل حال ما بفرمايد؛ توجهات آن بزرگوار را از ما برنگرداند و عمل و نيت و حركت و گفتار و كردار ما را مورد رضاى آن بزرگوار قرار بدهد. اميدواريم خداى متعال از ما راضى باشد؛ ما را در راه خودش باقى بدارد؛ ما را با اسلام زنده بدارد و در راه اسلام بميراند؛ و بتوانيم ان‏شاءاللّه‏ از هدايت و توفيق و كمك و مدد الهى و در نهايت از قبول الهى استفاده كنيم.

والسّلام عليكم و رحمة‏اللّه‏ و بركاته