بيانات رهبر معظم انقلاب حضرت آيةالله خامنهاى در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 19/6/1381 در پايان هشتمين اجلاسيه دوره سوم مجلس خبرگان رهبرى، نمايندگان اين مجلس با رهبر معظم انقلاب، حضرت آيةالله خامنهاى ديدار كردند. بناى مجله بر اين است كه سخنان معظم له در پايان اجلاسيههاى خبرگان رهبرى را در اولين شماره پس از اجلاس منعكس كند. از اينرو بهرغم اينكه اين شماره مجله ويژه انديشه سياسى عاشورا مىباشد، متن كامل سخنان ايشان را كه در اين ديدار بيان فرمودند، تقديم مىكنيم.
بسماللّهالرّحمنالرّحيم اولاً به آقايان محترم خيرمقدم عرض مىكنم و اميدوارم انشاءاللّه زحمات يكايك آقايان در ايجاد اين جلسه و اداره خوب آن، مشمول الطاف و بركاتالهى باشد و فوايد اين نشستها و گفتگوها در ذهنيت جامعه و در وضع مردم آثار خود را نشان دهد. همچنين ولادت حضرت امام محمد باقر (عليهالصّلاةوالسّلام) را تبريك عرض مىكنم و از خداى متعال توجهات ائمه هدى و ادعيه زاكيه حضرت بقيّةاللّه را براى جمع شما و براى همه دستاندركاران نظام و براى عموم مردم مسألت مىكنم.
آنچه غالبا در اين ايام ذهن بسيارى از مسؤولان و شايد مردم را مشغول مىكند، نگرانى از اين است كه اين نظام اسلامى در مقابله با تهاجم جهانى، از اداى رسالت حقيقى خود باز بماند. درگيرىاى كه بين اسلام ـ كه امروز متجسم و متجسد در نظام اسلامى است ـ و دنياى كفر و استكبار و مراكز قدرتهاى استكبارى وجود دارد، صحنه پُرمسأله و پُرماجرايى را در محيط ديد مردم و مسؤولان ما به وجود آورده است. البته ـ همانطور كه حضرت آقاى مشكينى با بيانات شافى و وافى خود مطرح كردند ـ دلها مطمئن به نصرت و هدايت الهى است؛ اين هم ناشى از وعده لايتخلف پروردگار است كه فرمود: «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا» و فرمود: «ولينصرنّ اللّه من ينصره». شكى نيست كه اين نظام در جهت مجاهدت در راه خدا و نصرت دين خدا حركت مىكند و اين خود موجب جلب رحمت و نصرت الهى است؛ در اين هيچ ترديدى نيست. البته در همه مسائل زندگى، بخصوص مسائل مهم، بايد راهكارها را جستجو كرد؛ نمىشود مسائل مهم را به پيشرفت حوادث موكول كرد؛ بايد تصميم گرفت و فكر كرد و با قضاياى جهانى و داخلى چالش كرد.
آنچه من مىخواهم عرض كنم، اين است كه در وضع كنونى ـ كه معارضه بين قدرتهاى استكبارى و حكومت اسلامى، آشكار و واضح شده است ـ اين يك پديده جديد و بىسابقه نيست؛ در طول تاريخ اديان، همين قضيه وجود داشته است. اينكه در آيه كريمه مىفرمايد: «يا حسرة علىالعباد ما يأتيهم من رسول الاّ كانوا به يستهزئون»، اين مستهزئين چه كسانى بودند؟ عمده مستهزئين كسانى بودند كه حضور دين در جامعه را مانع و رادع خودسرى و خودكامگى و قدرتهاى بىمهار خود به حساب مىآورند؛ لذا با حضور دين به هر شكلى و به هر نحوى معارضه مىكردند. البته اهواء، هوسها، شهوات و خواهشهاى روزمره و حقير زندگى مردم هم يكى از عواملى بوده كه در طول زمان با حضور دين مقابله مىكرده؛ امروز هم همينطور است. امروز هم بعضى با حضور و قدرت دين و حكومت دين مبارزه مىكنند، بدون اينكه انگيزهى سياسى خاصى داشته باشند؛ فقط براى همينكه دلبسته به شهوات و خواهشهاى نفسانى هستند؛ لذا اين را رادع و مانع خود مىبينند؛ ليكن عمده مبارزه و معارضه با دين، از سوى قدرتطلبان جهانى بوده است. قدرتطلبان، قدرت را براى منافع نامشروع خود مىخواهند. قدرت، فىنفسه يك وسيله است؛ نه مىشود گفت فىنفسه بد است، نه مىشود گفت فىنفسه خوب است؛ تا در اختيار چه كسى باشد و براى چه هدفى به كار برود؛ اين تعيينكننده است.
آنها قدرت را مىخواستند، براى اينكه هواهاى نفسانى خود را ارضاء و اشباع كنند. حاكميت مطلق و امر و نهىِ بىمهار و دخالت در امور زندگى مردم و رها شدن از قيود اجتماعى و اخلاقى و شهوترانى و گسترش عيش و عيشبارگى براى خودشان موجب مىشده است كه به قدرت بچسبند و درصدد معارضه با هر چيزى كه در مقابل اين قدرتِ بىمهار بايستد و ظاهر شود، بربيايند. طول تاريخ، اين را نشان مىدهد؛ همهجا اينطور بوده است.
حقيقتى كه در كنار اين وجود دارد، اين است كه هيچكدام از قدرتهاى مادىِ معارض با دين نتوانستند در مقابلِ حضور دين مقاومت كنند و دين و اهل دين وقتى ايستادند و مقاومت كردند و سختيها را به جان خريدند، بر همه اينها فائق آمدند. تاريخ، اين را نشان مىدهد؛ قرآن كريم به اين حقيقت، ناطق است؛ و در زندگى كنونى خودمان هم ما همين را مشاهده مىكنيم.
آنچه براى خيليها مغفولٌعنه است، اين است كه امروز قدرت و دنياى استكبار كه متوجه اسلام و حكومت اسلامى و مشغول معارضه با آن است، ـ يعنى دشمنان علىالظاهر بسيار قدرتمند و مجهز و مسلح به انواع سلاحهاى نظامى و تبليغى و سياسى و مالى و غيره ـ جنبه انفعالى دارد؛ اما از طرف ما جنبه فعال و پيشرونده دارد. نبايد تصور كرد كه آنها ابتكار عمل را به دست گرفتهاند و در اين ميدان، آنها هستند كه دارند تعيين مىكنند و سرنوشت را رقم مىزنند؛ اينطور نيست.
يك حركت عظيم بهوجود آمد و نظام اسلامى تشكيل شد؛ اين يك ضربه به دنياى استكبار بود كه بعضى مىدانستند، بعضى هم درست ارزيابى نداشتند كه وجود و حاكميت دين و حضور قدرتمندانه آن تا چه حد براى آنها خطرناك و ابعاد آن چقدر است. شايد در اول كار وقتى نظام جمهورى اسلامى تشكيل شد، تحليلگران و محاسبهگران غربى و استكبارى و متعلق به دنياى استكبار فكر مىكردند حكومتى كه دستنشانده آنها و در قلمرو نفوذ آنها بود، از دستشان رفته است؛ اما هرچه گذشت، حقيقت براى آنها بيشتر آشكار شد. امتداد حركت و نهضت اسلامى ـ در درجه اول در دنياى اسلام، و پشت سرِ آن در همه آفاق عالم ـ نشان داد كه نه، مسألهايجاد نظام اسلامى در ايران، فقط اين نيست كه كشور و دولتِ دستنشانده و تحت نفوذى از زير نفوذ آنها خارج شده باشد؛ بلكه ابعاد از اين بسيار گستردهتر است.
يك نمونه از اين امتداد طولانى و عميق و علىالظاهر حل نشدنى براى دنياى استكبار، مسأله فلسطين است. دنياى استكبار به خيال خود مسأله فلسطين را اندكى پيش از انقلاب اسلامى حل كرده بود؛ مسأله كمپ ديويد و قرارداد با دولت مصر، كه معلوم بود اين حركت سازشكارانه، بتدريج همه دنياى عرب و مدعيان را فرا خواهد گرفت و چيزى به نام فلسطين به عنوان يك مشكل و معضل در سر راه استكبار باقى نخواهد ماند. ابتكارات و تصميمهاى بعدى آنها هم حاكى از همين تصور و روند بود؛ ليكن ناگهان در صحنه فلسطين پديده نوينى ديده شد و آن، گرايش مردم به شعار اسلامى و تمسك آنها به اسلام و قرآن و كشاندهشدن ميدان مبارزه از سطح يك گروه خاص و از سطح معارضان غالبا سكنا گزيده در خارج از فلسطين به يك حركت عمومىِ مردمى بود. امروز مسأله فلسطين حقيقتا براى رژيم غاصب و پشت سر آن براى امريكا، يك بنبست كامل است. امروز صهيونيستهاى حاكم بر فلسطين هر ابتكارى به خرج بدهند، شكست خوردهاند؛ يعنى يك طرف قضيه از دستشان رفتهاست. اين، نمونهيى بود از امتداد حركت و قيام نظام اسلامى در ايران؛ نمونههاى ديگر آن را بايد در بيدارى دنياى اسلام، بيدارى جوانها، رواج شعارهاى اسلامى در ميان نسلهاى تحصيلكرده و اعتقاد آنها به اينكه بايد به دنبال اسلام باشند، جستجو كرد. اين بعد از آن وقتى بود كه در طول دهها سال، در همه دنياى اسلام، مثل بسيارى از كشورهاى ديگر جهان سوم، اين تصور پيش آمده بود كه اگر روشنفكران و آگاهان بخواهند استقلالى را به دست بياورند، بايد به شعارهاى ماركسيستى و سوسياليستى پناه ببرند؛ در نتيجه گرايش به سمت آنها پيدا شده بود. اما ناگهان اين تصور برگشت؛ بعد هم وقتى اردوگاه شرق برچيده شد، اين معنا بيشتر قوت گرفت. امروز كسانى كه به كشورهاى گوناگون ـ چه در آفريقا، چه در آسيا، چه حتى در اروپا ـ مسافرت مىكنند، بوضوح مشاهده مىكنند كه احساس بيدارى و طلبكارى اسلامى در بين جوامع مسلمان و بخصوص در بين نسلهاى جوان و روشنبين و آگاه و درسخوانده و تحصيلكردهشان روزبهروز در حال رشد است. حتى بنده از افراد مطلع و خبره شنيدم كه حقوقدانهاى برجسته در دنياى اسلام ـ كه معتقد به اسلام هم هستند ـ به اين نتيجه رسيدهاند كه فقه و جهتگيرىيى كه مىتواند اسلام را تجسم بدهد، همان جهتگيرى و فقاهتى است كه در نظام جمهورى اسلامى محور قرار گرفتهاست. اينها نشاندهنده ابعاد هويت حكومتى است كه ما امروز در ايران سايه آن را بر سر خود مشاهده مىكنيم.البته اين آسان به دست نيامده است؛ بديهى است كه با خون دلهاى زياد و فداكاريهاى بسيار و با حضور شخصيت بىنظيرى مثل امام بزرگوار به دست آمده است. ملت هم همراهى كردند و روح اسلام و حركت اسلامى در مردم بروز و ظهور پيدا كرد و نتيجه اين شد كه بحمداللّه نظام مستحكم و آبرومندى وجود دارد كه مىتواند براى ملتهاى اسلامى پُرجاذبه باشد. اين همان امتداد نظام اسلامى است كه به يك مشكل اساسى براى استكبار تبديل شده است. امروز مسأله استكبار اين نيست كه نظام اسلامى در ايران با او معارض است يا نيست؛ رابطهشان را قطع كنند يا فرضا عليه او تبليغات كنند؛ مسأله اين است كه اين فكر در دنياى اسلام گسترش پيدا كرده است و آنها مجبورند از خود دفاع كنند.
امروز جبهه استكبار در موضع دفاعى است و از خودش دارد دفاع مىكند. اظهارات و تظاهرات و بگير و ببندها و قدرتنمايىهاشان، همه مىخواهد اين تصور را القاء كند كه آنها مبتكرند و آنها هستند كه دارند كار مىكنند و عملى را انجام مىدهند؛ در حالى كه حقيقت قضيه غير از اين است. نظام اسلامى، باقى مانده است؛ ضعيف نشده است، اركان آن هم مستحكم است و يكى از مهمترين نكات اين است كه افكار و آراء و ميل و اراده مردم را هم پشت سر خود دارد. اين ريشه مستحكم كاملاً به جاى خود باقى است؛ لذا آنها مجبورند علاججويى كنند. در واقع علاججويى استكبار اين است كه خود را سراسيمه به اين در و آن درمىزند. البته قدرتمندند و در دنيا تحرك مادى و تبليغاتى دارند. چيزى كه مهم است، اين است كه ما قدر آنچه را كه در اختيار داريم، بدانيم؛ بدانيم كه عنصر و جوهر نظام اسلامى است كه همه اين دستگاهها را به وحشت انداخته است.
البته در مقابل دشمن نبايد سادهنگرى و سادهانگارى كرد. آنچه عرض كرديم، به معناى اين نيست كه ما يك مصونيت دايمى و ابدى داريم و هرطور عمل بكنيم، تفاوتى ندارد. همان چيزهايى كه اين نظام و اين استحكام را به وجود آورد، لازم است تا اين نظام بتواند ادامه حيات بدهد و روزبهروز رشد و قدرت پيدا كند؛ يعنى همان ايمانها، اخلاصها، مجاهدتها و تلاشها و ابتكارها و نوآورىها لازم است. زمينه هم براى گسترش اين تلاشها و مجاهدتها در كشور وجود دارد.
من يكبار ديگر اين نكته را عرض كردهام؛ ما نگاه مىكنيم و احيانا بعضى از ريزشها را در بين نيروهاى مؤمن به انقلاب مشاهده مىكنيم؛ اما از رويشهاى نو احيانا غفلت مىكنيم. آنچه امروز در عرصه جامعه مشاهده مىشود، رشد تفكرات اسلامى با نگاه متجددانه، آگاهانه و همراه با بحث و فحص و تحقيق و دقت و امثال اينهاست. اين حركت ادامه پيدا خواهد كرد؛ حركتى نيست كه متوقف بشود؛ چون «ألم تر كيف ضرباللّه مثلاً كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها فى السّماء». فطرت انسان، همان سرزمين حاصلخيزى است كه كلمه طيبه را در خود جا و رشد مىدهد؛ اين هم كلمه طيبه و كلمه الهى است و در اين سرزمين واقع شده است و عناصر و اجزاى مناسب خود را جذب مىكند و سپس رشد مىدهد. اين، مسير كلى اين حركت است. بنده كه اين را عرض مىكنم، بر اساس تحليل نيست؛ براى خوش كردن دل خود و ديگران هم نيست؛ واقعيتهايى است كه در مسير فعاليت پُرتلاش و متنوع و گستردهيى كه انسان در چنين جايگاهى با آن مواجه است، آن را مشاهده مىكند و از نزديك مىبيند. البته ـ همانطور كه گفتيم ـ در اين خلال، بعضى ممكن است ريزش پيدا كنند و سست شوند؛ اينها به ضرر خودشان عمل كردهاند؛ «فمن نكث فانّما ينكث على نفسه»؛ هر كس از اين راه برگردد؛ به ضرر خودش عمل كرده است؛ اما اين راه با شرايطى كه ما امروز داريم، ادامه پيدا كردنى است. اگر ما دشمن نمىداشتيم و اگر معارضههاى گوناگون نبود، امكان داشت ما سست بشويم و دچار ضعفهاى ناشى از بىخيالى و غفلت شويم. وجود دشمن هم از طرف خداى متعال يك لطف است. اگر در مقابل اين دشمن، هوشمندانه عمل نكنيم، خود ما هستيم كه به خودمان ضرر زدهايم. بايد هوشمندانه و دقيق عمل كرد؛ بايد ديد دشمن چه نقاطى را هدف گرفته است. بارها آقايان ائمه جمعه، بزرگان و مسؤولان گفتهاند و درست هم هست كه دشمن نقاط قوت ما را هدف گرفته است. نقاط قوت ما، حضور دين در جامعه است؛ وحدت و اتحاد كلمه مردم با مسؤولان است؛ جهتگيرى صحيح مردم به سمت دين است؛ حضور راهنمايان دينى و علماى دين در صحنههاى گوناگون و در فعاليتهاى سياسى و اجتماعى است؛ قانون اساسى هم جزو نقاط قوت ماست؛ اين نقاط را بايد حفظ كرد.
مناقشاتى كه در داخل وجود دارد، اگر ما آگاهانه و هوشمندانه با آنها برخورد كنيم، ممكن است مضر نباشد. البته اختلاف كلمه و تفرقه، بد و مضر است؛ اما وقتى هدف و جهت يكى باشد،صرف اختلاف فكر و اختلاف سليقه مضر نيست، يا لااقل چيز مخربى نيست. البته بايد از ترفند شيطان و حيل شيطانى غافل نشد. گاهى اوقات برخى از مناقشات به صورت لفظى و سطحى و نكتهيى و نقطهيى مطرح مىشود؛ در حالى كه باطن قضيه چيز ديگرى است؛ معارضه با اصل دين و حضور دين در جامعه است؛ به اينها بايد توجه كرد.از اوايلى كه اين نظام سر كار آمد، دشمنان يك نقطه را هدف قرار دادند ـ كه نقطه اساسىيى هم بود و درست هم فهميده بودند ـ و آن عبارت بود از يكسان شدن دين و سياست؛ يعنى برخاستن سياست از دين و حضور دين در تمام عرصههاى سياست و زندگى؛ منتها جرأت نمىكردند اين را صريحا بيان كنند. علت هم اين بود كه سالهاى متمادى روى جدايى دين از سياست كار شده بود ـ قبل از پيروزى انقلاب، واقعيت زندگى مردم اين بود ـ اما انقلاب با شعار وحدت دين و سياست آمد و مردم هم آن را پذيرفتند و معناى اين حرف را فهميدند و پى بردند براى زندگى انسانها چقدر باارزش و مهم است كه اداره امور و نظام و مقررات زندگى آنها از دين خدا و كتاب الهى سرچشمه بگيرد، نه از اهواء و خواستهها و احيانا نظرات و آراء ناقص و كج و معوج انسانهاى كوچك. هم روشنفكران و نخبگان جامعه اين را فهميدند، هم آحاد مردم آن را كاملاً درك كردند. بعد هم وقتى نظام اسلامى سر كار آمد، در همان مقدارى كه اسلام بروز و ظهور پيدا كرد، بركاتش آشكار شد.
در دوران رژيم طاغوت، با همه گسترش فسادى كه وجود داشت و فساد براى مردم طبيعت ثانويه شده بود، همان مردمِ غرق در فساد، از فساد و انحراف مىناليدند؛ كما اينكه امروز در دنياى غرب اينطور است. در امريكا كه شايد بيشترين امواج فساد در بين خانوادهها و جوانها در اين كشور باشد، در وسط همان منجلاب، نويسندگان و متفكران و خيرخواهان و دلسوزانى كه در آن جامعه هستند، فريادشان بلند است؛ اما نمىتوانند كارى بكنند. قبل از انقلاب، جامعه ما اينطور بود. اختلاط زن و مرد، آزادى شهوات جنسى و انواع و اقسام انحرافات اخلاقى وجود داشت و اكثر مردم هم آلوده قهرى و ناخواسته آن وضعيت بودند و از آن هم مىناليدند و ناراحت بودند. نظام اسلامى آمد و حضور اسلام موجب شد كه ناگهان فضا از آن همه آلودگى پاك شود. بعضيها برخى از فسادهاى گوشه و كنارى را كه نيروى انتظامى يا فلان دستگاه كشف مىكند، گاهى از روى خطا، با آنچه در گذشته بود، مقايسه مىكنند؛ اين مقايسه بكلى درست نيست. اين مثل اين است كه در يك جامه سفيد و پاكيزه، نقطه سياهى ايجاد شود؛ در اين صورت، آن لكه آشكار است؛ اما وقتى سر تا پاى لباس و دامن آلوده بود، چندين برابر آن آلودگى هم به چشم نمىآيد. آن روز اينطور بود؛ همهجا و همه چيز آلوده بود؛ جامعه غرق در فساد بود؛ بنابراين ديده نمىشد. امروز و از اول انقلاب ـ بخصوص اوايل انقلاب كه خورشيد نظام اسلامى تازه طلوع كرده بود ـ اين تاريكيها و سايهها و ظلمتها بكلى از جامعه زدوده شده است؛ در حدى كه قابل تصور در يك جامعه است. امروز هم اگرچه خطاها و اشكالاتى وجود دارد ـ كه اينها هم غالبا به تصميمگيريهاى غلط ما برمىگردد ـ اما باز حضور نظام اسلامى، صفاى اخلاقى و معنوى و پاكيزگىِ نسبى اخلاقى و معنوى را در جامعهى ما نشان مىدهد.
استقلال كشور، يكى از بركاتى بود كه مردم آن را ديدند. كشورى كه در همه بخشهاى اداره و تشكيلات خود وابسته بود، امروز مستقل است. امروز مردم تصميم مىگيرند؛ مردم تعيين مىكنند؛ مردم اراده مىكنند. شعارها، خواستها و جهتگيريها، با خواستهاى مردم منطبق است. اعتماد به نفس و خودكفايى در كشور، يكى از آثار و بركات انقلاب است. رقم بسيار عظيم و طومار بسيار بزرگ خدماتى كه به بركت نظام اسلامى، به مردم مستضعف و طبقات محروم اين كشور شد، در مقابل انحصارطلبىها و براى خود خواستنها و جمع ثروت و شهوترانىهايى كه آن روز يك مشت معدود مىكردند و بقيه مردم را به حال خود رها كرده بودند و مستضعفان در آن زندگى سخت، دست و پا مىزدند، قابل مقايسه نيست. بنابراين نظام اسلامى بركات خود را به مردم نشان داد.
هرچه ما در هر بخشى پافشارى و ايستادگى كرديم و حكم الهى و دين خدا را پياده كرديم، به همان اندازه خيرات نصيب مردم شد. هر جا مشكل و ضعفى وجود دارد، به خاطر اين است كه ما «نؤمن ببعض و نكفر ببعض» بوديم. بركات حضور دين در صحنه جامعه، سياست و حكومت، براى مردم لاتعد و لاتحصى است. آن روز كسى جرأت نمىكرد اين را صريحا بگويد. امروز دشمنان ما تبليغات خود را روى اين متمركز كردهاند.
مبادا كسانى به عنوان اختلاف سليقه، اختلاف برداشت و اختلاف تلقى از نظام اسلامى، نادانسته و ناآگاهانه بيايند پايه اصلى نظام اسلامى را زير سؤال ببرند. مسؤولان نظام، كسانى كه در بخشهاى مختلف نظام مشغول خدمت هستند و مردم به اينها چشم دوختهاند و به اينها اعتماد كردهاند، اولين مسألهشان اين است كه نظام اسلامى را ـ كه بر پايه دين مبتنى است و همه چيز آن برخاسته از دين است؛ مردمسالارى ما هم ناشى از دين است؛ دين است كه به ما مىگويد آراء مردم را مورد اعتماد قرار دهيم و براى مردم كرامت و احترام و حق رأى و حق تصميمگيرى قائل شويم ـ حفظ كنند و پاس بدارند. مبادا در زير پوشش اختلاف سليقه و اختلاف جناح و اختلاف نظر نسبت به يك شخص و يك جمع و يك گروه، اساسىترين پايههاى دين زير سؤال برود و كسانى ندانند چه دارند مىكنند و چگونه عمل مىكنند. دشمن متوجه نقاط اصلى است؛ آگاهى مسؤولان لازم است.
البته توصيه ما به همه و بخصوص به مسؤولان عالىرتبه نظام اين است كه اختلاف سليقهها و اختلاف ديدها را در مسائل گوناگون تحمل و قبول كنند؛ منتها توجه بشود كه اختلاف سليقه در چارچوب نظام دينى قابل قبول است. اگر اختلاف سليقه به اين معنا شد كه عدهيى معتقد به نظام دينىاند، عدهيى اصل نظام دينى و حاكميت دين و مبانى و اصولى را كه در قانون اساسى حضور دين را شرط مشروعيت نظام مىداند، قبول ندارند، آنگاه همه موظفند نگاه صحيح را تقويت كنند. اينجا ديگر مسأله اين نيست كه ما فراجناحى يا فراگروهى عمل كنيم؛ نه، اينجا مسأله اين است كه پايه اساسى نظام و عامل اساسى مجاهدتها و شهادتها محفوظ بماند و پرچم دين بر بام اين كشور برافراشته باشد؛ يعنى قوه مجريه و مقننه و قضاييه و قوانين و اجرائيات ما كلاً بر دين خدا و احكام الهى مبتنى و متكى باشد؛ اين بروبرگرد ندارد. اگر كسى با اين مخالف بود، معنايش اختلاف سليقه و خط و خطوط نيست؛ خارج بودن از حوزه قبول نظام است.
البته كسى كه از اين تفكر و از اين مرز خارج مىشود، ما نمىگوييم از حقوق انسانى و شهروندى ساقط مىشود؛ نه، عكسش را به همه مسؤولان توصيه مىكنيم. در حقوق شهروندى، همه از حقوق اسلامى برخوردارند؛ حتى كسانى هم كه به غير اسلام معتقدند، از حقوق شهروندى برخوردارند؛ اما جزو عناصرى نيستند كه نظام بتواند به آنها اعتماد كند و در هر كار بزرگ يا كوچكى به آنها تكيه كند. همه قوا بايد به اين نقطه توجه كنند؛ هم قوه مجريه، هم قوه مقننه، هم قوه قضاييه.
وصيت پروردگار به پيغمبران اين بود: «خذها بقوّة»، «يا يحيى خذ الكتاب بقوّة». به حضرت موسى وحى رسيد كه «خذها بقوّة» ـ اين تعبير چند جا در قرآن تكرار شده است ـ آنچه را كه خداى متعال به تو داده، با قوّت بگير و نگه دار. اگر شما اين گوهر الهى را نگه نداشتيد و از دست داديد و دچار سختيهاى از دست دادن آن شديد، هيچ كس شما را مدح نخواهد كرد و اين سستانگارى و سهلانگارى بههيچوجه جايز نيست.
وظيفه ما خيلى سنگين است. امروز دشمن، با تجربه به ميدان آمده است. اول انقلاب، دشمنان نظام اسلامى مجرب نبودند؛ مدتها گيج بودند و نمىدانستند چه كار كنند؛ اما الان بهمرور زمان تجربههايى پيدا كردهاند؛ نقاط اصلى نظام را شناسايى كردهاند و مىدانند به كجاها بايد حمله كنند كه اساسى باشد؛ چه شعارهايى بايد بدهند و چگونه عمل كنند؛ بنابراين كارهاى آنها پختهتر شده است. امروز كه قدرت ابتكار در دست ماست؛ حضور، حضور ماست؛ ما هستيم كه با وجود و واقعيت خود، دشمن را به انفعال انداختهايم؛ كارمان ظريفتر از گذشته است و در پيشبرد اهداف الهى خودمان بايستى خيلى ظريف و قوى و هوشمندانه و عاقلانه عمل كنيم. قواى سهگانه بايد با هم همكارى كنند؛ مسؤولان نظام بايد با هم صميمى باشند؛ اين «بايد» است؛ تعارف و مستحسن و مستحب نيست. كسانى هم كه در گوشه و كنار حرف مىزنند و اظهارنظر مىكنند و تصورشان اين است كه ما آدمى هستيم و شأن و نظرى داريم و مىخواهيم نظرمان را ابراز كنيم ـ البته اين درست هم هست ـ توجه بكنند كه اظهارنظرها و صداهايى كه از حنجرهها بيرون مىآيد، در خدمت چه كسانى قرار مىگيرد. گاهى اوقات انسان صدايى را در حنجرهى خود نگه مىدارد، براى اينكه دشمنِ نقد حاضرى از آن استفاده نكند. هر كس هرجا تريبونى دارد و خواستهيى را مطرح مىكند، بايد صحنه و عرصه را ببيند و بداند كه يك حركت و يك اظهارنظر و يك تعبير، گاهى ممكن است به سود دشمن تمام شود. اينجا عقل حكم مىكند كه انسان اين حرف حساب را نزند، براى اينكه دشمن استفادهيى خواهد كرد كه ضرر استفاده دشمن، بيش از سودى است كه ممكن است گفتن اين حرف حساب داشته باشد.
الحمدللّه ربّ العالمين خداى متعال تفضلات خود را تاكنون به ما و اين نظام و اين ملت ادامه داده است. علىرغم اينكه گاهى انسان بىاخلاصىها و خطاهايى را در اطراف برخى از قضايا مىبيند و سهلانگاريهايى را در امور مالى و اينگونه مسائل در گوشه و كنار مشاهده مىكند ـ كه همه اينها براى ادامه نظام اسلامى مضر است ـ اما در مقابل اين، صفاها و اخلاصها و فداكاريها و مجاهدتهاى بسيارى را هم، چه در سطح وسيع مردم و چه در سطح مسؤولان و نخبگان و زبدگان جامعه مشاهده مىكند، كه همينها رحمت الهى را جلب مىكند واز موجبات رحمت الهى است. انشاءاللّه خداى متعال روزبهروز بر اين موجبات رحمت بيفزايد.
از خداوند متعال مىخواهيم كه ادعيه زاكيه حضرت بقيةاللّه (ارواحنافداه) را شامل حال ما بفرمايد؛ توجهات آن بزرگوار را از ما برنگرداند و عمل و نيت و حركت و گفتار و كردار ما را مورد رضاى آن بزرگوار قرار بدهد. اميدواريم خداى متعال از ما راضى باشد؛ ما را در راه خودش باقى بدارد؛ ما را با اسلام زنده بدارد و در راه اسلام بميراند؛ و بتوانيم انشاءاللّه از هدايت و توفيق و كمك و مدد الهى و در نهايت از قبول الهى استفاده كنيم.
والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته