آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 519/ 176
نمايش فراداده


  • پرتو روي تو تا در خلوتم ديد آفتاب نام من رفته‌ست روزي بر لب جانان به سهو در ازل داده‌ست ما را ساقي لعل لبت اي که گفتي جان بده تا باشدت آرام جان در قلم آورد حافظ قصه لعل لبش آب حيوان مي‌رود هر دم ز اقلامم هنوز

  • مي‌رود چون سايه هر دم بر در و بامم هنوز101 اهل دل را بوي جان مي‌آيد از نامم هنوز جرعه جامي که من مدهوش آن جامم هنوز جان به غم‌هايش سپردم نيست آرامم هنوز آب حيوان مي‌رود هر دم ز اقلامم هنوز آب حيوان مي‌رود هر دم ز اقلامم هنوز

غزل 266


  • دلم رميده لولي‌وشيست شورانگيز فداي پيرهن چاک ماه رويان باد خيال خال تو با خود به خاک خواهم برد فرشته عشق نداند که چيست اي ساقي پياله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به مي ز دل ببرم هول روز رستاخيز

  • دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آميز 102 هزار جامه تقوا و خرقه پرهيز 103 که تا ز خال تو خاکم شود عبيرآميز بخواه جام و گلابي به خاک آدم ريز1) 104 و 105 به مي ز دل ببرم هول روز رستاخيز به مي ز دل ببرم هول روز رستاخيز

1) ق نخ و بسياري از نسخ ديگر در اينجا بيت ديل را علاوه دارند: