آشنایی با ادیان الهی

مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 87/ 8
نمايش فراداده

علّت مهاجرت يعقوب و فرزندانش به مصر كه در واقع دومين سفر و هجرت يهوديان به آن ديارمحسوب مى شود، قحطى و خشك سالى سختى بود كه بر سرزمين كنعان ، مستولى شده بود.براى همين ، علاوه بر فرزندان و قبيله يعقوب ، ديگر طوايف و قبايل سامى نژاد نيز از كنعان و فلسطين به سرزمين مصر كه مردم آن به آبادانى و رفاه رسيده بودند عزيمت كردند. بنى اسرائيل با طوايف مختلف مهاجر كه به تدريج به آن ها ملحق شده بودند، متحد شده ، و به صورت دسته جمعى در آمده ، و رفته رفته در سراسر مصر واراضى حاصلخيز درّه نيل ، پراكنده شدند، و بخش هايى از آن نواحى را هم به تملك خود درآورده و بر آن حاكم شدند. آن ها علاوه بر زراعت به كار شبانى و دامدارى كه پيشه اصلى آن هابوده است مى پرداخته اند. بر اين اساس ، اين طوايف سامى نژاد را (هيكسوس ) مى نامند كه به معناى (شبانان ) است .

در دوران وزارت يوسف و حكومت هيكسوس ها بر مصر به اقوام سامى نژاد به ويژه بنى اسرائيل بسيار خوش گذشته و آن ها نزد اهالى بومى مصر از عزت و احترام شايانى برخوردار بوده اند. پس از وفات حضرت يوسف و سپرى شدن دوران حكومت او، دير زمانى نيزحال به اين منوال بود، و نسل بعد از نسل بنى اسرائيل در مصر به تنعم و رفاه مى زيسته اند،و مال و منال و جمعيت آنان فزونى يافته بود .

حدود سال هاى 1580 1560 پيش از ميلاد مسيح ، مردم مصر قيام كرده ، و هيكسوس هاى بيگانه را منكوب ، و مقهور خويش ساخته ، و سلطنت و حكومتى بزرگ تشكيل داده اند؛ و تا نواحى شرقى درياى مديترانه را تحت قيمومت و حكومت خويش در آورده اند.

با اين حال ، بنى اسرائيل تا مدت يك قرن و نيم ديگر همچنان در مصر باقى مانده اند، و سلاطين مصر (فراعنه ) با آن هابه خوبى رفتار مى كردند ؛ و با ديگر مصريان ، تفاوتى قائل نمى شدند. تا اين كه سرانجام نوبت به يكى از فراعنه مصر به نام (رعمسيس ) يا(رامسيس ‍ دوم ) رسيده بود. او مردى ديوانه مزاج ، هوس باز و ستمگر بوده ، و به مال و ثروت ، حشمت و جاه و نيز كاخ ‌ها و بناهاىمجلل ، توجه خاص داشت ، و پيوسته براى گسترش قدرت و شوكت خويش ، تلاش مى كرد. ازاين رو، براى تاءمين خواسته هايش نيازمند انبوه كارگران و بردگانى بوده ، كه بدون چون وچرا از فرامين او اطاعت كرده ، و به كارهاى سخت ساختن بناها و گسترش شهرها تن دهند. از اينرو بنى اسرائيل را براى اين كارها مناسب ديده ؛ و با دامن زدن حسّ قوميّت گرايى و ايجادشكاف و اختلاف ميان مصريان اصيل و اسرائيليان مهاجر، اقوام عبرى را از چشم مردم مصر انداخته، و با فراهم كردن زمينه لازم ، آنان را به بردگى گرفته ، و به كارهاى سخت و طاقت فرسا گماشته بود. اين قوم بى پناه را به ضرب شلاق و شكنجه به ساختن بناهاى شگرف و اعجاب انگيزى نظير اهرام مصر و مانند آن واداشته بود.

در چنين وضعيتى ، اقوام عبرانى و بنى اسرائيل براى رهايى از اين وضعيت رقت بار و كشنده،دو راه در پيش داشته اند، يا مى بايستى انقلابى در درون جامعه مصر، عليه بيدادگرى هاى فرعون ستمگر به وقوع مى پيوست ، و آن ها هم در پرتو قيام همگانى توده ستمديده مردم ازيوغ ستم و استثمار طاغوت مصر، رهايى يابند، و يا اين كه پيشوايى از ميان خود بنى اسرائيل برخيزد، و اسباب آزادى آنان را فراهم كند. از قرار معلوم بار ديگر دست غيبى از آستين، بيرون آمده ، و لطف خاصّ الهى را شامل آن ها كرده است ؛ زيرا خداوند مهربان ، رهبرى بزرگو پيشوايى رهايى بخش (موسى (ع ) را براى نجات آن ها به رسالت ، مبعوث كرده بود.(46)

از موسى (ع ) تا داوود(ع )

اكنون در ادامه مبحث مربوط به پيدايش قوم يهود، به دوران جديدى كه با ظهور حضرت موسى(ع ) و در نهايت خروج از مصر، همراه است ، مى پردازيم .

تورات ، سِفْر خروج ، دوران خروج را با بيان جريان تولد موسى (ع ) چنين آغاز مى كند:(پادشاه مصر گفت :

قوم بنى اسرائيل از ما مصريان ، زيادتر و زور آور ترند؛ بياييد باتدبير، با ايشان رفتار كنيم ، و هر پسرى را كه زاده شود به رود خانه اندازيد و هلاك كنيد،و دختران را بگذاريد، زيرا از ايشان خطرى متصور نيست . پس مردى از خاندان (لاوى ) رفته ويكى از دختران لاويان را به زنى گرفته بود. از او پسرى پيدا كرد، مادرش سه ماه او را ازچشمان ديگران پنهان داشت . پس تابوتى از (نى ) براى كودك آماده ساخت ، و آن را به قيرو زفت بياندود، و طفل را در آن نهاده و در رود نيل انداخت ، تا او را از كشتن نجات دهد. آب او راهمى برد، تا دختر (زن ) فرعون آن كودك را بديد، چون او را زيبا و گريان يافت دلش براى او سوخت ، و گفت : (اين كودك از عبرانيان است )، پس او را به دايه اى سپرد، كه بر حسب اتفاق ، مادرش بود، و او را (موسى ) نام نهاد، كه به زبان مصرى به معناى (برگرفته ازآب ) است .