هر چند نظر انجيل درباره حواريّون ، ضدّ و نقيض بوده و از لغزش آنان حتّى پطرس رئيس حواريون ، و بلكه مورد انكار قرار دادن عيسى (ع ) توسّط آنان خبر داده است ، (173)ولى قرآن كريم ، حواريّون را صرف نظر از نام و نشان آنان به ترتيبى كه درانجيل آمده است مى ستايد و آن ها را در ايمان و اعتقادشان و نيز وفادارى نسبت به عيسى (ع )ثابت و استوار، معرّفى مى كند:
وَإِذْ اءَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ اءَنْ اَّمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَ الُوا اَّمَنَّا وَاشْهَدْ باََنَّن امُسْلِمُونَ (174)... قَالَ مَنْ اءَنْصَارِي إَلَى اللّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ اءَنْصَارُ اللّهِ اَّمَنَّابِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (175)
(به خاطر آور) زمانى را كه به حواريّون ، وحى (الهام ) كرديم كه : (به من و فرستاده امايمان بياوريد!) آن ها گفتند: (ايمان آوريم ، و گواه باش كه ما مسلمانيم !)... (هنگامى كهعيسى از بنى اسرائيل ، احساس كفر (و مخالفت ) كرده ،) گفت : كيست كه ياور من به سوى خدا(براى تبليغ آيين او) گردد؟ حواريون (شاگردانِ مخصوص او) گفتند: (ما، ياوران خداييم ؛به خدا ايمان آورديم ؛ و تو (نيز) گواه باش كه ما اسلام آورده ايم .
اين آيات به روشنى از ايمان و اعتقاد پايدار و راستين حواريّون عيسى (ع ) و نيز وفادارى شاننسبت به عيسى مسيح (ع ) و نصرت و يارى دين خدا به دست آن ها خبر مى دهد ؛ و اگر چنان نمىبود قرآن چنين نمى گفت !
به عقيده مسيحيان ، زمان دعوت حضرت مسيح (ع ) حدود سهسال بود كه . اين مدّت برابر با سال هاى آغاز دعوت پيامبر اسلام (ص ) است . همان طور كهرسول گرامى اسلام (ص ) سه سال رسالت خود را مخفى نگه مى داشت ، حضرت مسيح (ع ) نيز(مسيح بودن ) خويش را كتمان مى كرد. زيرا چنان كه پيش از اين اشاره شد گرچهدل هاى مؤ منان بنى اسرائيل از عشق به مسيح موعود، لبريز بود، ولى در برابر، رؤ ساىمذاهب يهود و حاكمان ستمگر به هيچ وجه مايل نبودند كه مسيح موعود بيايد و بساط عيش و نوش، رياست و حكومت شان را بر هم زند. از اين رو، پيوسته در كمين چنين رهبر رهايى بخش و ستمسوزى بودند ؛ و در تبليغات مسموم خود، عليه عيسى مسيح (ع ) پيوسته مى گفتند: (او طالبسلطنت و رياست است .) و حتّى روى صليبى كه براى او آماده كرده بودند نوشته شدهبود(عيسى ؛ پادشاه يهود.) بر اين اساس ، آن حضرت تا مدّتى به كسى نگفته بود كه وى مسيح موعود است ، و هنگامى كهدانست شاگردانش از اين راز الهى آگاهند. فرمان داد كه رازش را فاش نكنند؛ از شاگردان خود پرسيده گفت : مردم مرا كه پسر انسانم چه شخص مى گويند؟ گفتند: بعضىيحياى تعميد دهنده و بعضى الياس و بعضى ارميايايكى از انبياء. ايشان را گفت : شما مرا كهمى دانيد؟ شمعون پطرس در جواب گفت :
تويى مسيح ، پسر خداى زنده (!) عيسى در جواب وىگفت : خوشا به حال تو اى شمعون بن يونا ؛ زيرا جسم و خون ، اين را بر تو كشف نكرده ،بلكه پدر من كه در آسمان است ... آن گاه شاگردان خود را قدغن فرمود كه به هيچ كس نگوينداو مسيح است .) (176) (پس يهوديان ، دور او را گرفته به او گفتند: تا كى ، ما را مردّد دارى ؟ اگر تو مسيح هستىآشكارا به ما بگو. عيسى به آنان گفت : من به شما گفتم و ايمان نياورديد. اعمالى را كه بهاسم پدر خود به جا مى آورم براى من شهادت مى دهد.) (177) آرى ، حضرت مسيح (ع ) به عنوان يك رهبر بزرگ الهى و با هدايت و عنايت ويژه الهى كوشيدهتا به هر نحو ممكن بتواند دعوت خويش را به بهترين وجه پيش برده و به اهداف بلند دينىو الهى رسالت خويش نايل آيد. از اين رو، به گواهىانجيل وى با رعايت اصول ايمنى در اجتماعات ، حاضر مى شد ودر برابر مخالفان ، سخنان وكارهاى خود را به (فرستنده ) خود مستند مى كرد: