آشنایی با منطق و فلسفه

حسین متفکر؛ مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 111/ 43
نمايش فراداده

متواترات

(مـتـواتـرات ) قضايايى هستند كه نقل يا شهادت افرادى بسيار سبب حكم بدان هاست و انسان از ايـن گـذر بـه صـدق يـا كـذب آن هـا يـقين مى يابد. بيشتر قضاياى تاريخى چنينند و از طريق تـواتـر بدان ها يقين حاصل مى شود؛ مثلاً چون به يقين مى گوييم : (سعدى در قرن هفتم قمرى مى زيسته است .) خواستگاه اين يقين ، تواتر است .

مـثـال ديـگـر ايـن كـه شـمـارى بـسـيـار از مـردم مـعـتـقـدنـد كـه ويـروسـى خـاص عـامـل بـيـمـارى سـرمـاخـوردگـى است . علّت اين اعتقاد، براى كسانى كه در زير ميكروسكوپ آن ويروس ‍ را مشاهده نكرده اند، تواتر است .

يـقـيـنـى كـه بـه واسـطـه تـواتـر پـديـد مـى آيـد، شـمـار نـقـل قـول هـا يـا فـزونـى شـهـادت هـا عـلت آن نـيـسـت ، بـلكـه سـبـب آن تـعـمـيـمـى اسـت كـه عـقـل بـراساس اصل بديهى اوّلى انجام مى دهد. در تواتر يك استنباط عقلى نهفته است رخدادها و شـخـصـيـت هـاى تـاريـخـى مـسـتـنـد بـه قـرائن و نـشـانـه هـاسـت و عقل براساس قاعده اى عقلى از (آيه ) به (ذى الا يه ) مى رسد.

يـكـى از كـسـانـى كـه در عـلّت و چـگـونـگـى پـديـد آمـدن يقين به وجود رخدادها و شخصيّت هاى تاريخى زمان گذشته درمانده است ، برتراند راسل است . وى معتقد است كه به وجود ناپلئون در زمـان گـذشـتـه بـه همان اندازه يقين دارد كه به وجود چمبرلن در زمان معاصر؛ در حالى كه ناپلئون را نديده و حس نكرده است . استاد مرتضى مطهرى در اين باره مى گويد:

ايـن جـاسـت كـه مـسـاءله قـرائن و نـشـانـه هـا پـيش مى آيد كه ما مى خواهيم بگوييم بزرگترين عـمـل شناختى ذهن بشر همين است كه قرآن اسم اش را (آيه ) و (ذى الا يه ) گذاشته است . مساءله (آيه ) و (ذى الا يه ) اختصاص به شناخت خدا ندارد. شناخت شناسى از هر مساءله اى مهمتر است . اگـر كـسـى شـنـاخـت شـنـاس ‍ بـاشـد، مـى بـيـنـد كـه اكـثـر مـعـلومـات بـشـر داخـل در آن مـقـوله از شـنـاخـت شناسى است كه قرآن كريم آن را شناخت از (آيه ) به (ذى الايه ) ناميده است . مساءله پى بردن به خدا از نظر ماهيّت شناختى ، قطع نظر از جنبه هاى ديگر، با شناخت ناپلئون هيچ فرقى نمى كند.(63)

فطريّات

(فـطـريـّات ) قضايايى هستند كه برهان ها و قياس هايشان همواره با آن هاست و اين قضايا هيچ گـاه از آن بـرهـان هـا و قـيـاس هـا جـدا نـيـسـتـنـد. از ايـن روست كه قضاياى فطرى را (قضاياء قـيـاسـاتـُهـا مـَعَها) نيز مى گويند. منظور از (فطرت ) در اين جا (فطرت عقلى ) (64) اسـت ، در ايـن قـضـايـا عـقـل بـدون نـيـاز بـه تـحـصـيـل حـدّ وسـط و اسـتـدلال ، نـتـيـجـه را مى پذيرد و به عبارتى ديگر، اين گونه قضايا مقرون به حدّ وسطى هـسـتـنـد؛ بـه گونه اى كه حدّ وسطا هرگز در ذهن نهان نمى شود و ذهن از آن غفلت نمى ورزد و براى يافتنش به تفكّر و استدلال نيازمند نيست ؛ مثلاً اثبات قضيّه (عدد دو، نصف عدد چهار است .) به دليل و استدلال نيازمند نيست .

حدسيّات

(حـدس ) گونه اى تفكّر است كه ذهن يكباره از مقدّمات به نتيجه مى رسد. ابن سينا در الاشارات و التّنبيهات گفته است :

حدس آن است كه حدّ وسط در قياس پس از طلب و شوق ، بى حركت يا بى شوق و حركت ، يكباره در ذهن حاصل مى آيد.(65)

و در كتاب المنطق تعريف حدس چنين آمده است :

ذهن در حدس با يك حركت از مقدّمات به مجهول مى رسد و اين است معناى حدس (66).

و درباره ويژگى هاى حدس مى نويسد:

چـون در حـدس ذهـن بـا يـك حـركـت از مـجـهـول بـه مـعـلوم مـنـتـقل مى شود و بالاتر اينكه چون حدس نوعى الهام و درجه نخست آن است ، صاحبان حدس قوى بسرعت (در آنْ) معارف و انواع مختلف علوم را مى گيرند و بدان جهت حدسيات را از انواع و اقسام بـديـهـيـات قـرار داده انـد كـه ذهـن بـا يـك حـركـت و نـاگـهـانـى و بـدون تـلاش و تـفـكـر بـه مجهول مى رسد و آن را معلوم مى نمايد (67).

در هـر حـدسـى يك قياس مستتر است ، ولى اين قياس چنان شتابان و ناخودآگاه پديد مى آيد كه مـعـمـولاً از چـگـونـگى پديد آمدنش غافل مى مانيم . واپسين سخن اين كه ميان حدسيّات و مجرّبات سـنـخـيـت و مـنـاسـبـتـى تـام است و از اين رو، قضاياى حدسى را در رديف مجرّبات جاى مى دهند و همچنان كه در تجربه يك قياس خفى نهفته است ، در حدس نيز همواره قياسى خفى در ميان است .