روح و تصورات هم واحد هستند»، باطل است؛ چه رسد به اثبات وحدت وجود خدا و مخلوقات.
يکي ديگر از فرقهاي موجود ميان «هيولي و صورت» با «نفس و تصوراتش»، اين است كه هيولي و صورت، لازم و ملزوم هم هستند. هيچكدام بدون ديگري نميتواند وجود خارجي داشته باشد، يعني هيولي بدون صورت نميتواند محقق شود؛ اما روح بدون تصور ميتواند محقق شود. بچه نوزاد قبل از اولين تصور، روح دارد؛ اما تصور ندارد. پس ماده و صورت موجود به وجود واحد نيستند؛ بلكه دو موجودند كه لازم و ملزوم هستند؛ اما نفس و تصورات حتي لازم و ملزوم هم نيستند. قياس كردن تصور و ذهن را به صورت و ماده، مع الفارق است. جدايي در ذهن و تصورات، خيلي روشنتر است؛ چه رسد به وحدت وجود خدا و خلق و تشبيه آن دو، به هيولي و صورت.
3- سومين منشاء پيدايش تصور وحدت وجود، نظرية وجود رابط است. کلمه از نظر معناي مستقل داشتن و نداشتن، به دو قسم، تقسيم ميشود:
1- اسم؛ مانند: زيد، انسان، ايستادن، نشستن.
2 - حرف؛ مانند: در، بر، از، و....
اوّلي را معني اسمي ميگويند؛ زيرا اگر به تنهايي هم گفته شود، باز معنايي براي خود دارد؛ مثل انسان، زيد، ايستادن و نشستن... . اما قسم دوم را معني حرفي ميگويند؛ زيرا اگر به تنهائي گفته شود، معنايي ندارد، مثل در، از، بر. در اينكه معني قسم اول در خارج وجود دارد، يعني معني اسمي، و دلالت بر