سنت، مذهب و مشروطه در بستر نو گرایی و واپس گرایی

امیررضا دهقانی نیا

نسخه متنی
نمايش فراداده

سنت ، مذهب و مشروطه در بستر نوگرايي و واپس گرايي - اميررضا دهقاني نيا

تجدد و تحجر از موضوعات مهم جامعه بشري است. نوگرايي و واپس گرايي از اوصافي هستند که همواره عده اي به آن ها متصف مي شوند. البته آدمي امروزه سعي بر آن دارد که نوگرا خوانده شود و يا لااقل متهم به واپس گرايي نشود و همين جا مجال دقتي است. بسياري از اصناف انديشمندان که خود را مخالف واپس گرايي مي دانند به اين معنا نيست که حتما بايد نوگرا بوده و يامطابق ادعايشان، واپس گرا نباشند. ترديدي در حرکت جوامع به سمت توسعه در تمام ابعاد اجتماعي، اقتصادي، سياسي و... وجود ندارد، اما در مرحله ي عمل، با ارزيابي رفتارهاي حوزه هاي متفاوت، معلوم مي شود که همه نوگرا نبوده بلکه بسياري از مدعيان نوگرايي خود از واپس گرايان هستند.1 تعيين معناي نوگرايي و واپس گرايي در هر سازمان فکري، داراي ويژگي ثابت است. البته بستر معنايي که در آن واژه هاي فوق معنا مي يابند، متفاوت است، ولي ويژگي و خصلت معنايي هر دو واژه در بسترهاي متفاوت مي تواند در برخي مولفه ها ثابت باشد،2 به عنوان مثال در سازمان انديشه ي ديني، نوگرايي را مي توان برآيند رفتارهاي ديني جامعه ي انساني با عناصر مدرن اجتماعي دانست و در مقابل واپس گرايي را «افساد» و در صورت يقيني آن، «احياي سنن قبلي که مفسده دارند» نام برد. از نکات ثابت در بحث اين است که در سير نوگرايي، عناصر و عواملي همواره وجود دارند که اين حرکت با آن روبه رو است. عنصر موثر و توانمندي که نه توان حذف آن وجود دارد و نه بر مرجعيت کامل آن اتفاق نظر است.

اين عامل موثر و قدرتمند که معرکه ي آرا بوده و بر تعريف آن اختلاف بسياري وجود دارد، «سنت» است. قبل از تبيين معناي سنت و رابطه ي آن با تجدد، بررسي واپس گرايي و نوگرايي دشوار است. سنت چيست؟ از چه منظري بايد به آن نگريست؟ آيا تقابلي ميان سنت و نوگرايي وجود دارد به گونه اي که يکي ديگري را نقض کند؟ آيا نوگرايي صرفاً مربوط به حال و يا فقط آينده است و سنت فقط گذشته را شامل مي شود؟

سنت: نظريه اي که سنت را مبناي تمدن جديد اسلامي دانسته، آن را حلقه ي اتصال دهنده ي زمان کنوني به زمان گذشته و حال را واسطه ي اتصال به آينده مي داند. از اين رو سنت در اتصال و ارتباط با آينده بوده و بخشي از آينده را تشکيل مي دهد. اين عقيده به بررسي ريشه هاي آينده در گذشته مي پردازد.

بحث از نوگرايي و واپس گرايي و نسبت ميان آن ها، بحث از سوالي مرکب (Complex) است و براي پاسخ به آن بايد به تجزيه ي اين پرسمان مرکب و تبيين سازه هاي اين ترکيب، دقت شود.(Coceptual analysis) اين پژوهه سعي بر آن دارد تا با تبيين رويکردهاي متفاوت به سنت، واپس گرايي، نوگرايي و جريان هاي نهضت مشروطه را در اين دو بستر مورد بررسي قرار دهد.

البته آن چه که نوگرايي براي جامعه ي امروز ما مطرح مي کند و سعي مي شود تا برآيند گفتمان عصر روشنگري ديني ايران ناميده شود، سکولاريسم و يا حتي ليبراليسم است. در ديد مقابل، پژوهش هاي متضاد با اين نظر، برآيند عصر دگماتيسم مذهبي ايران ناميده مي شود.3

تحقيق در اين موضوع نياز به شناخت سازمان گونه ي رويکردهاي متفاوت به سنت و تبيين جايگاه نظر به آينده دارد و تاثيرات غيرقابل انکار اين باورها بر نهضت هاي متعدد در سده ي اخير ايران، نياز به بررسي جايگاه سنت و واقعيت هاي پسامده از آن در تقابل با تفکرات مطرح مسافران فرنگ دارد.

ويژگي اصلي نوگرايي

تقدس زدايي و حاشيه راني معنويت از زندگي بشر غربي، در پرتو ستيز با سنت، رهاورد غرب پس از رنسانس است که با شتاب بسيار ادامه يافت. اين جريان افراطي که برآيند الهيات غيرپاسخگوي مسيحيت بود، هر نوع دريافت ديني را حذف و جايگزين آن را فقط نگرش هاي زميني و معتبرعلمي - تجربي دانست. اين گرايش، نخبگان غربي را مدت ها به خود مشغول ساخته بود، اما با گذشت چند سده، ناکامي ها و بحران هاي فراسوي جامعه ي غربي، آنان را به تجديدنظر در مولفه هاي فرهنگشان و تفکر درباره ي جايگاه دين و معنويت و سنت هاي گذشته وا داشت. آيا غرب مي تواند در اين بستر فکري، زايشي مطلوب از معنويت و سنت را بيابد؟ (البته اين مساله مورد ترديد بسياري از متفکران است.) نوگرايي در حوزه ي فکري ايران را بايد در دو بستر ديني و غيرديني بررسي کرد (چرا که بسياري معتقدند در بستر ديني، نوگرايي سابقه ي، طولاني تري دارد) اما نوگرايي در بستر غيرديني، ارمغان تحصيل کردگاني بود که در دوره هاي متفاوت، از غرب به ايران بازگشته و با نام هاي منورالفکر و در حال حاضر روشنفکر، شناخته مي شوند.

تفکرات اين گروه - پس از بازگشت - به دو دليل ذيل، داراي خصيصه ي دين ستيزي در پرتو سنت ستيزي بوده است:

الف. اين عده زماني که به خارج از کشور عازم مي شدند، در سنيني قرار داشتند که آشنايي چنداني با مفاهيم اسلامي همراه با درک عميق از تعاليم اسلامي نداشته و مهم تر آن که اينان در اين دوران با دنياي پرطمطراق غرب، در کسوت پرسشگر و دانشجو آشنا مي شدند.4

ب. پيشرفت دنياي غرب و رفاه آن، که در پرتو شعار سنت ستيزي و دين زدايي تبليغ مي شود، ذهن نوپاي جوانان ايراني را دچار يک مغالطه بزرگ نموده و پاسخ به چرايي پيشرفت غرب را در خصلت سنت ستيزي5 آن مي يافتند.

ويژگي هاي واپس گرايي

تبيين ويژگي واپس گرايي با يک رويکرد خاص، اشتباه است. چرا که رويکردهاي متفاوت سنت، گفتمان هاي متفاوتي دارد. آيا مي توان پس از آشنايي با اين گفتمان ها برآيندي جهت تعيين واپس گرايي يافت؟ البته در تعيين اين مساله نيز اختلاف است. به هر حال رويکردهايي که مي توان واپس گرايي را با آن ها بررسي و تبيين کرده عبارتند از:

1. رويکرد تحليلي:

اين رويکرد، در درون نظام انديشه اي سنت تامل کرده و سنت را از زاويه تحليلي سنتي مي نگرد. يکي از متفکران عرب در اين باره مي گويد: «سنت را در اين رويکرد بايد در معناي ميراث هاي فکري و فرهنگي ديد و در مجموع با لغت شناسي ميراث که آيا به معناي حسب ياب حضور پدر است بحث از سنت از فروع ادبيات شده و سنت با سنت مورد بررسي قرار مي گيرد.»6

اشکال عمده ي اين تفکر در نبود ديدگاه انتقادي به سنت است.7 چرا که وضع نظري دقيقي نسبت به بنيان هاي اساسي انديشه و فرهنگ مورد بحث ندارد و در نهايت، فاقد جهت گيري تاريخي است. از اين رو، ظهوري در مظاهر مدرن جامعه نمي تواند داشته باشد، چرا که نبود جهت گيري تاريخي، از نگاه تداوم وار به سنت ناتوان است و نمي تواند به بررسي ادامه ي يک جريان در عصر حاضر بپردازد.

2. رويکرد تغريبي:

اين رويکرد بيشتر به يک روش ناميده شده و شبيه به باستان شناسي8 است. در اين عرصه، بشر غربي با يک پيش بيني به سراغ سنت مي رود که براي وي مطلق گرايي را همراه دارد. بشر غربي خود را در کمال مطلوب جامعه ي بشري دانسته و جهت زيست خود، نيازي به ابژه هاي ديگر ندارد و فقط از سر ذوق و احساس به جست وجو در سنت روي مي آورد. نگاه پوزيتويستي وي به سنت، نمي گذارد ابژه در مقابل تمدن کمال يافته، نمودي بيابد، از اين رو سنت، فاقد زندگي مي شود زيرا حيات و زيست در سوژه غرب لحاظ شده و انسان صاحب زيست بي نياز از فاکتورهاي زيستن به ابژهاي متفاوت مي نگرد و اين نگاه ابژه (به سنت) از سوي سوژه (غرب) همواره حاکم بوده است.

البته اين نگاه غرب به سنت، فقط به سنت شرقي است و هرگز سنت يوناني و رومي در اين الگو قرار ندارد. غرب همواره خود را ادامه ي منطقي دو تمدن ياد شده دانسته9 و با ديد انتقادي به تمدن هاي يوناني و رومي نگريسته است و نسبت به اين تمدن ها مرحله ي بازخواني را مي پذيرد.

انديشه ي غربي همواره سعي بر آن داشته تا نوعي وحدت و استمرار در کل سازمان خود و ارتباط آن با سازمان انديشه انساني ايجاد کند و از هر نوع گرايش و انديشه اي که در بستر غيرغربي رشد يافته دوري جسته و هرگز ديد انتقادي به بستر غيرغربي نداشته باشد.

سيدجواد طباطبايي با اين رويکرد به سنت نگريسته. و در يکي از آثار10 خود، سير تفکر و انديشه در ايران را دچار بحران فلسفي دانسته است و راه خروج از آن را نوگرايي و نگريستن از جايگاه دنياي مدرن، به دوره ي اسلامي مي داند. ديدگاه ابژه گونه به سنت از سوي سوژه، در اين مجال تحقق مي يابد.11 ديد افراطي غربي، اصالت زدايي از انديشه غيرغربي را همراه داشت و موجب شد گرايش هايي در اين رويکرد ايجاد شود که مبتني بر اصالت به ماهيت دوران بوده است.12

پس از رويکرد افراطي غرب نسبت به سنت هاي غيرغربي، مسايلي منجر به پيدايش رويکردهاي ديگر در ميان انديشمندان شد که به صورت خلاصه و کوتاه ذکر مي شود.

3. رويکرد ترکيبي:

افراط غرب در اين ايده که انديشه ي غربي مساوي با کل انديشه ي انساني است و تفکرات بشر غيرغربي، اصالتي ندارد و اما سواستفاده هاي استعمار از ديدگاه تغريبي، انديشمندان را به جمع ميان سنت و نوگرايي واداشت13 در اين ديدگاه سنت، داراي معقوليت بوده و قابليت مطالعه در دوره ي زماني ايجاد شده و بستر زماني محقق را دارد و علاوه بر مطالعه ظاهري سنت، بررسي بنيادها در سنت نيز به صورت تحليل در دو سطح ظاهري و عميق و تاکيد بر مطالعه در سطح عميق، مورد توجه قرار گرفت. دو مولفه ي موضوعيت و استمرار داشتن از عناصر اصلي رويکرد ترکيبي است و اين سعي وتلاشي در ترکيب سنت با عقايد جديد و مدرن است.14

4. رويکرد ايدئولوژيکي:

ايدئولوژي سازمان فکري است که با بهره از وضعيت موجود در جهت نگهداري نظم موجود مي کوشد.15 ايدئولوژي در اين تعريف، به نگاه تک بعدي به جهان خارج گفته مي شود، نگاهي که فقط از يک منفذ خارج مي شود و اعتبار آن براي بيننده، مطلق است و زماني از اين مطلق گرايي خارج مي شود که از منافذ ديگر هم قادر به نگريستن شود. ديدن از يک منفذ ،توتولوژي را به همراه دارد. اين رويکرد، سازماني از عقايد را مي سازد که فعاليت بشر را معنادار کرده و خواستار مبناي عمل او در حالت ايده آل است.16

بر اين اساس برخي از انديشمندان دوره ي جديد کشور، از اين منظر به سراغ سنت رفته، نگاه انتقادي به سنت را غيرقابل قبول دانسته و به يک مطلق گرايي مي رسند.17

5. رويکرد يوتوپيايي:

يوتوپيا به معناي دگرگوني و به دست آوردن الگوهاي متفاوت با حالت قبل است.18

در اين منظر، ايدئولوژي دستاورد و وسيله ي طبقه ي حاکم در توجيه وضعيت موجود است که به صورت يک جهان بيني بدل مي شود. اين رويکرد با بيان کاستي هاي موجود و آرمانهاي طبقات زير سلطه، عامل شورش شده و در مقابل ايديولوژي، عاملي براي ثبات محسوب مي شود.19 سيد جواد طباطبايي، داريوش شايگان را داراي اين رويکرد به سنت دانسته و مي گويد شايگان با تفاسير هايدگري از رهبرهاي جديد غرب به تحليل و بررسي عصر جديد ايران پرداخته است. 20

6. رويکرد نوستالژيک:

اين رويکرد در بستر اعتقاد به معياربودن کامل سنت تعريف مي شود، ولي چون بر سنت همواره گرد فراموشي مي نشيند، بر متفکر اين رويکرد، دغدغه از دلالت دادن آن وجود داشته و بازگشت به سنت را آرزو دارد. اين تفکر از تقابل دنياي جديد با سنت حاصل شده است، اما ديد انتقادي به دنياي جديد ندارد و درخصوص چيستي سنت، باور خاصي است که بازگشت به گذشته را مد نظر دارد.21

نتيجه:

بررسي رويکردهاي فوق در ميان انديشمندان، واتاب هاي مختلفي دارد. عمدتا انديشمندان، گرايش تغريبي را نوگرايي و گرايش هاي ايدئولوژيک و نوستالژيک را گرايش هاي واپس گرا معرفي مي کنند. اين برخورد، ريشه در اين تفکر دارد که نفي سنت به معناي نوگرايي است؛ البته اين ديدگاه داراي اشکالاتي است.

پس از مرحله ي غيرعمدي نوسازي در قالب نفي سنت که بعد از رنسانس رخ داد، از سوي انديشمنداني مانند سن سيمون، اگوست کنت و اميل دورکهايم مورد نقد قرار گرفت.22 و اين سنت ستيزي با گرايش عقل مدار در قالب نوعي محافظه کاري ظهور کرد. پس ازمرحله ي عمدي نوسازي در اروپا که انديشمندان غربي نيز آن را نقد کردند و مرحله غيرعمدي که پس از جنگ جهاني دوم در اروپا و امريکا اتفاق افتاد، تفکرات لواي،23 بحث هاي ساختارگرايانه اسملسر24 و ديگران، نفي سنت را در قالب قوم گرايي غربي محض همراه داشت. در اين برخورد افراطي، هرگز از سنت تعريف جامعي ارايه نمي شد و کليت آن مورد نقد قرار نمي گرفت و اين دو اشکال اساسي بود که اين ديدگاه در قبال سنت از آن رنج مي برد.25 پس از اين دوره، رويکردهاي پيشگفته نسبت به سنت، با اعتقاد به اين مهم که نفي سنت امري باطل است، پديد آمد.

اما مراجعت ايراني هاي تحصيل کرده در غرب موجب شد تا هر گروه از اين عده با مطلق انديشي درباره تفکرات کسب کرده برخوردي نسبي گرايانه با انديشه ايراني داشته باشند. عده اي در اوج مرحله ي عمدي نوسازي در غرب بوده و برخي فقط مرحله ي غيرعمدي آن را درک کرده اند به هر حال بازتاب هاي خاصي را از انديشه غربي به دست مي آوردند و آن گاه در قبال اتفاقات ايران، براساس اين گرايش ها موضع گيري مي کردند. از عمده ترين مراحل بروز اين تقابل در بين جريان هاي موجود در ايران ،نهضت مشروطه است.

از بحث هاي مهم و موثر در نهضت مشروطه، مساله نحوه ي ارتباط و ميزان تاثيري است که گرايش هاي مذهبي و غيرمذهبي در مردم داشتند.26 از نکات مهم در نهضت مشروطه، توانايي و قابليت به صحنه کشاندن مردم از سوي جريان هاي موجود بود. اگر گرايش هاي موثر در مشروطه در دو گرايش مذهبي و غيرمذهبي جاي داده شود، بررسي اين نکات به راحتي امکان پذير است.

«بسيج مردم به وسيله ي جريان مذهبي انجام شده بود. کاري که جريان غيرمذهبي از آن ناتوان بوده است. با توجه به جامعه سنتي و حضور جريان مذهبي، ميان توده ي مردم و رهبري مذهبي، پيوند محکمي ايجاد شده بود. در مقابل غرب گرايان، باتوجه به رشد زياد احزاب و مطبوعات در بسياري از صحنه هاي فرهنگي، حضور فعال داشتند ولي چون با زبان سنتي مردم با آن ها سخن نمي گفتند، توانايي بر جذب مردم و آوردن آن ها را به صحنه نداشتند و شعارهاي اسلامي در مشروطه، مويدي بر اين مطلب است.»27

گرايش غيرمذهبي با روي آوردن به ابزار مدرن، سعي در مديريت سياسي و تغيير فرهنگي جامعه ايران را داشت اما اين تغيير در سال هاي 1338 تا 1357 توسط حکومت به صورت مدون اجرا شد و اثرات بسياري را دربافت فرهنگي کشور گذاشت.

تاثير نامحسوس جريان غيرمذهبي در دوره مشروطه را مي توان در عوامل ذيل جست وجو کرد:

الف. چاپ روزنامه

ب. چاپ کتاب

ج. تشکيل ميتينگ

د. تشکيل کانون هاي سري

ه-. استفاده از حضور زنان

اين جريان در مقابل بافت سنتي جامعه، توانايي چنداني نداشت، اما امروز در کنار تغيير فرهنگي جامعه و عصر باز ارتباطات و تاثيرات عميق آن بر فرهنگ امروز کشور، استفاده از ابزار مدرن ضرورتي اجتناب ناپذير است. مساله اي که روشنفکران و جريان هاي سکولار بسيار از آن در جهت تغيير هويت ايراني استفاده مي کنند.

در مقابل جريان فوق، نهضت مذهبي از نزديکي گفتار و انديشه ي خود با مردم بهره برده و با استفاده از عوامل

الف. سخنراني در منابر

ب. اعلاميه

ج. شرکت در راهپيمايي ها و استفاده از مساجد

توانا در جذب مردم بود در آن روزگار هم، افق ديد رهبران نهضت متفاوت بوده و هر کدام رويکردي خاص به سنت و تجدد داشته اند. شايد عده اي با اين عقيده که سيدجمال الدين اسدآبادي تاثيري در مشروطه داشته، مخالف باشند، اما بسياري مانند دکتر کريم مجتهدي، نقش بسيار مهمي براي وي قايل است. دکتر مجتهدي در قسمتي از مقاله اش مي نويسد:28

«از روي اسناد و نوشته ها اين طور استفاده مي شود که خيال و فکر او، تحقق پيشرفت و تعالي مردم مسلمان و بازگرداندن حيثيت سياسي به آن ها و کوتاه کردن دست غرب مهاجم از آن ها بوده است. چنين کاري به نظر او انجام نمي گيرد مگر آن که ملل شرقي مسلمان بيدار شوند و با علوم، صنايع جديد، قوانين مدني و اجتماعي آشنا شوند و بدين طريق آزادي و حريت خود را به دست آورند.» به نظر او دين اسلام ذاتا مانع از پيشرفت نيست؛ بلکه سوء تعبير احکام آن، گاهي موهم اين معنا بوده است، لذا براي مطابقت ايمان با شرايط علمي دنياي جديد، بايد اعتقادات را به محک عقل سنجيد و کلام خدا را در جهت آزادي سياسي، بي نيازي اقتصادي مسلمانان و حقوق حقه انساني آن ها فهميد.

... مسلمان از اين رهگذر، اسلام را به عالي ترين درجه قدرت مي رساند. به نظر سيدجمال فقط اين گونه مي توان دست طمع گلادستون ها و امثال آن ها را از خاکي که در آن بانگ مسلماني شنيده مي شود، کوتاه کرد...»

... سيد جمال الدين در مقاله «لکچر در تعليم و تربيت» که به تاريخ پنجشنبه 8 نوامبر 1872 در کلکته ايراد شده است نکات قابل توجهي را بيان مي دارد که در مقاله «سيدجمال الدين و تفکر جديد» اين گونه آورده است:

«علم را حد و پاياني نيست و محسنات علم را اندازه و نهايتي نيست» البته سيدجمال آگاه است که ما با يک علم روبه رو نيستيم بلکه با علوم مختلفه سر و کار داريم، از همين رهگذر براي پيونددادن علم به فلسفه بهره مي جويد. سيد آنگاه مي گويد: «مسلمانان در اين زمان، در تعليم و تعلم خود هيچ فايده را ملاحظه نمي کنند» به نظر او نحوه ي تدريس علم نحو، علم معاني و بيان، علم منطق و حتي علم حکمت در عمل طوري است که محصل نه آنقدر زبان عربي ياد مي گيرد و نه خطيب و شاعر مي شود، نه قادر است دماغ خود را از جميع خرافات رها سازد و نه مي تواند از خود سوال کند «ما کيستيم و چيستيم» و هيچ گاه از اسباب اين تاربوقي ها [= الکتريسيته] و آگينپوت ها[ =کشتي تجاري] و ريل گارها [=خط راه آهن] نمي پرسد.» و در ادامه مي نويسد: «عجيب تر آن که يک لامپي در پيش خود نهاده، از اول شب تا صبح شمس البارعه را مطالعه مي کند و يک بار در اين معني فکر نمي کند که چرا شيشه را برداريم، دود مي کند و چون شيشه را بگذاريم، دودي از آن پيدا نمي شود...» و ادامه مي دهد «حکيم آن است که جميع حوادث و اجزاي عالم، ذهن او را حرکت بدهد و نه آن که مانند کورها در يک راهي برود که هيچ نداند که استيش و پايان آن کجا است»29

نقد سيدجمال بر فلسفه ي ارسطويي در عين تاکيد بر غناي اسلام، وجه مميزه ي وي از امثال نوگراياني مانند ميرزا فتحعلي آخوندزاده و ميرزاملکم خان ناظم الدوله است.

توجه دادن ملل مسلمان به علوم جديد از سوي سيد را مي توان رويکرد ترکيبي وي به سنت و يا حداقل رويکردي نوستالژيک دانست، چرا که سيد بر عقلانيت سنت و موضوعيت دين تاکيد داشته و از ديدگاه فلسفي به آن مي نگريسته است. تمدن آن روز مسلمانان و امکان توسعه ي آن را در امتداد منطقي عقلانيت ديروز اين تمدن، جست وجو مي کرده است. آن چه که وي تاکيد بر بازخواني آن داشت، از سوي امثال ملکم خان واپس گرايي ناميده مي شد.

«از اين لحاظ سيدجمال با تمام کساني هم چون ميرزا فتحعلي آخوندزاده و ميرزاملکم خان ناظم الدوله که در همان زمان خواهان توجه دادن ملل شرق به علوم تحصلي دنياي غرب بوده اند، متفاوت است. ميرزا فتحعلي آخوندزاده در واقع اسلام را مثل هر شريعت و دين ديگر، مانعي براي آشنايي با علوم جديد مي دانست و حتي موقعي که پروتستانتيسم اسلامي را عنوان مي کند، منظورش حفظ تعليمات اسلامي نيست. ميرزا ملکم خان نيز که به علل صرفا سياسي و حفظ مقام اجتماعي به اسلام گرويده است، از تزلزل مسلمانان نگران نبوده، بلکه اين تزلزل را براي قبولاندن افکار نو، لازم هم مي دانسته است.30 با دقت مشخص مي شود که جريان هاي غيرمذهبي در مشروطه با رويکردهاي تغريبي يا حداقل يوتوپيايي، خواستار شورش عليه مذهب و سنت بوده اند، اين عده پس از دريافت هايي از دنياي غرب، فقط بستر غرب را مولد تفکر دانسته و اين عقيده را با مقام دولتي خود پيوند زده و به دين ستيزي روي مي آوردند. اين عده هرگز خود را استمرار منطقي سنت و دين ندانسته و رويکرد فلسفي به سنت را نمي پذيرفتند. چرا که هرگز براي سنت، موضوعيت و معقوليتي قايل نبودند.

رويکرد سنت ستيز (تغريبي) اين عده، تاثيراتي را بر فرهنگ امروز نيز گذارده است، چرا که عمده جريان هاي غير مذهبي، همواره زيست و انديشه ي غربي را برابر با انديشه ي کل انساني در نظر مي گيرند. متاسفانه هرگز تفکرات محافظه کارانه نسبت به سنت مورد توجه اين جريان نيست. در صورتي که توسعه ي امروز دنياي غرب در پرتو سنت ستيزي نمي توانست ادامه يابد، غرب، امروز وامدار استمرار منطقي گذشته، خود است. و اين موضوع در عصر گذار مدرنيته به عصر فرامدرن، با حساسيت بسيار بيشتري مطرح مي شود. دين گرايي و سنت گرايي در غرب امروز، بسيار مطرح است و اين تغيير، مويد صحت نگرش هاي اشخاصي مانند سيدجمال الدين، شيخ فضل الله نوري در تقابل دين و تجدد است. رويکردهاي ترکيبي در نهضت مشروطه را مي توان از سوي جريان مذهبي، مورد توجه قرار داد. رهبران ديني همواره از منظر حداکثري به دين نگريسته و بر اين باور بوده و هستند که دين اسلام جهت زيست بشر، در عرصه هاي مختلف توانايي دارد. از اين رو رويکرد آن ها به دنياي غرب را با تسامح مي توان رويکردي انتقادي دانست. البته همواره رويکردهاي نوستالژيک در ميان کساني که خود را ادامه ي منطقي گذشته مي دانند - اين عامل جهت توسعه ايران بسيار مهم است - وجود داشته و دارد، عدم تحول حوزه هاي علميه در سال هايي که موج نوگرايي به وجود آمده و حتي نبود پرسش هاي متعدد از سوي اکثريت نخبگان، مويد اين موضوع است. با توجه به انقلاب اسلامي و انتظار اداره حکومت از سوي حوزه هاي ديني، نياز به تجدد و نوگرايي در قالب هاي قابل قبول، ضرور است. هر گاه در جايگاه هاي حداکثري به دين نياز حداکثر پاسخ داده نشود، رويکردهاي حداقلي به دين رشد پيدا کرده و موجب تقويت گرايش هاي سنت ستيز و نگرش هاي تغريبي به سنت ها و مذهب مي شود و اين آسيبي است که گرايش هاي نوستالژيک موجود در جريان هاي مذهبي، بر پيکره ي نوگراي معقول ايجاد کرده است. و شايد بتوان اين گرايش ها را که معتقد به مرجعيت کامل سنت هستند، واپس گرا ناميد. زيست مدرن امروز و فن آوري موجب شده که نيازهاي بشر امروز و سوالات وي از مذهب، خود متفاوت شود.

مروجين ديدگاه حداقلي به مذهب، دين را ناتوان در اداره ي اجتماعي، سياسي و... حکومت دانسته و ورود به دنياي مدرن را ضرورتي مي دانند که در پرتو استمرار و موضوعيت فرهنگ غربي نمود مي يابد و با ديدي که موضوعيتي بسيار محدود و يا ناچيز به سنت و مذهب دارند، خواستار ايجاد الگوهاي جامعه ي غربي به صورت کامل در جامعه ي ايران امروز هستند. گرايشي که با شتاب زدگي بسيار، پس از نهضت مشروطه در ايران دنبال شد. اين عده را با دو مولفه مهم مي توان متمايز کرد:

الف. ديدگاه اين عده به دين، حداقلي بوده و دين را فاقد پاسخگويي جهت زيست امروز مي دانند.

ب. مذهب را در حد يک سنت، تنزل داده و ديدي غيرفلسفي و غيرانتقادي به سنت را به مذهب نيز تسري مي دهند:

بررسي رويکردهاي متفاوت در نهضت مشروطه و اثرات بعد از آن در جامعه ي ايراني، مي تواند الگويي در برنامه ريزي نخبگان امروز ايران باشد. واقعيتي که جامعه ي ايران از آن گذر کرده و در موقعيت کنوني قرار گرفته است.

اما به هر حال، حتي با دقت در فرهنگ غرب و التفات آن ها به اين مغالطه که انديشه غربي برابر با کل انديشه انساني است و لزوم توجه به سنت و مذهب، خطاي بزرگ تاريخي سنت ستيزان و دين زدايان و رويکردهاي تغريبي را نشان مي دهد. خطايي که با نگاه تيزتر به مذهب، بار ديگر در فضاي امروز منعکس شده است. البته نقش واپس گراها در تقويت نگرش هاي دين زدا نيز غيرقابل انکار است، نگرشي که حاضر به تحول نبوده و به نوسازي ابزارها نمي پردازد و متاسفانه امروز اين نهاد از نفوذ و قدرت نيز برخوردار است. از اين رو برخورد با هر دو جريان به صورت يک پروسه زمانمند و اصلاح آن دو، ضرورت دارد تا بتوان به الگوي تمدن مدرن اسلامي دست يافت.

.1 «اذا قيل لهم لا تفسدوا في الارض قالوا انما نحن مصلحون، الا انهم هم المفسدون و لکن لا يشعرون» (بقره/ 12-11)

.2 اين بحث در فلسفه تحليلي به تفصيل مطرح شده است.

.3 به عنوان مثال آنچه که عده اي، اسلام را در سه شاخه مهم اسلام بينادگرايانه Fundamentalist) )، اسلام تجددگرايانه (Modernist) و اسلام سنت گرايانه (Tradi tionalist) خلاصه مي کنند البته در جهت بررسي درستي ادعاهاي فوق بايد جايگاه دين و منظور از دين مشخص شود. آيا دينداري مانند آن چه در علوم رفتارشناسي است، مرادف با فرد ديندار بوده و يا مانند آن چه در بحث هاي جامعه شناسي مي آيد، مرادف با هويت جمعي دينداري است. مصطفي ملکيان، نشر نگاه معاصر، چاپ اول 1381، راهي به رهايي، ص 99.

.4 نکته اي که هم اکنون نيز وجود دارد.

.5رويکرد تغريبي.

.6 الثرات و الحداثي، محمد عابدالجابري، دراسات و مناقضات، بيروت 1991.

.7 قسمت هايي از مقاله به اقتباس از مقاله آقاي شجاع احمدوند، نوسازي و سنت، فصلنامه علوم سياسي موسسه آموزش عالي باقرالعلوم، سال اول، ش اول، تابستان 77، است.

.8 باستان شناس سعي بر آن دارد تا با روش هاي معمول، آثاري از تمدن هاي از ميان رفته بشر را کشف، بررسي و به موزه ارسال نمايد.

.9 ما و مدنيت: داريوش آشوري (انتشارات صراط، تهران، 1376)

.10 سيدجواد طباطبائي، اين خلدون و علوم اجتماعي، ص 53، 1374، تهران، طرح نو.

.11 «اين منظر فاقد روح انتقادي نسبت به سنت بوده و روح زندگي در سنت را نمي پذيرد. شجاع احمدوند نوسازي و سنت، فصلنامه علوم سياسي باقرالعلوم، ش اول، 1377.

.12 الف) گرايش تاريخي، ب) گرايش فيلولوژي (داريوش آشوري، ر.ک:2)، ج) گرايش ذاتي.

.13 الجابري، همان، ص 26.

.14همان.

.15 حسين بشيريه، تاريخ انديشه هاي سياسي در قرن بيستم، انديشه هاي سياسي مارکسيستي.

.16 آشوري، همان.

.17 مساله اي که بسيار مورد نقد قرار داده اند.

.18 اين ديدگاه با تعريف «کارل مانهايم» در «ايدئولوژي و يوتوپيا» بسيار نزديک شجاع احمدوند، همان.

.19 حسين بشريه، همان.

.20 سيدجواد طباطبائي، درآمدي فلسفي بر تاريخ انديشه هاي سياسي در ايران. دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376.

.21 جلال آل احمد، غرب زدگي، تهران 1376، ص 32.

.22 جورج ريتزر، نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر، ترجمه: محسن ثلاثي، تهران، 1374، انتشارات علمي، صص 12-11.

3. Mario levy.2

4. Neil Smelser.2

.25 شجاع احمدوند، همان.

.26 موسي نجفي، انديشه ديني و سکولاريسم در حوزه معرفت سياسي و غرب شناسي. پژوهشگاه مطالعات علوم انساني، تهران، 1375.

.27 همان، صص 95-91.

.28 همان، ص 65.

.29 همان، صص 68-67.

.30همان، صص 72-69.