بررسی حکم فقهی مجسمه‏ سازی

رضا الهامی

نسخه متنی
نمايش فراداده

بررسي حكم فقهي مجسمه‏سازي

رضا الهامي

چكيده:

در اين مقاله ابتدا موضوع مجسمه‏سازي در آيات و روايات به طور مختصر بررسي شده و سپس به ذكر اقوال فقهاء در دو قسمت پرداخته شده است. در قسمت اول نظر فقهاي شيعه كه به پنج قول محدود مي‏شود، ذكر شده است كه عبارتند از:

1ـ حرمت مطلقِ تصوير (اعم از حيوان و غيرحيوان، مجسمه و نقاشي).

2ـ عدم حرمت مطلق تصوير (اعم از حيوان و غيرحيوان، مجسمه و نقاشي).

3ـ حرمت خصوص مجسمه اعم از حيوان و غيرحيوان.

4ـ حرمت مجسمه و نقاشيِ خصوص حيوان.

5ـ حرمت خصوص مجسمه حيوان فقط.

در قسمت دوم اقوال مذاهب اربعه اهل سنت ذكر شده است. سپس به ادّله فقهاي شيعه در مورد حُرمت ساختن مجسمه حيوان پرداخته شده است. البته با توجه به عدم وجود دليلِ قرآني و عدم دلالت عقل بر حُرمت «مجسمه‏سازي براي اغراضِ مفيد»، قائلين بر حُرمت فقط به اجماع و روايات تمسك نموده‏اند كه هر دو دليل مورد نقد و ارزيابي قرار گرفته است. تمسك به اجماع با توجه به منتفي بودن اجماع محصَّل و قائل شدن برخي از بزرگان به جواز و نيز مدركي بودن اجماع مردود شناخته شده است. قسمت اعظم مقاله به نقد و بررسي دلالت رواياتِ مورد تمسكِ قائلين به حرمت، اختصاص يافته است. اين روايات به پنج دسته تقسيم شده و به طور جداگانه از حيث سند و دلالت مورد رسيدگي قرار گرفته و با توجه به ضعف سندي برخي از آنها و ناتمام بودن دلالتِ بقيه، اين طور نتيجه‏گيري شده است كه اين روايات تنها بر كراهت ساخت مجسمه جاندار (در آنجا كه غرض عقلاني و مشروعي بر آن مترتب نبوده باشد) دلالت مي‏كند.

كليد واژه‏ها: مجسمه سازي، حرمت، اباحه، تمثال، تصوير،بت‏پرستي، حكم.

با توجه به اينكه عناوين «صورت»، «تصوير»، «مثال و تمثال» در آيات، اخبار و عبارات فقها به كار رفته است، پيرامون معاني لغوي و اصطلاحي اين كلمات توضيحاتي داده مي‏شود تا با شناختِ دقيقِ موضوعِ حكم و حدود و قيودِ آن، شرط اساسيِ استنباط صحيح حاصل شود.

در قاموس اللغة (4/65) چنين آمده است كه «تمثال» به كسر تا يعني صورت، مثّله له تمثيلاً يعني او را براي خود تصوير كرد به نحوي كه گويا با نگريستن به تمثال به خود آن چيز مي‏نگرد و در مورد معناي «صورت» مي‏نويسد: «صورت» با ضمّ صاد يعني «شكل» و جمع آن «صُوَر» است. خليل در العين في اللغة (8/228) در مورد تمثال آورده است: «مِثِل» عبارتست از «نظير» در شكل و اندازه و حتي در معنا و «تمثيل» عبارتست از تصوير نمودن شي‏ء به نحوي كه گويا به آن نگريسته مي‏شود و «تمثال» اسم است براي چيزي كه بر غير خلقت خود تصوير شده و مُمَثّل گرديده است. در تاج العروس (7/113) درباره «صورت» چنين آمده: «تصاوير يعني تمثالها، و صُورت با ضمّ يعني شكل و هيئت». در صحاح اللغة (5/1816) نيز آمده است: تمثال همان صورت است و جمع آن تماثيل است. و سرانجام راغب در المفردات (ص 428) مي‏نويسد: تمثال عبارتست از چيزي كه به تصوير كشيده شده است، و «تمثّل كذا» يعني به آن شكل درآمد چنانكه خداوند مي‏فرمايد : فتمثّل لها بشرا سويّا ـ پس روح ما براي مريم به شكل انساني كامل ظاهر شد ـ (مريم/17)، و صورت چيزي است كه عين به آن منقوش مي‏شود.

از تفسير «تمثال» و «صورت» در غالب كتب لغت مي‏توان چنين نتيجه گرفت كه اين دو لفظ در مصاديق متحدند هر چند مختصر تغاير مفهومي داشته باشند، و چون ظاهرِ «مثل بودن چيزي براي ديگري» تشابه در تمام جهات است مي‏توان نتيجه گرفت كه صورت و مثالِ جسم خود بايد جسم باشد زيرا در غير اين صورت شباهت از تمام جهات نخواهد بود. اقرب الموارد و طريحي (ص 644) «صورت» را اعم از تمثال و شامل غيرجاندار هم دانسته و «تمثال» مخصوص جاندار تلقي شده است ، ولي اين مدّعا دليلي ندارد البته ممكن است در برخي روايات يا عبارات فقها با توجه به قرينه خارجي هر كدام از اين دو لفظ در معنائي محدودتر يا وسيعتر از معناي لغوي به كار رفته باشند.

بررسي حكم فقهي مجسمه‏سازي

يكي از اموري كه في‏الجمله از مكاسب حرام در اسلام به شمار آمده است عمل نقاشي و مجسمه‏سازي است (انصاري، 23). از آنجا كه اين مسأله از امور مورد ابتلاء در زمانهاي مختلف از جمله در عصر حاضر است، رسيدگي به آن از اهميت خاصي برخوردار است.

الف ـ بررسي موضوع مجسمه‏سازي در آيات و روايات

از امام باقر (ع) نقل شده است، اول كسي كه صورتي به شكل آدم ايجاد كرد تا به وسيله آن مردم را گمراه كند و از مسير عبادت خداوند منحرف سازد، ابليس بود (مجلسي، 3/250). قرآن كريم نيز اشاره به بت‏هاي قوم نوح و نام آنها دارد: «و گفتند خدايان خود را رها نكنيد و وُدّ، سواع، يغوث و يعوق و نسر را رها نكنيد» (نوح/23). همچنين به گواهي قرآن كريم در زمان حضرت ابراهيم مشركان و بت‏پرستاني بودند كه هياكل سياره‏هاي هفتگانه سبع و خورشيد را مي‏پرستيدند و بتخانه‏هايي داشتند كه آنها را در آنجا نگهداري مي‏كردند و آنها را مظهر سياره‏ها، و سياره‏ها را مظاهر عقول مدبّره مي‏پنداشتند كه مورد عتاب آن حضرت قرار گرفتند: «آنگاه كه ابراهيم به پدرش1 و قومش گفت: اين تمثال‏هايي كه شما عبادت مي‏كنيد چيست؟ ... به خدا قسم كه بت‏هاي شما را در خواهم شكست بعد از آنكه برگرديد» (انبياء/ 54، 59).

در زمان حضرت موسي (ع) نيز وقتي بني‏اسرائيل در غياب آن حضرت بر قومي گذشتند كه بتها را مي‏پرستيدند، سامري گوساله‏اي ساخت و با استفاده از خاك زير سُم اسبِ جبرئيل آن را به صدا درآورد و به عنوان معبود بني‏اسرائيل معرفي كرد و ايشان هم با سابقه ذهني و عادتي كه از بت‏پرستي داشتند آن را پذيرفتند و مورد عبادت قرار دادند: فَاخرَج لَهم عجلاً جسدا له خُوار فقالوا هذا اِلهكم و اِلهُ موسي فنسي (طه/88).

در عصر بعثت پيامبر اكرم (ص) نيز چنانكه از روايات و تاريخ استفاده مي‏شود، سيصد و شصت بت به عدد روزهاي سال، دورتادور بر ديوار كعبه نصب شده بود و هر قوم و قبيله‏اي بت مخصوص خود را داشت و اولين اقدام مهم پيامبر اكرم(ص) پس از فتح مكه، پاكسازي حريم مطهر خانه خدا، مركز و پايگاه ديرين توحيد و يكتاپرستي از لوث وجود اين خدايان ساختگي و بت‏هاي مورد پرستش و تعظيمِ مردم عصر جاهليت بود.

مهمترين بت‏هاي دوران جاهليت و قبل از فتح مكه «لات، عُزّي و منات» نام داشت كه در قرآن از آنها ياد شده است (النجم/19 ـ 20).

مجلسي (3/248 ـ 253) برخي روايات نقل مي‏كند كه بر پيدايش مجسمه سازي انگيزه پرستش دلالت دارد. هم‏اكنون نيز بت‏پرستي در بعضي از نقاط جهان از جمله در هندوستان رواج دارد و اقوامي هستند كه بتخانه‏ها و معابدي دارند كه در آنجا به عبادت بت‏ها مي‏پردازند.

علاوه بر آيات و روايات مذكور، تحقيقات و بررسي‏هاي مورخان و باستان‏شناسان و اكتشافات حاصله از حفاري‏ها و كاوش‏هاي به عمل آمده مؤيد اين معناست كه پيشينه مجسمه‏سازي و پيكرتراشي داراي سابقه‏اي طولاني به درازاي تاريخ پيدايش انسان است. البته در مورد انگيزه اين عمل ممكن است قضاوتها و احتمالات مختلفي ارائه شود ولي بدون شك يكي از مهمترين آنها، تمايل بشر به پرستش خدا و معبودي محسوس بوده است. در كنار اين انگيزه ذوق هنرطلبي و حس ابداع و خلاقيت، حس زيبايي آفريني و حفظ آثار متعلق به پيشينيان و يادبود بزرگان و عبرت‏گيري از جباران تاريخ از ديگر عوامل رواج اين هنر به شمار مي‏رود.

از روايات چنين استفاده مي‏شود كه در بَدوِ امر، تصوير و تمثال انبياء و قدّيسين از جمله شمايل آدم، حوّا، شيث، نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و مريم (ع) جهت تكريم و حفظ قداست ايشان و احترام به آنها ساخته مي‏شد، سپس به مرور زمان در برابر آنها به عنوان تعظيم، خضوع مي‏كرده‏اند و نيازهاي خود را از ايشان طلب مي‏نمودند و آنها را عبادت مي‏كردند، با اين توجيه كه آنها وسيله نزديكي به خداوندند. چنانكه قرآن مي‏گويد: «و آنها كه غير خدا را اولياي خود قرار دادند گفتند اينها را نمي‏پرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند» (زمر/3)، سپس به تدريج شيطان ياد خدا را از آنها گرفت و ايشان بت‏ها را خدايان حقيقي خود دانستند و نسل‏هاي بعد بر اين اساس تربيت يافتند چرا كه عادات و عقائد موروثي از اموري است كه در ذهن و فكر انسانها تا حد زيادي باقي مي‏ماند (سيوطي، 5/355؛ فخر رازي، 17/60؛ بروسوي ، 10/180).

روايت است كه در ميان اعراب اولين كسي كه بت پرستي را بر پا داشت شخصي به نام «عمرو بن لحيّ» از قبيله خزاعه بود كه از مكه به شام براي مداواي مرضش رفته بود؛ وي در آنجا گروهي را ديد كه بتها را پرستش مي‏كنند، وقتي از آنها توضيح خواست گفتند ما اين بتها را مي‏پرستيم واز آنها باران مي‏خواهيم وآنها به ما باران مي‏دهند وياري مي‏طلبيم و ما را ياري مي‏كنند. عمرو درخواست كرد بتي به وي دهند تا براي پرستش مردم حجاز ببرد؛ آنها بت هبل را كه از عقيق و به صورت انسان ساخته شده بود به وي دادند و او آن را به مكه آورد و در كعبه نصب كرد و مردم را به عبادت و بزرگداشت آن دعوت كرد. از آن پس افرادي كه از سفر مي‏آمدند پيش از آنكه به خانه خود وارد شوند به زيارت آن مي‏رفتند (آلوسي، 2/200؛ بروسوي، 10/182؛ ابن هشام، 1/78).

ب ـ اقوال فقهاي اسلام در باب حرمت مجسمه و نقاشي

1ـ فقهاي شيعه: گرچه ظاهر بعضي عبارات اين است كه در مورد حرمت ساختن مجسمه جانداران اتفاق‏نظر حاصل است ـ چنانكه عبارت «المكاسب المحرّمة»، مفيد اين معناست: «المسألة الرابعة: تصوير صور ذوات الارواح حرام اذا كانت الصورة مجسمة بلاخلاف نصّا و فتويً ...» (انصاري، 23) ـ لكن در يك بررسي دقيق، اختلاف در سعه و ضيق موضوع، ما را به اختلاف گسترده اقوال رهنمون مي‏شود و به طور كلي مي‏توان اين اقوال را بر حسب ظاهر عبارات فقها به پنج دسته كلي زير تقسيم نمود ـ هر چند خواهيم ديد در برخي عبارات، اطلاق و عموم ظاهري اراده نشده و اين عبارات منصرف به نوع خاصي از نقاشي و مجسمه است:

اول ـ حرمت تصوير به طور مطلق اعم از اينكه تصوير حيوان باشد يا غيرحيوان، مجسمه باشد يا نقاشي، چنانكه اين قول را علامه حلي (1/340) از كلام ابن‏برّاج و ابوالصلاح حلبي استطهار نموده است.

دوم ـ عدم حرمت مطلقا حيوان باشد يا غيرحيوان، مجسمه باشد يا نقاشي، اين قول مختارِ شيخ طوسي در التبيان و طَبرِسي در مجمع البيان است. ترجمه عبارت التبيان در تفسير آيه پنجاه و يكم بقره كه پيرامون داستان گوساله سامري نازل شده چنين است: «معناي آيه كه مي‏فرمايد: شما پس از موسي گوساله را برگزيديد در حالي كه ظالم بوديد اين است كه آن را به خدائي گرفتيد چون به صرف ساختن گوساله ستمگر نمي‏شوند زيرا كه اين كار ممنوع نيست بلكه فقط مكروه مي‏باشد و آنچه كه از پيامبر نقل شده كه ايشان صورتگران را لعنت كرده‏اند، مرادِ حضرت كساني است كه خدا را به مخلوقش تشبيه مي‏كنند يا معتقدند كه خدا داراي صورت است؛ بنابراين در آيه چيزي مقدر فرض مي‏شود مثل اينكه بگويد اتّخذتموه الهً (طوسي، 1/236؛ و نيز: طبرسي،1/190).

سوم ـ حرمت مجسّمه اعم از حيوان و غيرحيوان و جواز نقاشي مطلقا (علامه حلي، 5/13ـ به نقل از قاضي ابن براج).

چهارم ـ حرمت تصوير جاندار فقط، اعم از اينكه به نحو مجسمه باشد يا نقاشي، اين قول شيخ انصاري است كه آن را به پاره‏اي از فقها نيز نسبت داده است (انصاري، 23).

پنجم ـ اختصاص حرمت به ساختن مجسمه حيوان فقط، و قول به جواز و كراهت در غير اين مورد، اين قولي است كه امام خميني(ره) در مكاسب محرمه خود اختيار نموده‏اند (خميني، 1/168).

2ـ فقهاي اهل سنت: جزيري (2/40 ـ 41) مي‏نويسد: «صورت يا صورت غير حيوان است همچون خورشيد و ماه و درخت يا صورت حيوان، اعم از عاقل و غيرعاقل. قسم اول بالاتفاق جائز است، اما قسم دوم محل خلاف است. ايشان سپس به بيان موارد اختلاف و اقوال مي‏پردازد و مي‏نويسد: «مالكيه مي‏گويند: كه تصوير با چهار شرط حرام است: اول اينكه صورت حيوان باشد چه عاقل و چه غيرعاقل، دوم اينكه داراي جسد باشد، سوم اينكه اعضايش كامل باشد مگر عضوي كه زنده ماندن وابسته به آن نيست، چهارم اينكه سايه داشته باشد. شافعيه مي‏گويند: تصوير غيرحيوان مثل درختان، كشتي‏ها، خورشيد و ماه جايز است، اما تصوير حيوان اعم از عاقل و غيرعاقل جايز نيست. حنابله مي‏گويند: تصوير غيرحيوان جايز است، اما تصوير حيوان جايز نيست، مگر اينكه بر زيراندازي كه پا مي‏خورد يا بر پشتي كه تكيه داده مي‏شود نقش بسته باشد؛ اما اگر مجسمه باشد در صورتي مباح است كه اعضاي اصلي را كه زندگي حيوان بدون آنها ممكن نيست از بين ببريم. حنفيه مي‏گويند: تصوير غيرحيوان جايز است؛ تصوير حيوان نيز اگر بر روي زيرانداز يا بالش يا فرش يا كاغذ و پول باشد جايز است، همچنين در غير اين صورت به شرط ناقص بودن اعضاي رئيسه حكم به جواز مي‏شود و به هر حال چنانچه «صورت» در مكان محترمي قرار داده شود و اعضايش نيز كامل باشد جائز نخواهد بود».

چنانكه ملاحظه شد هر چهار فرقه در حرمت ساختن مجسمه ذي‏روح اتفاق‏نظر دارند ولي به نقل جزيري (2/40) برخي ازفقهاي اهل سنت بين مجسمه‏هاي ساخته شده براي غرضي ضروري همچون بازي كودكان دختر و غير آن قائل شده‏اند و در اولي حكم به جواز كرده‏اند و مستند آنها حديثي است كه دلالت دارد عايشه كه در بدو ازدواج با پيامبر كودكي شش ساله بوده اسباب بازي مجسمه داشته و همراه با همبازي‏هاي خود با آنها بازي مي‏كرده است. قرطبي نيز (14/274) از گروهي از علما قول به جواز مطلق مجسمه، اعم از حيوان و غيرحيوان را نقل مي‏كند و در اين خصوص به فتواي مكي در هداية ـ و پيش از او نحاس ـ اشاره مي‏كند و مستمسك ايشان را آيه: يعملون له ما يشاء من محاريب و تماثيل و ... (سباء /13) و آيه: ... اني اخلق لكم من الطين كهيئة الطير ... (آل عمران/49) برمي‏شمرد.

ج ـ ادله فقهاي شيعه قائل به حرمت ساختن مجسمه حيوان، و نقد و بررسي آنها:

قائلين به اين نظر براي اثبات نظر خود به «اجماع» و «اخبار» تمسك كرده‏اند كه در اينجا به طور جداگانه به بررسي هر يك از آنها مي‏پردازيم:

1ـ اجماع: بايد توجه داشت كه اجماع محصّل در اين مسأله منتفي است. در كلمات قدما نيز ادعاي اجماعي در اين خصوص نقل نشده است، اما برخي از متأخرين از جمله محقق كركي، صاحب جواهر، محقق اردبيلي، صاحب رياض و شيخ انصاري، اين ادعا را مطرح كرده‏اند. البته اين ادعا با توجه به مخالفت بزرگاني همچون شيخ طوسي (1/236)، طبرسي (1/109)، شيخ ابوعلي فارسي و محمدجواد مغنيه (921) و (مطهري، 72) پذيرفتني نيست. وانگهي اجماع در چنين مسأله‏اي كه روايات بسياري به حكم آن پرداخته است، اجماع مدركي محسوب مي‏شود و فاقد اعتبار خواهد بود.

2 ـ روايات: مجموعه روايات وارده در اين خصوص را مي‏توان به پنج دسته كلي تقسيم كرد، گرچه بعضي از اين دسته‏ها خود ممكن است به دسته‏هاي كوچكتر تقسيم شوند:

دسته اول: رواياتي كه مجسمه‏سازي را هماوردي و ضديت با خدا معرفي كرده و در برخي از آنها آمده است كه مجسمه‏ساز در روز قيامت مأمور به نفخ روح در مجسمه و احياء آن مي‏شود و چون قادر به اين كار نخواهد بود عذاب مي‏شود.

دسته دوم: رواياتي كه يا با منطوق يا با مفهوم مخالف ممكن است دلالت بر صرف حرمت ساخت مجسمه داشته باشند.

دسته سوم: رواياتي كه بر نهي از «تزيين خانه‏ها با تصاوير جانداران»، ناخشنودي ائمه معصومين(ع) از وجود تصوير و مجسمه در خانه‏هاي خود، عدم ورود فرشتگان به خانه‏اي كه در آن مجسمه نگهداري مي‏شود، دلالت دارند.

دسته چهارم: رواياتي كه دلالت دارند علي(ع) از جانب پيامبر مأمور از بين بردن مجسمه‏ها، سگ‏ها و قبور مرتفع شده است.

دسته پنجم: رواياتي كه دلالت بر خروج «مصوّرين» از اسلام و ثبوت شديدترين عذاب و عقاب اخروي بر آنها دارند.

اكنون ضمن بررسي جداگانه روايات هر يك از دسته‏هاي پنج‏گانه فوق به نقد سندي و دلالي آنها مي‏پردازيم:

روايات دسته اول: روايات دسته اول خود به طور كلي به دو گروه تقسيم مي‏شوند كه به طور جداگانه به آنها مي‏پردازيم.

يك ـ روايات «نفخ» كه به صورت مستفيض از طريق فريقين نقل شده است. سند اين روايات غالبا ضعيف است، ولي از كثرتشان مي‏توان علم اجمالي به صدور برخي از آنها پيدا كرد. برخي از اين احاديث به قرار ذيل است:

امام صادق(ع) فرموده است: «يكي از سه گروهي كه در روز قيامت عذاب مي‏شوند كساني هستند كه حيواني را به تصوير كشند» (حُرّ عاملي، 3/560). از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده است كه فرمود: «پيامبر خدا از تصاوير نهي كرد و فرمود: هركس صورتي را ايجاد كند روز قيامت مكلف به نفخ روح در آن خواهد شد در حالي كه قادر به اين كار نخواهد بود ...» (صدوق، 4/3 ح 4968).

از امام باقر(ع) نقل شده است كه «اذيت كنندگان خدا و پيامبر همان تصويرگرانند كه در روز قيامت مكلف به نفخ روح در تصاوير خواهند شد» (حرّ عاملي، 3/562). نحوه استدلال به اين احاديث به اين گونه است كه ايجادكننده تصوير در قيامت معذّب خواهد بود تا زماني كه در آن روح بدمد و آن را احياء كند و چون توانايي چنين كاري را هرگز نخواهد داشت بنابراين عذاب او ابدي خواهد بود و البته اين نشانگر عظمت گناه است.

اكثر اين روايات از حيث سند دچار ضعفند و به همين جهت خوئي (1/225) پس از ذكر اين روايات گويد:«... ولي با وجود كثرت، اين روايات از حيث سند ضعيفند و ضعف آنها با چيزي جبران نمي‏شود پس شايسته مورد استناد قرار گرفتن در حكم شرعي نيستند». البته در سند برخي از آنها از اصحاب اجماع وجود دارد و چنانچه اين مبنا را بپذيريم كه وجود اصحاب اجماع در سلسله سند موجب تصحيح آن خواهد بود خصوص اين روايات معتبر تلقي خواهد شد گرچه از كثرت اين اخبار كه از طريق فريقين نقل شده‏اند نيز مي‏توان به صدور مضمون بعضي از آنها از معصوم وثوق پيدا كرد و لذا برخي از بزرگان قائل به تواتر اجمالي اين اخبار شده‏اند به اين معنا كه اجمالاً علم به صدور بعضي از آنها از ائمه (ع) وجود دارد (منتظري، 2/574).

لكن اشكالي كه از حيث دلالت به اين احاديث وارد مي‏شود اين است كه با توجه به اينكه حرمت مجسمه امر تعبدي محض، كه نتوان به سرّ··ِ آن پي برد، نيست و در چنين اموري مي‏بايد بين حكم و موضوع مناسبتي وجود داشته باشد، چگونه است كه سازنده مجسمه در فرضي كه قصد ستيز و ضديت با خدا نداشته باشد و اين تصور در كار نباشد كه او خود را شريك و نظير خدا در اين كار مي‏داند و از طرفي مجسمه را به منظور تقديس و تكريم و عبادت و تبرّك‏جوئي نسازد بلكه چه بسا به جهت غرضي عقلاني نظير ترويج دين و فرهنگ و علم (مثل مجسمه‏هايي كه براي تدريس آناتومي و تشريح اعضاي بدن براي دانشجويان پزشكي مورد نياز است) و ... آن را ايجاد كند، مستحق چنين عذاب سخت و دائمي مي‏شود؟ وانگهي اگر مطلق چنين كاري با هر غرضي كه باشد در حكم شرك و يا چيزي در اين حد بوده باشد، مي‏بايست در تمام اديان و شرايع الهي از آن نهي شده باشد. در حالي كه قرآن از حضرت عيسي(ع) نقل مي‏كند كه: «همانا من از گل همانند شكل پرندگان را خلق مي‏كنم پس در آن مي‏دمم پس به اذن خداوند تبديل به پرنده مي‏شود» (آل عمران/49) و بديهي است كه خداوند به شرك و عملي كه همتراز با آن است اذن نمي‏دهد (مگر اينكه بگويند اين كار بدون اذن الهي معادل شرك است نه با اذن). نيز در آيه ديگر مي‏فرمايد: «... براي او (سليمان) آنچه را مي‏خواست، از محرابها و تمثالها مي‏ساختند ...» (سباء/13)، در حالي كه اگر مطلق مجسمه‏سازي در حد شرك بود چگونه حضرت سليمان حاضر مي‏شد برايش مجسمه‏هاي گوناگون ساخته شود؟

در بعضي از روايات ياد شده‏نيز «مصوّرون» آزار رسان به خدا و پيامبر معرفي شده‏اند. اگر مراد از «مصوّر» مطلقِ مجسمه‏ساز باشد، اين اشكال وجود خواهد داشت كه وقتي كسي بدون قصد ستيز و ضديت با خداوند و بدون غرض تقديس و تكريم و عبادت مجسمه‏اي مي‏سازد، مناسبتي ميان كار او و ايذاء خدا و پيامبر وجود ندارد.

دو ـ رواياتي كه مجسمه‏سازي را «ضدّيت با خداوند» يا «تشبيه به خلقت خداوند» معرفي كرده‏اند نظير:

روايات قطب راوندي در لُبّ اللّباب: «در روز قيامت شعله‏اي از آتش جهنم بيرون مي‏آيد و مي‏گويد: كجايند كساني كه به خدا دروغ مي‏بستند؟ كجايند آنان كه به ضديت با خدا برخاستند؟ و كجايند آنان كه خدا را سبك شمردند؟ پس اهل محشر مي‏پرسند: اين سه گروه كيانند؟ پاسخ داده مي‏شود: ساحر به خدا دروغ مي‏بندد و تصويرگر به ضديت با خدا مي‏پردازد و اهل ريا خدا را سبك مي‏شمرد» (محدث نوري، 13/210)؛ و روايت عايشه كه گويد: «رسول خدا (ص) بر من وارد شد در حالي كه خود را با پارچه نازكي كه در آن «صورت» نقش بسته بود پوشانده بودم. وقتي چشم پيامبر(ص) به آن افتاد رنگ چهره‏اش تغيير كرد، سپس آن را گرفت و پاره كرد و فرمود: يكي از گروههايي كه سخت‏ترين عذابها را در قيامت خواهند داشت، كساني هستند كه شبيه آفريده‏هاي خدا را مي‏آفرينند (مسلم، 14/88، كتاب اللباس و الزّينة، ح 3936). نيز روايت همو كه: اي عايشه شديدترين عذاب در روز قيامت از آنِ كساني است كه تشبيه به خلق خدا مي‏كنند (همان، 14/89 ح 3937).

ولي هر سه روايت از حيث سند ضعيفند چرا كه حديث اول مقطوع است و معلوم نيست كه روايت از معصوم باشد؛ دو حديث ديگر نيز از طريق عامه نقل شده‏اند و به علاوه چنانكه گذشت مناسبت حكم و موضوع اقتضا نمي‏كند كه ساختن مجسمه، اگر به قصد مورد پرستش قرار دادنِ آن و يا ستيز و مخالفت با خداوند و به ادّعاي هماوردي با حضرت حق نباشد، موجب «اشدّ عذاب در قيامت» باشد و اين كار ضديت با خداوند محسوب شود.

امام خميني (ره) نيز با اشاره به لزوم رعايت مناسبت بين حكم و موضوع مي‏نويسد (1/169): «ظاهر گروهي از روايات به اقتضاي مناسبت حكم و موضوع اين است كه مراد از مجسمه و نقاشي در اين روايات، مجسمه بتهايي است كه مورد عبادت قرار مي‏گرفتند چرا كه اين وعده‏هاي سختِ عذاب مناسبت با ساختن هر مجسمه و نقاشي ندارد چون بديهي است كه اين كار گناهش از گناه قتل نفس محترم، زنا، لواط، شرب خمر و ... بزرگتر نيست و ظاهرا مراد از اينها تصاوير و مجسمه‏هائي بوده كه آنها در برابرشان كرنش مي‏كردند و پندار موافق اعتبار و سرشت مردم اين است كه جمعي از اعراب بعد از آنكه اساس كفرشان و بتهايشان به دست پيامبر اكرم (ص) نابود شد، علاقه به اين مجسمه‏ها و نقاشي‏ها در مكنون ضميرشان باقي ماند، لذا نظير آنها را به منظور حفظ آثار پيشينيان ساختند؛ چنانكه امروز نيز علاقه به حفظ آثار مجوسيت و آتش‏پرستان از سوي خلف‏هاي ايشان ايشان ديده مي‏شود لذا پيامبر اكرم (ص) با اين وعده‏هاي سخت عذاب كه فقط مناسب كفار و منافقين است از اين كار نهي فرمود تا اساس كفر و شرك را بركند و از حوزه توحيد دفاع نمايد. بنابراين، روايات مذكور ظاهر در اين معنا و يا حداقل منصرف به آن است».

روايات دسته دوم: رواياتي كه با منطوق يا مفهوم مخالف دلالت بر صِرف حرمت مجسمه‏سازي، بدون توعيد و تشديدهاي موجود در رواياتِ دسته اول دارند، همچون: يك ـ روايت محمد بن مسلم كه مي‏گويد: «از امام صادق (ع) در مورد تمثال درخت، خورشيد و ماه پرسيدم، آن حضرت فرمود: تمثال غيرحيوان مانعي ندارد»(حرّ عاملي ، 12/220). گرچه اين حديث از حيث سند خالي از خدشه است و مرحوم شيخ انصاري دلالت آن را نيز در مقايسه با احاديث ديگر، «اظهر من الكُل» معرفي كرده ولي دلالت آن بر مدّعا خالي از اشكال نيست. مهمترين اشكال اين است كه مفهوم مخالف كلمه «لابأس»، «فيه بأس» است كه در اعم از حرمت به كار مي‏رود، زيرا اين عبارت به گونه‏اي شايع در خصوص «مكروه» استعمال شده است و در نتيجه بدون وجود قرينه معيّنه، حمل آن بر حرمت وجهي ندارد. اشكال ديگر اين است كه مورد سؤال در روايت «تماثيل» است و تمثال عين خارجي است، نه فعلي از افعال مكلف، و در علم اصول به اثبات رسيده است كه عين خارجي قابليت اين را ندارد كه موضوع حكم تكليفي همچون وجوب، حرمت، استحباب و كراهت قرار گيرد، و به همين جهت مفسّرين و فقها هر جا كه در ظاهر آيات و روايات حكم شرعي را متعلق به عين خارجي بيابند، فعلي از افعال را مقدر مي‏گيرند (مثلاً در آيه: «حُرّمت عليكم الميتة و الدّم و لحم الخنزير ... (بقره/ 173) «اكل و شرب» و در آيه: «حُرّمت عليكم امّهاتكم» (نساء/ 23)، «نكاح» را در تقدير مي‏گيرند). در اين روايت نيز ناچاريم كلماتي چون: ايجاد، حفظ، بيع، شراء و ... را مقدر بگيريم، و چون همه اين محتملات مورد ابتلايند و بر يكديگر ترجيح ندارند و قرينه‏اي بر تعيين هم نداريم، بنابراين روايت مجمل مي‏شود. بلكه مي‏توان گفت كه ظاهر حديث، سؤال از نگهداري و استفاده از تماثيل است نه ايجاد آنها، به قرينه روايات معتبري كه در آنها به همان نگهداري و استفاده تصريح شده است، نظير روايت علي بن جعفر كه از پدرش درباره «تماثيل» پرسيده و آن حضرت در پاسخ فرمودند: «سزاوار نيست كه با آنها بازي شود» (حرّ عاملي، 3/563). نيز روايت ابن‏ابي‏عمير كه مي‏گويد: «درباره تمثالهايي كه بر زيراندازها نقش بسته از ايشان پرسيدم ...» (همو، 3/319). نيز محمد بن مسلم مي‏گويد: «درباره تمثالهايي كه در خانه است پرسيدم ...» (همو، 3/317). و اگر چنين باشد، با توجه به روايات صحيحي كه دلالت بر جواز نگهداري و استفاده از مجسمه دارند بايد اين روايت را بر كراهت حمل نماييم.

البته برخي از فقها گفته‏اند با توجه به اينكه ساختن، نگهداري، استفاده و خريد و فروشِ مجسمه امري مبتلا به بوده است و محتمل است هر كدام از اين موارد منظور نظر سائل بوده باشد و از طرفي امام(ع) نيز در جواب تفصيل نداده است پس لازم است روايت را مطلق بينگاريم و نمي‏توان آن را مجمل و جواب امام(ع) را غيررافع شبهه بدانيم (منتظري، 2/585). پاسخ ما اين است كه: با توجه به روايات معتبري كه بر جواز حفظ و استفاده از مجسمه دلالت دارند، نمي‏توان اطلاق اين روايت را دليل بر حرمت جميع محتملات فوق دانست. بنابراين ناچاريم يا آن را حمل بر كراهت نماييم يا مجمل بدانيم و شايد امر به تأمل در پايان عبارت ايشان نيز اشاره به همين پاسخ باشد.

دو ـ حديث اربعمأة؛ كه از امام صادق (ع) نقل شده است و ايشان از پدران بزرگوارشان چنين نقل مي‏كنند: «اميرالمؤمنين (ع) در يك نشست چهارصد مسئله مربوط به امور ديني و دنيوي را به اصحاب خود تعليم فرمودند و در ضمن آنها فرمودند: «از صورتسازي بپرهيزيد كه در روز قيامت درباره آنها از شما سؤال خواهد شد» (مجلسي، 10/113).

در سند اين حديث قاسم بن يحيي قرار دارد كه برخي از رجاليون او را ضعيف و غيرقابل اعتماد و برخي ديگر موثق دانسته‏اند: ابن غضائري در كتاب خود و علامه حلي در خلاصة الرجال (ص 248)، وي را ضعيف شمرده‏اند. ابوالقاسم خويي كه در معجم‏الرجال الحديث (14/65) با اعتماد بر توثيقات عامه ابن‏قولويه در كامل الزيارات او را توثيق كرده و تضعيف ابن‏غضائري را به اين دليل كه نسبت كتاب به ايشان ثابت نيست، قابل معارضه با توثيق ابن‏قولويه نمي‏داند، پس از برگشت از مبناي خود در كتاب مصباح‏الاصول (3/67-66)، درباره دلالت حديث اربعماة بر حجيت استصحاب چنين مي‏گويد: «ولي آنچه كه كار را آسان مي‏كند اين است كه اين روايت ضعيف و غيرقابل استناد است چون قاسم بن يحيي كه در سند آن قرار دارد توثيق نشده بلكه توسط علامه تضعيف شده است و نقل روايت از او توسط اهل ثقه نيز دلالت بر توثيق وي ندارد چنانكه در جاي خود گفته شده است» (خويي، 3/66).

با قطع نظر از ضعف سند، دلالت حديث بر حرمت مجسمه‏سازي ظاهر است، ولي با توجه به قرائن موجود در ساير روايات كه در لابه‏لاي بحث از آنها به اين قرائن اشاره و مي‏شود، مي‏توان گفت كه مراد از «عمل الصّوَر» در اين روايت، مجسمه‏سازي به قصد اموري همچون پرستيدن، تبرك جستن و يا هماوردي نمودن با خداوند متعال است، نه مطلق ساختِ مجسمه به جهت اغراض مشروع و عقلائي نظير استفاده در تعليم طب و يا بازي كودكان و ... .

سه ـ موثقه ابوالعباس بقباق از امام صادق(ع) در مورد آيه‏اي از قرآن كه درباره ساختن مجسمه براي حضرت سليمان است، كه آن حضرت فرمود: «به خدا سوگند كه آنها مجسمه مردان و زنان (انسان) نبودند بلكه مجسمه درخت و مثل آن بود» (حرّعاملي، 12/220).

با توجه به موثقه بودن روايت، از حيث سند اشكالي متوجه آن نيست. از حيث دلالت نيز در بدو نظر دلالت اين حديث بر مبغوضيت و حرمت ساخت مجسمه جانداران تمام مي‏نمايد چرا كه امام(ع) با تأكيد مستفاد از قسم به لفظ جلاله، ساحَت حضرت سليمان را از اينكه اجازه بدهد برايش مجسمه انسانها را بسازند بري‏ء و منزّه معرفي مي‏نمايد و ذكر مردان و زنان در كلام امام نيز كنايه از هر جانداري است نه اينكه صرف انسان بودن خصوصيتي داشته باشد. ولي بزرگان در دلالت اين روايت بر مدعا خدشه كرده‏اند، خوئي (1/236) «اشكال استدلال به اين روايت اين است كه ظاهر اين حديث انكار اين معناست كه تصاوير ساخته شده براي سليمان(ع) تصوير انسان بوده باشد. بنابراين روايت بر مبغوضيتِ خودِ عمل نيز دلالت ندارد چه رسد بر مبغوض بودن معمول. وجه انكار هم اين است كه ساخت و نگهداري تصاوير انسان از امور بيهوده‏اي است كه سزاوار منصب بزرگان روحاني و مراجع نيز نيست چه رسد به مقام نبوت! زيرا پيامبر بايد نسبت به دنيا و زخارف آن بي‏ميل باشد در حالي كه ساخت مجسمه و نگهداري آن از بازي‏هاي بچه‏گانه و مشغوليت‏هاي ديوانگان و سفيهان است سزاوار منصب نبوت نيست. برخلاف تصاوير درخت و نظير آن كه منافات با اين مقام ندارد».

البته در مورد برداشت ايشان مي‏توان گفت كه با توجه به سوگند امام(ع) معلوم ميشود كه اصل مبغوض بودن ساخت و نگهداري مجسمه جانداران در ذهن راوي امري محرَز بوده و امام(ع) نيز ضمن صحّه گذاشتن بر اين ذهنيت خواسته است ساحَت پيامبر را از اين امر مبغوض منزّه گرداند شاهد اين مدّعا اين است كه اگر ملاك انكار امام(ع) صِرف لهو و لغو بودنِ ساخت و نگهداري مجسمه جانداران و رغبت به زخارف دنيا محسوب شدن اين كار باشد، اين امر در مورد مجسمه غيرجانداران نيز، هر چند در حد ضعيفتر صدق مي‏كند و به همين جهت علاقه يك مرجع ديني به ساختن و نگهداري كردن مجسمه‏هاي ماه، خورشيد، درخت و ميوه‏ها، در نظر عُرف امري مغاير شأن فردي مؤمن محسوب مي‏شود. بدين‏سان نتيجه مي‏گيريم كه اين روايت بر صرف مبغوض و مرجوح بودن شرعي ساخت مجسمه جانداران دلالت دارد، و چون مرجوحيت امري مشترك بين كراهت و حرمت است تا زماني كه دليل قاطعي بر حرمت اقامه نشود حكم به «كراهت» مي‏كنيم. امام خميني (1/175) نيز در يكي از دو جوابي كه در مورد اين روايت ذكر مي‏كنند، كراهت مجسمه‏سازي را مطرح فرموده و احتمال داده‏اند كه اين كراهت اختصاص به مقام پيامبران داشته باشد: «اولاً، اين روايت مربوط به بيان يك قضيه خارجيه است و جهت آن براي ما روشن نيست. ثانيا، شايد مجسمه‏سازي جزء كارهاي مكروهي بوده كه شايسته مقام نبوت نبوده است و اثبات كراهت عملي در حق پيامبر، دليل بر مكروه بودن آن براي ديگران نيست».

چهار ـ صحيحه زراره: امام باقر(ع) فرمود: «مجسمه درختان اشكالي ندارد» (حرّعاملي، 12/220).

هر چند اين حديث صحيح است و اشكال سندي ندارد اما بر حرمت ساخت مجسمه جاندار دلالت نمي‏كند زيرا اولاً از نفي بأس و اشكال در مورد تمثالِ «درختان» نمي‏توان اثبات «بأس» در مورد «غير درختان» كرد. چون مفهوم لقب حجت نيست خاصّه كه در اينجا، «غيرشجر» شامل اموري همچون ماه و خورشيد و ميوه و غيره نيز مي‏شود در حالي كه كسي قائل به حرمت مجسمه آنها نيست. ثانيا «فيه بأس» كه مفهوم مخالف «لابأس» است بين حرمت و كراهت مشترك است و از آن، خصوص حرمت استفاده نمي‏شود، پس بايد بر قدر مشترك كه كراهت است، حمل شود. از همه اينها گذشته، چون مشخص نيست كه موضوع حكم، ساختن تمثال است يا نگهداري يا خريد و فروش آن، بنابراين، روايت مجمل مي‏شود.

پنج ـ بخشي از روايت تحف‏العقول كه در ضمن آن يكي از صنايع مجاز را چنين معرفي مي‏كند: «... و ايجاد انواع تصاوير مشروط بر آنكه متعلق به موجود «روحاني» نباشد» (ابن‏شعبه، 245)، و نظير آن عبارتي است در فقه‏الرضا (ص301)، كه يكي از صنايع محَلّله را چنين معرفي مي‏كند: «تصاوير، مادام كه در آنها تمثال روحانيين نباشد».

روايت تحف‏العقول مرسل و از حيث سند ضعيف است و صدور عبارات فقه‏الرضا از امام نيز معلوم نيست، بنابراين ضعف سند ما را از پرداختن به بحث دلالي بي‏نياز مي‏كند. با اين همه ذكر اين نكته بي‏فايده نيست كه استعمال لفظ «روحاني» بر مطلق آنچه كه داراي روح باشد، اعم از حيوان و انسان، در روايات معهود نيست، بنابراين بعيد نيست كه مراد از روحاني اموري از قبيل فرشته و جن و عقول بوده باشد. چنانكه محمدباقر مجلسي گفته است: «كلمه روحاني بر اجسام لطيف و جواهر مجرده اطلاق و در آنها استعمال مي‏شود» (امام خميني، 1/180). شاهد بر اين مطلب رواياتي است كه در آنها روحاني در موارد فوق استعمال شده است، نظير اين روايت امام صادق (ع) كه « خداوند متعال عقل را خلق نمود در حالي كه اولين مخلوق «روحاني» بود...» (كليني، 1/21)، بنابراين متبادر از اين روايت اين است كه از تصوير كردن جن و ملائكه و عقول كه خيالي هم خواهد بود منع شده است، شايد به اين دليل كه در اعصار گذشته مجسمه اين موجودات به منظور تقديس و تعظيم و عبادت ساخته مي‏شده است.

شش ـ روايت عبدالله بن طلحه از امام صادق(ع)، حرامخورها هفت دسته‏اند: «... و [گيرنده] بهاي سگ و كساني كه بر روي قبور بنا مي‏سازند و كساني كه تمثال مي‏سازند» (محدث نوري، 13/71).

اين روايت به دليل وجود عبدالله بن طلحه در سلسله روايت آن، ضعيف است، از جهت دلالت نيز قابليت اثبات حرمت مجسمه‏سازي را ندارد، چون كلمه «سُحت» كه در متن روايت آمده در برخي از روايات به مزد كارهاي مكروه و يا حتي كارهايي كه في نفسه مباح يا مستحبند ولي مزد گرفتن در مقابل آنها مكروه است نيز اطلاق شده است، مثلاً در روايات در مورد مزد حجامت و تعليم قرآن و نيز ثمن پوست حيوانات حرام گوشت «سُحت» به كار رفته است. به علاوه اين احتمال هست كه مراد از «مصوّر» در اين روايت كسي باشد كه هياكل عبادت و مجسمه‏هاي بُت را مي‏سازد، چنانكه مراد از بنا ساختن بر روي قبور نيز ساختن بناهايي است كه مي‏توانند به جهت تعظيم صاحبان قبور كه از سردمداران كفر و شرك هستند، مورد عبادت و تقديس جاهلان قرار گيرند.

روايات دسته سوم: كه بر مبغوضيت نگهداري مجسمه در خانه و تزيين بيوت به وسيله تصاوير دلالت دارند. مثلاً:

يك ـ روايت ابوبصير از امام صادق(ع): «پيامبر فرمود: جبرئيل آمد و گفت يا محمد! پروردگارت سلام مي‏رساند و از تزويق خانه‏ها نهي مي‏كند» ابوبصير گويد: پرسيدم «تزويق خانه» چيست؟ امام(ع) فرمود: «تصوير تمثال‏ها» (كليني، 6/526). اين روايت دو سند دارد كه در يكي از آنها قاسم بن محمد جوهري و علي بن حمزه بطائني قرار دارند كه هر دو واقفي‏اند اما برقي (2/614) با سند ديگري كه موثق است نقل مي‏كند. بنابراين بايد به ارزيابي دلالت آن بپردازيم. در اين خصوص بايد گفت كه در اين روايت بين مجسمه و نقاشي و بين ذي‏روح و غير ذي‏روح تفصيل داده نشده است ـ در حالي كه كسي قائل به حرمت مجسمه و نقاشي غيرذي‏روح نشده‏است. بنابراين روايت از اين جهت مجمل است. از اين گذشته نهي از تزيين خانه (تزويق البيوت) با تصاوير، مستلزم نهي از ايجاد آن نيست چون ممكن است نهي از تزيين به جهت جلوگيري از اسراف و تجمل‏گرايي و دنيازدگي باشد.

دو ـ از امام صادق(ع) نقل شده است كه: «علي(ع) از وجود صورت در خانه ناخشنود بود» (مجلسي، مرآة العقول، 11/438).

سه ـ نيز از ايشان نقل شده است كه: «بر روي قبرها بنا نسازيد و سقف‏هاي خانه‏ها را با تصاوير تزيين نكنيد چرا كه پيامبر خدا از اين كارها ناخشنود بود» (طوسي، تهذيب، 1/461).

چهار ـ نيز همان امام از جبرئيل چنين نقل مي‏كندكه : « ما ملائكة به خانه‏اي كه در آن صورت، سگ يا تمثال باشد داخل نمي‏شويم» (مجلسي، همان، 22/441).

پنج ـ رسول خدا(ص) فرمود: « جبرئيل بر من نازل شد و گفت ما جمعيت فرشتگان به خانه‏اي كه در آن، سگ، تمثال ... وجود داشته باشد، وارد نمي‏شويم» (كليني، 3/393).

با توجه به تعداد بسيار زياد اين روايات و معتبر بودن برخي از آنها از حيث سند، بايد به بررسي دلالت آنها بپردازيم. در اين خصوص بايد گفت كه در دو روايت اول اسناد، «كراهت» به علي(ع) و پيامبر اكرم(ص) را نمي‏توان به معناي حرمت دانست چون اين لفظ هم در مورد «حرام» و هم در مورد «مكروه شرعي» به كار مي‏رود و معناي اصطلاحي آن كه در روايات بيشتر به كار رفته همان نقطه مقابل «مستحب» است. بنابراين بدون قرينه معينه نمي‏توانيم آن را بر خصوص حرمت حمل كنيم بلكه مي‏توان گفت كه در اينجا قرينه برخلاف داريم زيرا حتي قائلين به حرمت مجسمه سازي نيز، حفظ و ابقاء آن را حرام ندانسته‏اند و رواياتي هم دالّ بر جواز ابقاء وارد شده است. دو روايت اخير نيز دلالت بر حرمت ندارند چون وجود تمثال در آنها همطراز با اموري قرار گرفته‏اند كه كسي قائل به حرمتشان نشده است مثل نگهداري سگ و ...، بدين‏قرار اين روايات نيز به مقتضاي حفظِ وحدتِ سياق بر چيزي بيش از كراهت دلالت نخواهند داشت.

روايات دسته چهارم: رواياتي كه دلالت بر مأمورشدن علي(ع) به از بين بردن مجسمه، سگ و قبور بلند دارند، همچون:

يك ـ روايت سكوني از امام صادق(ع) كه فرمود: «اميرالمؤمنين(ع) فرمود كه پيامبر مرا به مدينه فرستاد و فرمود: صورتها را محو كن و قبرها را هم‏سطح كن و سگها را بكش» (حرّ عاملي، 3/562).

دو ـ روايت ابن‏قدّاح از امام صادق(ع) به نقل از اميرالمؤمنين(ع): «پيامبر مرا در مورد از بين بردن قبرها و شكستن صورتها به مأموريت فرستادند» (همانجا).

سه ـ روايت ابوالهيّاج اسدي: «اميرالمؤمنين(ع) به من فرمود: آيا تو را مأمور نكنم به آنچه كه پيامبر مرا بدان مأمور نمود؟ اينكه تمثالي نباشد مگر آنكه آن را محو كني و قبري نباشد مگر آنكه آن را صاف كني» (مسلم، 7/36). كيفيت استدلال به اين روايات چنين است كه حرمت ابقاء مستلزم حرمت ايجاد نيز است، هر چند عكس اين مطلب صادق نيست چرا كه ممكن است ايجاد شي‏ء، مفسده داشته باشد ولي ابقاء آن خالي از مفسده باشد (مثلاً توليدمثل از طريق نامشروع داراي مفسده است و لذا حرام است ولي پس از به دنيا آمدن فرزند نامشروع، از بين بردن آن جائز نيست، حال اگر ابقاء چيزي داراي مفسده بوده و حرام باشد، مستلزم حرمت ايجاد نيز هست مثل حرمت ابقاء و ايجاد كتب ضلال، آلات لهو و قمار و مجسمه‏هاي بت‏پرستي. در پاسخ بايد گفت كه هر سه روايت از حيث سند ضعيفند، چون در روايت اوّل وثاقت حسين بن يزيد نوفلي و نيز سكوني مورد اختلاف است، روايت دوم به جهت سهل بن زياد ضعيف است ، و روايت سوم نيز از طريق عامه نقل شده است.

با قطع نظر از ضعف سندي، دلالت اين روايات بر اثبات حرمت مجسمه‏سازي نيز ناتمام است. در حديث سكوني سه كلمه «صورت»، «قبر» و «كلب»، مطلق ذكر شده‏اند و چون اين هر سه نكره در سياق نهي هستند، عموم را مي‏رسانند، در صورتي كه ساختن مجسمه و نقاشي غير ذي‏روح بالاتفاق جائز است. همچنين قطعااز بين بردن قبرها وكشتن سگ به طور مطلق مراد حضرت نيست زيرا در برخي موارداين كارها حرام است. بدين سان نتيجه مي‏گيريم كه مراد از قبور، قبور خاصي بوده كه احيانا توسط مشركين يا يهود و نصاري مورد عبادت قرار مي‏گرفته‏اند و مراد از سگ نيز سگهاي ولگرد و هار بوده كه موجب اذيت و سلب امنيت مردم مي‏شده‏اند .اگر چنين باشد، وحدت سياق اقتضا مي‏كند كه مراد از «تصوير» نيز خصوص مجسمه و نقاشي‏هايي بوده باشد كه احيانا مورد عبادت قرار مي‏گرفته‏اند، چنانكه مرحوم ايرواني (ص22) اين احتمال را داده است.

همين احتمال در مورد دو روايت ديگر نيز مي‏رود چنانكه امام خميني(ره) پس از ذكر روايت سكوني و ابن‏قدّاح چنين گفته است: ظاهر اين است كه مراد از «صورتها» بتهاي به يادگار مانده از دوران كفر و جاهليت بوده است. شايد «كلب» در اين روايات هم به كسر لام باشد كه به معناي سگ هار است... شايد امر آن حضرت به از بين بردن قبور به اين دليل بوده كه مردم قبرها رابه گونه بت‏پرستي بزرگ مي‏داشته و بر آنها سجده مي‏كرده‏اند. چنانكه برخي از رواياتي كه از قبله و مسجد قرار دادن قبر پيامبر(ص) نهي كرده‏اند، به اين مطلب اشاره دارند. مثلاً از صدوق(ره) نقل شده است كه پيامبر(ص) فرمود: «قبر مرا قبله و سجده‏گاه قرار ندهيد چراكه خداوند از آن جهت يهود را لعن كرد كه قبور پيامبرانشان را سجده‏گاه خود قرار دادند» (امام خميني، 1/170). بنابراين با توجه به احتمال فوق دلالت اين روايات نيز بر اثبات حرمت مطلق مجسمه ناتمام است.

روايات دسته پنجم: روايات دالّ بر خروج مجسمه‏سازان از اسلام و استحقاق شديدترين عذاب و عقاب اخروي همچون:

يك ـ روايت اصبغ بن نباته كه اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «هركس قبري را تجديد كند يا مجسمه‏اي بسازد از اسلام بيرون رفته است» (برقي، 2/612). ابن سنان كه در سند حديث واقع شده اگر محمد بن سنان باشد، شخصي است كه علماي رجال درمورد توثيق و تضعيفش اختلاف دارند ،ولي اگر «عبدالله بن سنان» باشد موثق است. «ابوالجارود» هم كه در سلسله سند قرار دارد همان زياد بن منذر عبدي نابيناست كه فردي زيدي مذهب است و همه او را تضعيف نموده‏اند و ابن‏نديم نقل مي‏كند كه امام صادق(ع) او را لعن فرمودند و گفتند: «او كور دل و نابيناست». بنابراين روايت فوق از ناحيه وي ضعيف و در نتيجه غيرقابل اعتماد است . اما شهيد اول (ص69) پس از نقل اختلافاتي كه بين اصحاب در نقل لفظ «جدّد» وجود دارد، گفته است: «اشتغال اين بزرگان به تحقيق اين لفظ نشان دهنده صحت حديث در نزد ايشان است هر چند كه طريق حديث در نزد ايشان ضعيف است، نظير احاديث بسياري كه ضعيف ولي مشهورند». ولي ما اين بيان شهيد اول را نمي‏توانيم بپذيريم چرا كه عادت فقها هميشه اين بوده است كه قطع نظر از سند حديث، بحث دلالي و تحقيق الفاظ نيز مي‏كرده‏اند و چنين بحث‏هايي موجب شهرت عملي حديث نمي‏شود تا ضعف آن را جبران سازد. اما درمورد متن حديث و دلالت آن بايد گفت كه محقق در معتبر بعد از ذكر اختلاف اصحاب در نقل لفظ «جدّد» به چهار كيفيت مي‏نويسد: «چون روايت به جهت محمد بن سنان و ابوالجارود ضعيف است، پرداختن به تحقيق نقل آن ضرورتي ندارد» (محقق حلي، 1/304).

علاوه بر اين اختلاف، علما در مورد تعيين معنا و مراد از «تمثيل مثال» نيز كه در روايت آمده و ما آن را به ساخت مجسمه ترجمه كرديم، با يكديگر اختلاف دارند. مجلسي (79/17) گفته است: «... مراد اين است كه هركس بدعتي را بنا گذارد و مردم را به آن بخواند يا ديني جعل كند از اسلام خارج شده است». ايشان سپس به عنوان مؤيد، حديثي را از معاني الاخبار صدوق(ره) نقل مي‏كند كه امام صادق(ع) فرموده است: «... مراد من از اين گفته‏ام كه من مثّل مثالاً، كسي است كه ديني غير از دين الهي معين كند و مردم را به آن دعوت نمايد» (همان، 79/18). نجفي (4/338) نيز احتمال مي‏دهد كه مراد از «قبر» و «مثال» در اين روايت نه مطلق قبر و مثال، بلكه همان قبور و صُوَري باشد كه علي(ع) از طرف پيامبر مأمور به تخريب و نابودساختن آنها شده بود. علت اين تأويلها همانا اقتضاي تناسب حكم و موضوع است، چرا كه امكان ندارد صرف تجديد بناي قبر، يا گُرده ماهي درست كردن آن ، يا شكافتن آن، و نيز نقاشي و مجسمه‏سازي بدون قصدِ ضديت با خداوند، موجب خروج از اسلام شود.

دو حديث - ابن‏مسعود به نقل از پيامبر اكرم(ص) كه : «بدترين عذاب‏ها در روز قيامت از آنِ تصويرگران است» (بيهقي، 7/268). اين خبر از طريق اهل سنت نقل شده و در بعضي از كتب تفسيري شيعه نيز به عنوان خبر نبويِ مُرسَل ذكر شده است، بنابراين از حيث سند قابل اعتماد نيست. از حيث دلالت نيز با توجه به لزوم رعايت مناسبت بين حكم و موضوع كه بارها يادآور شديم، قابل تصور نيست كه صرف ساختن مجسمه حتي اگر به جهت غرضي عقلاني و مشروع بوده باشد، مجسمه‏ساز را مستحق شديدترين عذابها (يعني شديدتر از عذاب كفر و شرك و قتل و فساد و زنا ...) نمايد بنابراين ناچاريم به فرض صحت حديث، كلمه «مصوّرون» را در آن به معنايي غير از «مجسمه‏سازان» بگيريم. بزرگاني چون شيخ طوسي در تبيان، طبرسي در مجمع البيان و امام خميني(ره) در مكاسب محرمه نيز مراد از «مصوّره» را «مشبّهه» دانسته‏اند يعني كسي كه براي خدا شبيه قائل است يا خدا را شبيه به مخلوقات و داراي اعضاء و جوارح مي‏داند. چون چنين عقايد فاسدي در صدر اسلام وجود داشت، بنابراين چنين احاديثي ناظر به آنهاست و ربطي به مجسمه‏سازي ندارد.

د ـ جمعبندي و نتيجه‏گيري

با بررسي مجموعه روايات مختلفي كه براي اثبات حرمت مجسمه‏سازي مورد تمسك قرار گرفته يا ممكن است مورد تمسك قرار گيرد، ملاحظه كرديم كه روايات ياد شده يا از حيث سند ضعيف و غيرقابل اعتمادند يا دلالتشان بر اثبات حرمت ساختن هر مجسمه جاندار حتي براي اغراض عقلاني و مشروع، ناتمام است. بدين‏سان از مجموع اين ادله بيش از كراهت استفاده نمي‏شود. اگر كسي ادعا كند كه ضعف روايات مذكور با فتواي مشهور به حرمت منجر مي‏شود، در پاسخ خواهيم گفت كه به فرض پذيرش اين مبنا (يعني جبران شدن ضعف روايت به سبب عمل مشهور به آن) چون در بحث موردنظر ما احتمال قوي مي‏رود كه مستند فتواي مشهور، روايات معتبر و صحيح همچون صحيحه محمد بن مسلم، موثقه ابوالعباس بقباق ، صحيحه زرارة، و ... باشد كه در دلالت آنها بر حرمت مجسمه‏سازي خدشه كرديم ، بنابراين مستند فتواي مشهور نمي‏تواند روايات ضعيف السند گذشته باشد، تا ادعا شود كه عمل مشهور ضعف اين روايات را جبران مي‏كند.

نجفي، شيخ محمدحسن، جواهر الكلام، تهران، 1367.

قرطبي، محمد بن احمد انصاري، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، بي‏تا.

محقق حلي، نجم الدين ابوالقاسم، المعتبر في شرح المختصر، قم، 1364.

كليني، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، تهران، 1388ق.

انصاري، شيخ مرتضي، المكاسب المحرمة، تبريز، چاپ سنگي، 1375ق.

همو، مصباح الاصول، تقريرات درس به قلم محمد سرور واعظ حسيني بهسودي، قم، 1412ق.

همو، معجم رجال الحديث، قم، 1409ق.

همو، السيرة النبويّة، به كوشش مصطفي سقا و ديگران، مصر، 1355ق.

ايرواني، حاشيه مكاسب، تهران، 1379ق.

همو، مرآة العقول في شرح اخبار الرسول، به كوشش شيخ علي آخوندي، تهران، 1368.

فيروزآبادي، مجدالدين محمد بن يعقوب، القاموس المحيط، بيروت، 1412ق.

مغنيه، محمد جواد، فلسفات الاسلامية، بيروت، 1978.

مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، 1403ق.

مطهري، مرتضي، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، 1368.

طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، به كوشش سيد احمد حسيني، بي‏جا، 1408ق.

نوري، ميرزاحسين، مستدرك الوسائل، قم، 1408ق.

منتظري، حسينعلي، دراسات في المكاسب المحرمة، قم، 1417ق.

جوهري، اسماعيل بن جماد، صحاح تاج اللغة و صحاح العربية، به كوشش احمد عبدالغفور عطار، بيروت، 1984.

حرّ عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، مكتبة الاسلامية، تهران، بي‏تا.

بروسوي، اسماعيل، تفسير روح البيان، تهران، مكتبة‏الجعفري، بي‏تا.

علي بن موسي‏الرضا(ع)، فقه‏الرضا، قم، بي‏تا.

طوسي، محمد بن حسن، التبيان، دارالاحياء التراث العربي، بيروت، بي‏تا.

راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، به كوشش نديم، قم، دارالكتاب العلمية، بي‏تا.

زبيدي، سيد محمد مرتضي حسين، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، 1414ق.

خميني، امام روح‏اللّه، المكاسب المحرمة، قم، 1381ق.

حويزي، عبدالعلي بن جمعة، نور الثقلين،مطبعة العلمية، قم، بي‏تا.

سيوطي، جلال الدين، الدرالمنثور في تفسير بالمأثور، كاظميه، دارالكتب العراقيه، بي‏تا.

خويي، سيدابوالقاسم موسوي، مصباح الفقاهة، قم، 1417ق.

طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، مجمع البيان، مكتبة العلمية الاسلامية، تهران، بي‏تا.

حرّاني، ابن‏شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، نجف، 1380ق.

برقي، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تهران، 1370ق.

آلوسي بغدادي، محمد بن عبداللّه‏، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، بيروت، 1994.

مسلم بن حجاج، ابوالحسين، صحيح مسلم بشرح نووي، بيروت، 1407ق.

علامه حلي، حسن بن يوسف، مختلف الشيعة، قم، 1415ق.

صدوق، محمد بن علي، من لايحضره الفقيه، تهران، 1410ق.

فراهيدي، خليل بن احمد، العين، به كوشش مهدي مخزومي و ابراهيم سامرائي، قم، 1405ق.

شرتوني لبناني، سعيدالخوري، اقرب الموارد في فصح العربية والشوارد، تهران، 1374.

شهيد اول، محمد بن جمال‏الدين مكي عاملي، ذكري، چاپ سنگي، بي‏جا، بي‏تا.

همو، تهذيب الكلام، تهران، 1368.

فخر رازي، التفسير الكبير، بيروت، داراالاحياء التراث العربي، بي‏تا.

1. چون آباء انبياء طبق روايات شيعه همه موحداند و در روايات شيعه نيز مراد از پدر در اين آيه «عمو» معرفي شده و در لغت عرب نيز «أب» به معناي «عم» به كار رفته است بنابراين لازم است اين كلمه حذف نشود.