1) مناسبات بين تمدن هايِ گوناگون، همواره مراحلي از نقاط عطف در تحول جوامع انساني به شمار مي روند. چنان که در اتکاء به اين نظر مي دانيم که تمدن يوناني از مصر، رومي ها از يونان، عرب ها از امپراتوري روم، اروپاي قرون وسطي از عرب ها و اروپاي عهد رنسانس از تمدن بيزانس متأثر بوده است.
سرزمين پارس يا ايران که پيش تر در ميان غربيان شهرتي بيش از يک نام نداشت، به تدريج پس از تحولاتِ قرن هجدهم ميلادي در طي ارتباطاتي که بين ملل اروپايي و شرقي صورت پذيرفت، بهتر شناخته شد.
تا آن زمان در خصوص ايران، تصوّرات متفاوتي در اذهان اروپاييان رايج بود: از ديدگاه برخي، ايران کشوري براي تجارت بود؛ پاره اي ديگر، مردمان آن سرزمين را براي بشارت دادن به دين مسيح مناسب مي دانستند و ديگران نيز آن کشور را هم پيماني قابل اعتماد بر ضد ترک ها تلقي مي کردند. بنابراين تعجبي ندارد که بازتاب اين گونه نگرش ها که به صورت موردي در خصوص ايران نوشته شده در کتاب دو جلدي سفرهاي عمواليور[Uncle Oliver ''s Travel] مشاهده کرد که در سال 1839م براي رده سني جوانان تهيه شده و در کتاب خانه ها جاي گرفته بود.
اين مجموعه با تمهيدات شرکتِ «چارلزنايتِ لاگيته استريت»[Uncle Oliver''s Travel] منتشر گرديده است.
2) وانگهي ايران نيز هم چون زمانِ «وارِن هَستينگ»[Warren Hasting] و جانشينانش در هندوستان، شاهد بازديد فرستادگان بسياري از جانب اروپايي ها، از جمله نظاميان و سياست مداران بود که در بابِ هر آن چه از گياهان و جانواران آن سرزمين ديده بودند، مانند چگونگي روش بستن اسب ها در اصطبل ها از طريق ساق پا دادِ سخن راندند و گزارش هاي مستندي از اعمال مذهبي، سيستم مالياتي و آموزش و پرورش به رشته تحرير در آوردند.
پس از آن، شيوه انديشه اروپاييان درباره ايران به تدريج تغيير کرد. آنها پي بردند که ايران ـ سرزميني با پيشينه تقريباً پنج هزار ساله در تاريخ ـ مفهومي فراتر از آن چه [آنها] تا کنون مي پنداشته اند دارد، خصوصاً آن که واجد فرهنگ و ادبيات واقعي منحصر به فردي مي باشد و به عبارتي، مردم اين سرزمين فَضيلت جهان ديدگي را قدر نهاده، ذوق لطيفي براي شعر و شاعري و ميل وافري به عرفان و تفکر فلسفي دارند.