آشنایی با منطق و فلسفه

حسین متفکر؛ مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 111/ 70
نمايش فراداده

درس سيزدهم: تقسيمات اوّليّه هستى

عينى و ذهنى

يكى از تقسيمات اوّليّه هستى ، انقسام آن به عينى و ذهنى است :

الف ـ وجـود عـيـنـى : وجـود عـيـنـى در بـرابـر وجود ذهنى است و آن عبارت از وجود اشياى عينى و خارجى است كه از انسان و ذهن او مستقل اند؛ مانند كوه ، دريا، درخت ، سنگ و جز آن .

ب ـ وجـود ذهـنـى : ذهـن انـسـان در رويـارويـى بـا اشيا و واقعيات ، خواه ناخواه از آن ها تصوير بـرمـى دارد. آنـچـه از اشـيا و موجودات در ذهن انسان نقش مى بندد، از نظر فلسفى (وجود ذهنى ) نـامـيـده مـى شـود. چـگـونـگـى پـيـدايـش وجـود ذهـنـى و درك آن ، از مسائل بسيار مهمّ و مشكلات فلسفى است .

1 ـ 1 ـ ايرادها و پاسخ ‌ها درباره وجود ذهنى

برخى اشكال ها كه بر وجود ذهنى وارد ساخته اند، عبارتند از:

اشـكـال اوّل

چـرا بـه تصاويرى كه از اشيا در ذهن پديد مى آيند، وجود ذهنى مى گويند، در حالى كه به تصاويرى كه از اشيا در آينه و سطوح صيقلى نقش مى بندد، وجود ذهنى نمى گويند؟ پس ، نامگذارى اين تصاوير ساده ذهنى به وجود ذهنى ، تنها گونه اى مجاز گويى و تسامح است و فلسفه را با مجاز كارى نيست .

پـاسـخ

آنـچـه از اشيا در ذهن پديد مى آيد، تنها تصويرى ساده و شبح اشيا نيست . اگر چنين مـى بـود، هـرگـز اين تصاوير منشاء علم و آگاهى نمى شدند؛ چنان كه تصاويرى كه از اشيا بـر آيـنـه نقش مى بندد، موجب آگاهى آينه نمى شود. فلاسفه مسلمان در مبحث وجود ذهنى ، ثابت كـرده انـد: اوّلاً تـصـاويـرى كـه از اشيا در ذهن پديد مى آيند، عين علم و آگاهى به آن اشياست و ثـانـيـاً عـلّت آگـاهـى انـسان به اشياى خارجى اين است كه ماهيّت آن ها در ذهن ، وجودى ديگر مى يـابـد و ذهـن ، نشئه و عالمى ديگر براى وجود اشياست كه برخلاف وجود خارجى ، از مادّه مجرّد اسـت . فـيـلسـوفـان حـقـيـقت علم و آگاهى را وجود يافتن ماهيّت و حقايق اشيا در ذهن مى دانند و علم انسان به اشياى خارجى را از اقسام وجود مى شمارند. از اين رو، وجود را به عينى و ذهنى تقسيم كـرده انـد. انـسـان هم خودآگاه است و هم مى تواند به اشياى ديگر آگاهى يابد. علم انسان به غير خود را (وجود ذهنى ) و (علم حصولى ) مى گويند.

اشـكـال دوم

وجـود يـا شـبـح ذهـنى ، گونه اى پديده روانى و امر جزئى است و فلسفه با امر جـزئى كـارى نـدارد، مـوضـوع فـلسـفـه ، (مـوجـود بـمـا هـو مـوجـود) و مسائل آن است . بنابراين ، وجود ذهنى بايد در روان شناسى مطرح شود نه در فلسفه .

پـاسـخ

هـمـچـنان كه فلاسفه مسلمان ، به ويژه ابن سينا و ملاّ صدرا توضيح داده اند، گاهى مسئله يا موضوعى واحد را مى توان از زوايا و جهاتى گوناگون در دو يا چند علم مطالعه كرد، ولى روش و هـدف تـحـقيق در علوم مختلف ، متفاوت است و وجود ذهنى نيز چنين است . روان شناس از زاويه اى ويژه به پديده هاى روانى ، از جمله وجود ذهنى ، مى نگرد و آن را مطالعه و بررسى مـى كـنـد. روان شـنـاس بـه پـديـده هـاى روانـى و روحـى و عوارض آن ها مى پردازد و مى خواهد چگونگى پيدايش و نابودى پديده هاى روانى ، قوانين حاكم بر آن ها و نيز روابط ميان آن ها و روابط آن ها با امور خارجى را آشكار كند.

فـلاسـفـه عـلاوه بـر هـسـتـى شـنـاسـى بـه دنـبـال نـقـّادى ذهـن و عـقـل نـظـرى نـيـز هـسـتـنـد و مـى خـواهند توانايى ذهن و امكان شناخت را بررسى كنند و چگونگى پـيـدايش علم را تفسير نمايند.

فيلسوف پيش از هر چيز در پى شناخت وجود و واقعيات است و از اين منظر به وجود ذهنى مى نگرد كه ذهن انسان و وجود ذهنى نشئه اى از نشئه هاى وجود است .