سنخيت ميان علت معلول که از استدلال هاي تجربي، گرفته شده است و ارسطو در منطق اش تمام کبريات قياس را گرفته شده از استقراء ميداند نسبت دادن اختيار يا قدرت مطلقه به خداوند بنابر اصول فلسفه ارسطوئي صحيح نيست (چه رسد به اتصاف خداوند به صفات اخلاقي که مربوط به فاعل هاي مختار است) .
و شايد رسوب تفکرات ارسطوئي(1) به تفکرات هيوم موجب شده است که هيوم در بعضي از گفته هايش بر فرض «قبول اعتقاد به خدا از طريق نظم جهان» باز نسبت دادن صفات اخلاقي را به خداوند نامعقول ميدانست.
«اگر فکر کنيد که تفاوت خدا با آفريده هايش در قدرت است طبعاً از رحمت خدا سخن به ميان نخواهيد آورد».(2) (در نظر راش ريس، قدرت مطلق داشتن خداوند يعني اينکه بتواند ظلم هم بکند) .(3)
اما بنابر اصول صحيح و معقول درباره «قانون عليت» و «فاعل مختار» به اينکه در «فاعل هاي زايشي» (چه علت هاي طبيعي همچون آتش و حرارت و چه توليدمثل گياهان و جانوران و يا رفتار غريزي حيوانات و امثال اينها) باستقراء سنخيت ميان علت و معلول همچون تماثل و ملازمه ميان آن دو موجود و همزماني، ثابت است ولي در «فاعل مختار» همچون انسان و خدا چنين سنخيتي لازم، نيست
1. کتاب متافيزيک ارسطو- ترجمه دکتر شرف الدين خراساني چاپ دوم- صفحه- خدا يکي از علل همه چيزها است. 2. کتاب فلسفه دين در قرن بيستم جالزتاليا فرو- ترجمه رحمتي صفحه 122. 3. همان مدرک، صفحه 138.