یادکرد حیوانات در نهج البلاغه (1)

م‍ح‍م‍دح‍س‍ن‌ رستمی

نسخه متنی
نمايش فراداده

فرهنگ جهاد ـ شماره 16، تابستان 1378

يادكرد حيوانات در نهج‌البلاغه

محمد حسن رستمي

همگان با نهج‌البلاغه كه گزيد? سخنان و نامه‌هاي امير مؤمنان حضرت علي- عليه السّلام- است، آشنايند. اين كتاب را به حق «فروتر از كتاب خدا و فراتر از سخن بشر» گفته‌اند. گردآورند? آن شريف ابوالحسن محمد رضي در مقدمه آن نوشته است: پس گروهي از دوستان از من درخواست كردند كه تأليف كتابي را آغاز كنم كه گزيده سخنان سرور ما اميرمؤمنان ـ عليه السّلام ـ را در جميع فنون و انواع فصاحت و بلاغت از خطبه‌ها و موعظه‌ها و آداب در برداشته باشد. مي‌دانستند كه آن كتاب شگفتي‌هاي بلاغت و فصاحت را در برداشته، عربيت را بها افزايد و دين و دنيا را به كار آيد كه بلاغتي چنان، نه در گفتاري فراهم آمده و نه يك جا كتابي در كتابي هم؛ زيرا [سخنان] اميرمؤمنان ـ عليه السّلام ـ، سرچشمه و آبشخور فصاحت و منشأ و خواستگاه بلاغت است و اصول و قوانين سخن و سخنوري از آن اقتباس شده ...؛ زيرا اين كلام نمونه‌اي از علم الهي است و بوي سخن پيامبر - صلّي الله عليه و آله و سلّم- از آن به مشام جان مي‌رسد.

نهج‌البلاغة به حق اقيانوسي عميق و بي‌كرانه است و دريايي از معارف و اخلاق و اعتقادها و ... در آن موج مي‌زند. افزون بر آن، در اين كتاب گرانسنگ از آفرينش، اقسام، نحوه زندگي، منافع و اسامي حيوانات سخن رفته است.

در اين مقاله بر آنيم كه از اين زاويه به نهج‌البلاغه نگريسته و يادكرد حيوانات را در نهج‌البلاغه بر طبق فهرست الفبايي مطرح كنيم.

تذكر اين نكته لازم است كه در اين مقاله به تمامي حيواناتي اشاره مي‌شود كه در نهج‌البلاغة در كلام مولاي متقيان آمده باشد. بر اين اساس، نام‌هاي حيواناتي كه در نهج‌البلاغه آمده ولي سخن سيد رضي يا راويان ديگر است، آورده نمي‌شود.

تمام حيواناتي كه در كلام حضرت بوده، خواهد آمد چه خود حيوان مورد نظر بوده يا چيزي به حيوان يا اعضاي آن تشبيه شده باشد.

1- اسب (خيل، خيول)

اسب حيوان نجيب، تربيت‌پذير و با ارزش است كه هماره با آدميان و در كنار آنان زيسته است. سودمندي‌هاي فراوان اسب به انسان‌ها قابل شمارش و توصيف نيست و اگر گفته شود اسب با ارزش‌ترين و مأنوس‌ترين حيوان براي بشر بوده، ادعاي گزافي نيست.

زندگي پرفراز و نشيب اقوام بشري همراه با اسب رقم خورده و در طول تاريخ، بسياري حيات خويش را مديون اسب مي‌باشند.

اسب به گاه نبردهاي سهمگين و در صحنه‌هاي رزم و پيكار نقش كليدي داشته است.

پيروزي در ميدان‌ها نتيجه همكاري و تلاش متقابل سواران كارآزموده و اسبان چالاك بوده و ميدان‌هاي جنگ از خون سرخ هر دوي آنان رنگين شده است.

امروز نيز كه از نقش اسب در ميدان‌هاي جنگي كاسته شده، بيشتر كشورها به پرورش اسب مي‌پردازند.

دانشمندان اسلامي در آثار گرانسنگ خويش و صفات و خواص آن‌‌ها به تفصيل سخن گفته‌اند و با اشاره به نژادهاي گوناگون اسب ويژگي‌هاي هريك را برشمرده‌اند. دميري اسب را شبيه‌ترين حيوان به انسان در شرافت نفس و كرامت و علوّ همّت مي‌داند.

دميري و قزويني هم ‌چنين به آثار و خواص اعضاي مختلف بدن اسب پرداخته‌اند كه به جاي خود ارزشمند و قابل بررسي است.

در شرافت اسب همين بس كه خداوند به اسبان ميدان نبرد قسم ياد كرده است:

«والعاديات ضبحاً»

«سوگند به اسبان تيز تك [جهادگر] كه نفس نفس مي‌زنند.»

در روايت اسلامي، گزارش‌هاي بسياري در مورد اسب، نگه‌داري و نوازش آن .وجود خير و بركت هميشگي در اسب و حقوق و آثار و خواص آن كه شرح و نگارش آن‌ها كتاب و بلكه كتاب‌هايي مستقل را مي‌طلبد.

پيامبر اسلام - صلّي الله عليه و آله و سلّم- مي‌فرمود:

«خير و بركت تا روز قيامت با اسب گره خورده است و كسي كه براي اسب پول خرج مي‌كند همانند آن است كه صدقه مي‌دهد.»

واژه «خيل» و«خيول» كه به معناي «اسبان» است سه بار در نهج‌البلاغه آمده و در هر سه بار به اسب‌هاي جنگي و نقش حساس آنان اشاره دارد.

حضرت اميرالمؤمنين علي - عليه السّلام- به هنگام نبرد صفين پس از تشويق رزمندگان به جهاد در راه خدا و آموزش‌ روش‌هاي رزمي به آنان، دست به دعا برداشتند و از خداوند درخواست كردند كه جمعيت دشمنان پراكنده شود و... .

« ... و حتّي تدعق الخيول في نواحر أرضهم.»

« و دسته‌هاي لشكر پياپي بر آنان حمله آوردند و شهرهاي دشمن را به تصرف در آوردند و اسبان سرزمين‌هاي آنان را كه رودرروي يكديگر است زير سم بسايند.»

حضرت، پس از پيروزي در جنگ جمل خطاب به يكي از ياران خويش به نام صخر بن قيس اخنف، در مورد پيش‌آمدهاي سخت در بصره دو بار از واژ? «خيل» استفاده كردند كه به خروج امير زنگيان در بصره و نيز قتل و خون‌ريزي قوم مغول اشاره شده است.

حضرت فرمودند:

«يا احنف كاني به وقد سار بالجيش الذي لايكون له غبار و لا سجب ولاقعقعة سجم و لا حمحمة خيل.»

«گويا وي را مي‌بينم (امير زنگيان) كه با لشكري قيام مي‌كند كه گرد و غبار و هياهو و صداي لجام و شيهه اسبان ندارند... .»

در مورد قوم مغول فرمودند:

«كانّي أراهم قوماً كان وجوههم المجان المطرقّة يلبسون السرق و الديباج و يعتقبون الخيل العتاق.»

«گويي آنان را مي‌بينم كه چهره‌شهايشان چون سپرهاي تو بر توست، حرير و ديبا پوشند و اسب‌هاي گزيده نگاه دارند.»

2- بز (معزي، ماعز، عنز)

در همه زبان‌ها و فرهنگ تمامي اقوام بشري، بهره‌گيري از مثل و مثل آوردن در ضمن كلام، از شيوه‌هاي مهم بياني است.

«مَثَل» به واقع، مانندسازي معقولات و انديشه‌شده‌ها به واقعيات محسوس و ملموس زندگي است و هدف از آن استحكام‌پذيري و استوارسازي حقايق معنوي در ذهن‌هاست. از آن‌جا كه ذهن بسياري با حقايق معقول انس نداشته و تنها با محسوسات مأنوس است به ناچار براي فهماندن مطالب مهم بايد به دامن ملموسات زندگي چنگ زد و براي حقايق عرشي، همانندي زميني يافت تا ذهن زمينيان آن را برتابد و به صفحه وجودشان پايدار و جاويدان بماند. اميرمؤمنان علي - عليه السّلام- نيز از اين شيوه بياني به طور گسترده بهره گرفته و حقايق را در قالب مثل‌هايي كه در متن زندگي مردم آن روزگاران وجود داشته و با آن مي‌زيسته‌اند، ارائه فرموده‌است.

در آثار دانشمندان اسلامي، بز همانند ديگر حيوانات مطرح شده و از صفات و روحيات آن و نيز خواص گوشت، شير، مو، جگر، پوست، شاخ، و ديگر اعضاي آن قزويني نوشته است:

«بز در حماقت ضرب المثل است و گوشت آن باعث ايجاد اندوه و فراموشي و دچار شدن به وسواس مي‌شود، ولي شير آن براي رفع فراموشي و نيكو شدن صورت مفيد است گرچه براي چشم و دندان مضرّ است.»

وي هم چنين به اثر كيسه صفراي بز در معالجه برخي دردها اشاره مي‌كند.

نام بز در قرآن آمده و در روايات اسلامي نگه‌داري و نيكي كردن به بز و پاكيزه‌نگاه داشتن آغل آن مورد تأكيد قرار گرفته است.

دميري از پيامبر اسلام - صلّي الله عليه و آله و سلّم- نقل مي‌كند كه حضرت فرمود:

«احسنوا إلي المعزي و اميطوا عنها الأذي.»

« به بز نيكي كنيد و ناپاكي را از آغل آن دور كنيد.»

در روايات اسلامي از جواز قرباني بز در مني سخن رفته و از بز به عنوان ضرب‌المثل اضطراب و ترس ياد شده است.

واژه «معزي» سه بار و «ماعز» يك بار و «عنز» دو بار در نهج‌البلاغة آمده است كه به ترتيب به معناب بز، تك بز و ماده بز است.

الف: معزي

حضرت علي - عليه السّلام- پيشاني ياران شب زنده‌دار پيامبر اسلام- صلّي الله عليه و آله و سلّم - را به زانوي بز، و ياران بزدل خويش را به بزغالگان ترسو، تشبيه فرموده و خيانت به بيت‌المال مسلمانان و دست‌اندازي به آن را همچون حمل? گرگ به بز ناتوان دانسته است.

1- حضرت پس از مذمّت شديد ياران خود در كوتاهي و سستي از اطاعت آن بزرگوار، به تمجيد ياران پيامبر پرداخته و از خلوص و خداترسي و عبادات طاقت‌فرساي آنان ياد كردند و فرمودند:

«و يقفون علي مثل الجمر من ذكر معادهم كأنّ بين أعينهم ركب المعزي من طول سجودهم.»

«از ياد معاد چنان ناآرام مي‌نمودند كه گويي بر پارة آتش ايستاده بودند، ميان دو چشمشان از درازي ماندن در سجود چون زانوي بزان پينه بسته بود ... .»

دكتر صبحي صالح پس از بيان معناي واژ? «رُكَب» كه محل اتصال ساق پا به ران است مي‌گويد:

«همانا حضرت پيشاني اصحاب پيامبر را به دو جهت به زانوي بز تشبيه كرد؛ نخست خشك و يبوست [فراوان] دوم اضطراب و لرزش زياد آن.»

2- حضرت در خطابي ملامت‌آميز، ياران بزدل خويش را سرزنش كرده و در نهايت به خداوند شكايت مي‌برد. حضرت خطاب به آنان فرمودند:

«أيتها النفوس المختلفة والقلوب المتشتّتة الشاهده أبدانهم الغائبة عنهم عقولهم اظأركم علي الحقّ و أنتم تنفرون عند نفور المعزي من وعوعة الأسد ... .»

«اي مردم رنگارنگ! با دل‌هاي پريشان و ناهماهنگ، تن‌هايشان عيان، و خردهايشان نهان، در شناخت حق شما را مي‌پرورانم همچون دايه‌اي مهربان و شما از حق مي‌رميد چون بزغالگان از بانگ شير غرّان ... .»

3- حضرت در نامه‌اي به يكي از عاملان خويش وي را از خيانت در بيت‌المال مسلمانان بر حذر داشت و به شدّت او را مورد نكوهش قرار داد و فرمود:

«فلمّا امكنتك الشدّة في خيانة أسرعت الكرّة و عاجلت الوثبة واختطفت ما قدرت عليه من أموالهم المصونة لأراملهم وأيتامهم اختطاف الذئب الأزل دامية المعزي الكسيرة ... .»

«چون مجال بيشتر در خيانت به امّت به دستت افتاد شتابان حمله نمودي و تند برجستي وآن چه توانستي از مالي كه براي بيوه‌زنان و يتيمان نهاده بودند بربودي چنان كه گرگ تيز آيد برآيد و بز زخم‌خورده و از كار افتاده را بربايد... .»

ب: ماعز

حضرت هويدا شدن خوارج و هياهوي باطل آنان را به پديد آمدن ناموزون شاخ بز تشبيه كرده است.

يكي از خوارج به نام برج بن مسهّر طائي بلند شعار خوارج را تكرار كرد و «لا حكم إلّا لله» را به گونه‌اي ادا كرد تا حضرت سخن وي را بشنود. حضرت در پاسخ فرمود:

«اسكت قبّحك الله يا اثرم فوالله لقد ظهر الحقّ فكنتفيه ضئيلاً شخصك خفيا صوتك حتّي إذا نعر الباطل نجمك نجوم قرن الماعز.»

«خاموش باش، خدايت از خوبي دور گرداند. اي دندان پيشين افتاده [چنين كسي نمي‌تواند فصيح سخن بگويد] قسم به خدا، حق پديد آمد و تو ناچيز بودي و آوازت آهسته [شهرت نداشتي و كسي تو را به حساب نمي‌آورد] تا آن كه باطل بانگ برآورد و تو سر برآوردي همانند شاخ بز، برون جسته.»

ابن ابي الحديد در شرح اين جمله نوشته است:

«نَجَمَ به معناي ناگهاني پديد آمدن است كه اگر بخواهند كسي را به بزرگي ياد كنند خواهند گفت: نجم نجوم الكواكب يا نجوم نَورْالربيع من الاكمام يعني همانند ستارگان پديدار شد يا همانند شكوفه بهاري سر برآورد ولي اگر بخواهند كسي را به پستي ياد كنند، هويدا شدن وي را به پديداري شاخ بز تشبيه مي‌كنند و اين از باب بديع است.

ج: عنز

1- زرق و برق دنيا، فريبنده و رياست بر مردم پر جاذبه است و دنيادوستان، با حرص و ولع بسيار به دنبال آن مي‌باشند، امّا حضرت علي - عليه السّلام- دنيا را به پست‌ترين چيزها تشبيه كرده است. حضرت در خطبه معروف شقشيه پس از بيان ماجراي غصب خلافت و نحوه پذيرش خلافت از سوي خويش پس از اجتماع و ازدحام شديد مردم، فرمودند:

«سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و جان را آفريد اگر اين بيعت‌كنندگان و ياران نبودند و حجّت را بر من تمام نمي‌كردند و خدا عالمان را نفرموده بود تا ستمكار شكمباره را نپذيرند و به ياري گرسنگان ستمديده بشتابند، رشته اين را از دست مي‌گذاشتم و پايانش را چون آغازش مي انگاشتم و چون گذشته خود را به کناري مي داشتم. و مي‌ديديد كه دنياي شما در نزد من كم‌ارزش‌تر از آب بيني بز ماده است... .»

2- امروزه به يمن اختراع ساعت و وجود وسايل ارتباط جمعي، وقت‌شناسي، كار سهلي است ولي به روزگاران قبل، شناختن وقت به كمك ابزاري ديگر انجام مي‌شده است.

حضرت در نامه‌اي به كارگزاران خود آنان را از انجام نمازهاي جماعت طولاني نهي كردند و فرمان دادند نمازها سبك برگزار شود و در همين نامه وقت فضيلت نمازهاي پنج‌گانه را تعيين فرموده‌اند. حضرت در مورد هنگام شروع يا فضيلت نماز ظهر فرمودند:

«فصلّوا بالناس الظهر حتّي تفيئ الشمس من مربض العنز ... .»

«نماز ظهر را با مردم هنگامي بگزاريد كه آفتاب به مغرب باز گردد و سايه آن به اندازة ديوار آغل بز شود... .»

3-پرندگان (طير، طيور، طائر)

در نهج‌البلاغه افزون بر ذكر پرندگاني همچون طاووس، كلاغ، كبوتر، عقاب و ... عنوان كلّي «طير، طيور و طائر» نيز بكار رفته است.

در اين مقاله نام پرندگان خاص بر طبق فهرست الفبايي مطرح خواهد شد و در اين جا تنها به مواردي اشاره مي‌كنيم كه در آن‌ها عنوان كلّي «پرنده» و «پرندگان» وجود دارد.

1- مولاي متقيان و رئيس موحّدان حضرت علي- عليه السّلام- در پايان خطبه‌اي رسا پس از بيان نحوة آفرينش برخي گونه‌هاي جانداران و توصيف قدرت لايزال الهي در خلقت آن‌ها، خداوند را چنين مي‌ستايد:

«فتبارك الله الذي يسجد له من في السماوات و الارض طوعاً و كرهاً ... فالطير مسخّرة لامره أحصي عدد الريش منها و النَفَس... .»

«پس بزرگ است خدايي كه آن چه در آسمان‌ها و زمين است، خواه و ناخواه او را سجده نمايند... و پرنده رام فرمان اوست پرها و دَمْ زدن آن را شمرده است... .»

مرحوم ميرزا حبيب‌الله خويي در شرح آن نوشته است: اين جمله حضرت كه پرنده رام فرمان اوست در قرآن نيز آمده استآن جا كه فرموده‌اند:

«أولم يروا إلي الطير مسخّرات في جوّالسماء ما يمسكهنّ إلّا الله»

« آيا به پرندگان ننگريسته‌اند كه در فضاي آسمان رام شده‌اند و كسي جز خداوند آن‌ها را [درآن حالي] نگاه نمي‌دارد.»

مرحوم طبرسي در تفسير اين كريمه فرموده است:

«آيا نمي‌انديشيد كه خداوند چگونه پرنده را آفريده است كه در جوّ آسمان بدون تكيه بر چيزي پرواز مي‌كند و هوا مانع سقوط اوست. چنان كه آب مانع غرق شدن، شناكننده است ولي در حقيقت، امساك از سقوط، كار خداوند است [ما يمسكهنّ إلّا الله] و به واقع، پرنده، مسخّر فرمان الهي است.»

2- حضرت در خطبه‌اي بليغ و عميق دربار? توحيد الهي [كه سيد رضي در وصف آن نوشته است: اين خطبه از اصول علم چيزي را فراهم آورده كه در هيچ خطبه نيست] سخن را به كمال رسانده و پس از بيان اين كه فناء عالم همانند ايجاد آن در دست قدرت اوست در ضعف و ناتواني تمامي موجودات در برابر قدرت عظيم پروردگار، فرمودند:

«ليس فناء الدنيا بعد ابتداعها باعجب من انشائها و اختراعها و كيف ولو اجتمع جميع حيوانها من طيرها و بهائمها ... علي احداث بعوضة ما قَدَرَتْ علي احداثها... .»

«سپري شدن دنيا پس از ايجاد آن، شگفت‌تر نيست از آفريدن آن و چه‌گونه كه اگر همه جاندارانِ جهان از پرندگان و چهارپايان ... و نادانان از مردمان و يا زيركان فراهم آيند تا پشه‌اي را هست نمايند بر آفريدن آن توانا نيستند و راه پديد آوردن آن را ندانند... .»

شرح و تفصيل اين جمله را در بخش «چهارم» بيان خواهيم كرد ان شاء الله.

3- حضرت در خطبه قاصعه پس از نكوهش تكبّر و عصبيت و تمجيد از فروتني به بيان حالات فروتنانه پيامبران الهي پرداخته، سپس فرمودند:

«ولو أراد الله سبحانه بأنبيائه حيث بعثهم أن يفتح لهم كنوز الذهبان و معادن العقبان و مفارس الجنان وأن يحشر معهم طيور السماء و وحوش الأرض لفعل ولو فعل لسقط البلاء و بطل الجزاء ... .»

«اگر خداوند سبحان اراده مي‌فرمود آن هنگام كه پيامبران خود را مبعوث كرد تا براي آنان گنج‌هاي زر را بگشايد و كان‌هاي طلاي ناب را آشكار نمايد و باغستان‌ها و حيوانات وحشي و پرندگان آسمان را بر آن جمله بيافزايد چنين مي‌كرد و اگر كرده بود نه پاداش مانده بود و نه امتحان ... [زيرا در آن صورت ايمان آوردن مردم به آنان يا از بيم جان بود و يا به طمع نان، و نيت خالص يافت نمي‌شد].»

مرحوم خويي در بيان جمله «و إن يحشر معهم طيور السماء» نوشته است:

«همراه بودن پرندگان آسمان و حيوانات وحشي با انبياي الهي باعث بزرگي، هيبت و عظمت پيامبران در چشم مردم مي‌شد ولي به دليل در پي داشتن مفاسد فراوان اراد? خداوند بر آن تعلّق نگرفت.»

4- حضرت، در بياني كوتاه، آفرينش، گونه‌گوني و رنگارنگي پرندگان را مورد دقّت قرار داده و با طرح مقدمه‌اي دربار? آفرينش شگفت‌آور موجودات فرمودند:

«قدرت عظيم خداوندي چنان در خلقت آنان به كار رفت كه، خردها حكم او را گردن نهادند و بانگ دليل‌هاي يكتاي او در گوش ما پيچيد، او پرندگاني گونه‌گون آفريد و آنان را در شكاف‌هاي زمين و رخنه درّه‌هاي زمين و رخنه درّه‌ها و فراز كوه‌ها ساكن گردانيد. انواع گوناگون، با هيأتي جدا از هيأت ديگري و برعهد? هر يك كاري نهاد كه در خور او بود ... دسته‌اي از پرندگان را كه فربه بودند از بالا رفتن و سبك پريدن بازداشت و به پرواز در نزديكي زمين واداشت، ... بر دسته‌اي از آن‌ها يك رنگ ريخته و بر دسته‌اي رنگ گردن و تن مختلف... .»

مرحوم خويي در شرح اين بيان حضرت، به حديث مفضّل از امام صادق -عليه السلام- اشاره كرده كه در آن به تفصيل از ويژگي‌ها، شگفتي‌ها و حالات و چه‌گونگي اعضاي گوناگون پرندگان سخن رفته است.

5- حضرت در پايان خطبه قاصعه حركت شديد شاخه‌هاي درخت را به بال زدن پرندگان تشبيه كرده و پس از بيان همراهي هميشگي با پيامبر اسلام_ صلّي الله عليه و آله و سلّم_و ديدن نور وحي و استشمام بوي نبوّت از حضرت ختمي مرتبت، و استماع ناله شيطان به هنگام نزول وحي به نقل يكي از معجزه‌هاي روشن پيامبر خدا _ صلّي الله عليه و آله و سلّم_پرداخته و آن را چنين ترسيم مي‌كند:

«... من با او بودم هنگامي كه بزرگان قريش نزد وي آمدند و گفتند: اي محمّد _ صلّي الله عليه و آله و سلّم_! تو دعوي كاري بزرگ مي‌كني كه نه پدرانت چنان دعويي داشتند و نه كسي از خاندانت. ما چيزي را از تو مي‌خواهيم اگر آن را پذيرفتي و به ما نماياندي، مي‌دانيم تو پيامبر و فرستاده‌اي وگرنه مي‌دانيم جادوگري دروغگويي. گفت_ صلّي الله عليه و آله و سلّم_: چه مي‌خواهيد؟ گفتند: اين درخت را براي ما بخوان تا با رگ و ريشه برآيد و پيش روي تو درآيد. گفت_صلّي الله عليه و آله و سلّم_ :خدا بر هر چيز تواناست. اگر خداوند براي شما چنين كرد مي‌گرويد و به حق گواهي مي‌دهيد؟ گفتند: آري! گفت_ صلّي الله عليه و آله و سلّم_: من آن چه را مي‌خواهيد به شما نشان خواهم داد و مي‌دانم شما به راه خير باز نمي‌گرديد و در ميان شما كسي است كه در چاه افكنده شود و كسي است كه گروه‌ها را به هم پيوندد و لشكر فراهم آورد.

سپس گفت_ صلّي الله عليه و آله و سلّم_:اي درخت اگر به خدا و روز رستاخيز گرويده‌اي و مي‌داني من فرستاده خدايم با رگ و ريشه از جاي برآي و پيش روي من درآي به فرمان خداي پس به خدايي كه او را به راستي برانگيخت، رگ و ريشه درخت از هم گسيخت و از جاي برآمد همراه با بانگي سخت و چونان پرندگان پرزنان تا پيش روي رسول خدا_ صلّي الله عليه و آله و سلّم_ بيامد و شاخه فرازين خود را بر رسول خدا_ صلّي الله عليه و آله و سلّم_ گسترد و يكي از شاخه‌هايش را بر دوش من آورد و من در سوي راست او _ صلّي الله عليه و آله و سلّم_ بودم... .»

6- مالك اشتر شجاع‌ترين و مهم‌ترين فرمانده سپاه علي _عليه السلام_ است. حضرت عظمت مقام وي را بسان كوهي بلند مي‌داند كه هيچ پرنده‌اي نمي‌تواند بر فراز آن پرواز كند.

امام علي_عليه السلام_ چون خبر وفات مالك اشتر بدو رسيد، فرمود:

«مالك! مالك چه بود! به خدا اگر كوه بود جدا از ديگر كوه‌ها و اگر سنگ بود سنگي بود خارا كه سُمِ هيچ ستور به ستيغ آن نرسد و هيچ پرنده بر فراز آن نپرد [ولايوفي عليه الطائر].»

4- پشه (بعوض، بعوضة)

پشه حشره‌اي است كه ضرب المثل كوچكي است ولي در عين خردي جثّه، آفرينشي همچون فيل دارد.

دميري خلقت پشه و فيل را مورد دقّت قرار داده و نوشته است: پشه افزون بر اعضاي تشكيل‌دهندة فيل، داراي اعضايي افزون بر فيل است، فيل داراي چهار دست و پا و خرطوم و دُم است، پشه افزون بر اين‌ها داراي دو پاي اضافه و چهار بال است خرطوم پشه برخلاف فيل توخالي و قابل نفوذ در بدن انسان و حيوانات ديگر، است. پشه با همه كوچكي، مي‌تواند قاتل انسان و فيل و شتر باشد، برخي از حاكمان عراق، دست و پاي مخالفان خويش را بسته و در بيشه‌اي رها مي‌كردند و آنان در كم‌ترين زمان به وسيله پشه به هلاكت مي‌رسيدند. ابوالفتح بستي مي‌گويد:

لا تستخفّنّ الفتي بعداوة أبداً و إن كان العدوّ ضئيلاً

إنّ القذي يؤذي العيون قليلة و لربّما جرح البعوض الفيلا

شاعر ديگري چه لطيف گفته است:

لا تحقرنّ صغيراً في عداوته إنّ البعوضة تامي مضلة الاسد

در روايات اسلامي از ضعف بشر_ علي رغم غرور بسيار وي_ در برابر موجودي همچون پشه و نابودي نمرود توسط آن سخن به ميان آمده و پشه و نيز بال آن ضرب‌المثل و نماد كمي و كوچكي دانسته شده و خون آن از جهت پاكي و نجاست در فقه مطرح شده است.

واژه بعوض و بعوضة كه به ترتيب جمع و مفرد مي‌باشند سه بار در نهج‌البلاغه به كار رفته است كه در يك مورد، پشه به عنوان موجودي كوچك مطرح و از عجز و ناتواني بشر در خلقت حتّي يك پشه سخن رفته است.

در دو مورد نيز ميزان علم و آگاهي خداوند و ابعاد گسترده آن در اطلاع از مقدار قوت لازم براي هر پشه و لانه‌هاي ريز پشه مادر درون درختان، بيان شده است.

1- حضرت پس از بيان توحيد الهي و قدرت كامله خداوند متعال به ضعف و ناتواني، قدرت‌هاي ديگر اشاره كرده، فرمودند:

«اگر تمام جانداران جهان از پرندگان و چهارپايان ... از هر جنس و ريشه و بن نادانان از مردم و يا زيركان، فراهم آيند تا پشه‌اي ؟؟؟؟؟؟؟ توانا نخواهند بود و راه پديد آوردن آن را ندانند و خردهايشان سرگشته شود و در شناخت آن سرگردان مانند؛ نيروي آن‌ها سست شده و به پايان رسد ... آن‌گاه دانند كه شكست خورده‌اند و به ناتواني و درماندگي خويش اعتراف كنند ... .»

در اين قسمت حضرت، ضمن اشاره به خردي و كوچكي پشه، خلقت عجيب و پيچيد? آن را مطرح كرده‌اند كه تمامي مغزهاي بشري و تمامي امكانات و استعدادهاي جانداران روي زمين قادر به خلقت حتي يك نمونه از آن نيست.

2- حضرت در حمد و ثناي الهي فرمودند:

«فسبحان من لا يخفي عليه سواد غسق داج و لاليل ساج ... .»

«پس پاك و منزّه است خدايي كه بر او پوشيده نيست سياهي تيره و تار و نه شب آرام و پايدار ... و نيز برگي كه [از درختان] فرو ريزد بر اثر بادهاي تند و ريزش باران از آسمان؛ او مي‌داند كه افتادنگاه هر قطره [باران] كجاست و در كجا استقرار خواهد يافت و ... و مي‌داند آن چه را كه پشه را زنده نگه مي‌دارد و آن چه مادينه در شكم دارد ... [و ما يكفي البعوضة من قوتها و ما تحمل الانثي في بطنها].»

3- حضرت در خطبه اشباح در مورد علم الهي فرمودند:

«؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟»

«داناي درون و راز دل نهفتگان است و آگاه از سخن پنهان گويندگان و آن چه از گمان‌ها كه در دل مي‌گذرد ... و آن چه درون لانه‌هاي تابستاني مورچگان است ... و نهان جاي ددان در كوه‌ها و بيابان‌ها و جايي كه پشه‌ها پنهانند در ساق و پوست درخت‌ها ... .»

حضرت در اين دو بيان عميق و فصيح گسترة علم الهي را متذكر شده و به ابعاد وسيع، دانش بي منتهاي خداوندي اشاره فرموده است.

ابن ابي الحديد معتزلي در مورد بيان نخست نوشته است:

«اين فصل از سخنان فصيح و نادر است كه توحيد الهي و مدح و ثناي خداوندي را دربردارد به گونه‌اي كه خود شاهد اين مدّعاست ... .»

در مورد بيان دوم نوشته است:

«حضرت امير _عليه السلام_ با اين بيان توحيدي، باعث روشني چشم جدّش ابراهيم خليل_عليه السلام_ شده است و اگر نضربن كنانه [يكي از اجداد اميرالمؤمنين_عليه السلام_ و پيامبر اسلام_صلّي‌الله عليه‌وآله‌وسلّم_ ] اين كلام را مي‌شنيد، بدان مباهات كرده شعري را مي‌گفت كه مفهوم آن چنين است: اي علي! تو باعث بزرگي اجدادت شدي و اگر اين سخن را ارسطو مي‌شنيد [او كه منكر علم الهي به جزئيات است] قلبش فروتن مي‌شد و موي بر بدنش راست مي‌گشت و از عظمت و بزرگي و مهابت اين كلام، انديشه‌اش مضطرب مي‌شد.»

سپس مي‌افزايد:

«من كلامي شبيه اين نديده‌ام مگر كلام خالق سبحان كه اين سخن چشمه‌اي جوشيده از آن اصل و نهري از آن دريا و شعله‌اي از آن آتش است؛ و گويا اين كلام، شرح آيه «و عنده مفاتيح الغيب لا يعلمها إلّا هو و يعلم ما في البرّ و البحر ...» است.»

`پانوشت:

? . پايان ص 81 .

? . پايان ص 82 .

? . پايان ص 83 .

? . پايان ص 84 .

?. پايان ص 85 .

? . پايان ص 86 .

? . پايان ص 87 .

? . پايان ص 88 .

? . پايان ص 89 .

? . پايان ص 90 .

? . پايان ص 91 .

? . پايان ص 92.

? . پايان ص 93 .

? . پايان ص 94 .

? . پايان ص 95 .

? . پايان ص 96 .

? . آخر ص 97 .

3

. ابوالحسن محمّدبن ابي احمد ملّقب به سيد رضي يا شريف رضي از بزرگان علماي شيعه در زهد و تقوا و كمال نفس و جمال خُلق مشهور و مورد احترام خاص و عام بوده است. وي نام‌آورترين شاعر عصر خويش است كه به سال 359 ق متولد و در سال 404 (و به نقل فيض الاسلام در سال 406) در بغداد درگذشت و مزار او در محله كرخ بغداد مشهور و زيارتگاه همگان است. گذشته از مجموعه فراهم‌آورده از سخنان امام علي- عليه السّلام- و نيز ديوان شعر، بيش از سيزده كتاب ديگر از سيد شريف در دست است كه از آن جمله تلخيص البيان عن مجازات القرآن است. نهج‌البلاغة، ترجمه دكتر شهيدي صفحه «كج». وي و برادرش علم الهدي در كودكي به شاگردي شيخ مفيد نايل آمدند و ابن ابي الحديد به نقل از شيخ مفيد خوابي عجيب را در مورد آن‌ها گزارش مي‌كند. نهج‌البلاغة، ترجمه فيض الاسلام، ص 9.

. نهج‌البلاغة، صبحي صالح قم، مركز البحوث الاسلامية، 1395 ق، ص 34.

. مبناي شمارش خطبه‌ها، نامه‌ها و كلمات قصار، نهج‌البلاغه صبحي صالح است.

.حياة الحيوان، ج2، ص 153؛ هم چنين ر . ك: بحارالانوار، بيروت، دارالحياء للتراث العربي، ج61، ص182 .

. همان، ص 167؛ عجائب المخلوقات، قزويني، ص 223 .

. سور? عاديات (100) آي? 1 .

. ر . ك: بحارالانوار، ج7، ص 303 و ج61 ، ص 158- 227 .

. همان، ج61، ص 159 .

. شرح نهج‌البلاغة، ابن ابي الحديد، ج8، ص9 .

. نهج‌البلاغة، خطبه 124.

. ر . ك: شرح نهج‌البلاغة، ابن ابي الحديد، ج8، ص 126 در مورد قيام زنگيان و ص 218 در مورد مغول.

. نهج‌البلاغة، خطبه 128 .

. همان.

. عجائب المخلوقات، قزويني، ص 332؛ هم‌چنين ر . ك: حياة الحيوان، دميري، ج2، ص 320 .

.حياة الحيوان، ج2، ص 319؛ در مورد نگه‌داري بز ر . ك: بحارالانوار، ج61، ص 127 .

. بحارالانوار، ج51، ص 114و ج52، ص 110 .

. نهج‌البلاغة، خطبه 97.

. نهج‌البلاغة، صبحي صالح، ص 609، پاورقي شماره 1308 .

. برخي وي را عبدالله بن عبّاس و برخي عبيدالله بن عبّاس دانسته‌اند و ابن ابي الحديد هيچ‌يك را نپذيرفته‌ و در آن توقف كرده و مي‌گويد من در اين باره نظري ندارم. شرح نهج‌البلاغة، ج16، ص 169.

. نهج‌البلاغة، نامه 41 .

. نهج‌البلاغة، خطبه 184 .

. شرح نهج‌البلاغة، ج10، ص131. بديع اسلوب ويژه‌اي در بيان است.

. نهج‌البلاغة، خطبه 3؛ شرح نهج‌البلاغة، ابن ابي الحديد، ج1، ص 203. عفطة عنز أي ماتنتره من أنفها.

. برخي از نسخه‌ها به جاي حتّي، حين نقل شده است؛ نهج‌البلاغة، فيض الاسلام، ص 987 .

. نهج‌البلاغة، نامه 52 .

. نهج‌البلاغة، خطبه 185.

. منهاج‌البراعة في شرح نهج‌البلاغة، خويي، ج11، ص31.

. سوره نحل (16) آيه 79 .

. مجمع البيان، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، ج6، ص 185.

. نهج‌البلاغة، خطبه 186 .

. نهج‌اللاغة، خطبه 192.

. ايشان اين جمله را «معهم طير السماء» نقل كرده است.

. منهاج‌البراعة في شرح نهج‌البلاغة، ج11 ، ص 335 .

. نهج‌البلاغة، خطبه 165.

. منهاج‌البراعة، ج10، ص 51-53 .

. پيش‌گويي جنگ بدر است و چاهي كه عتبه و شيبه و اميه و ابوجهل و تني چند ديگر را در آن افكندند.

. مقصود ابوسفيان است كه لشكر احزاب فراهم آورد و آتش افروز جنگ خندق شد.

. نهج‌البلاغة، خطبه 192 .

. نهج‌البلاغة، حكمت 443 .

. هيچ گاه دشمن را كوچك مشمار/ گرچه دشمن ناچيز باشد.

همانا خار هر چند كم باشد به چشم آزار مي‌رساند/ و گاه پشه‌اي فيلي را مجروح مي‌كند.

. حياة الحيوان، دميري، ج1، ص 180؛ هم‌چنين ر . ك: بحارالانوار، ج9، ص 64 .

دشمن را هر چند ضعيف باشد كوچك مشمار/ همانا پشه‌اي مردمك چشم شير را خونين مي‌كند.

. ر . ك: بحارالانوار، ج10، ص 173، و ج61، ص 317، و ج77، ص 87، و ج9، ص 64، و ج 36، ص391، و ج4، ص293 .

. نهج‌البلاغة، خطبه 186 .

. نهج‌البلاغة، خطبه 182 .

. همان، خطبه 91؛ «و منقمع الوحوش من غير أنّ الجبال و اوديتها و مختبا البعوض بين سوق الاشجار و الحيتها ... .»

. شرح نهج‌البلاغة، ابن ابي الحديد، ج10، ص 88 .

. سور? انعام (6) آي? 59.

. شرح نهج‌البلاغة، ابن ابي الحديد، ج7، ص 23-24 .