آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 519/ 185
نمايش فراداده


  • اگر پوسيده گردد استخوانم دل و دينم دل و دينم ببرده‌ست دواي تو دواي توست حافظ لب نوشش لب نوشش لب نوش

  • نگردد مهرت از جانم فراموش بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش لب نوشش لب نوشش لب نوش لب نوشش لب نوشش لب نوش

غزل 283


  • سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده به گوش شد آن که اهل نظر بر کناره مي‌رفتند به صوت چنگ بگوييم آن حکايت‌ها شراب خانگي ترس محتسب خورده ز کوي ميکده دوشش به دوش مي‌بردند دلا دلالت خيرت کنم به راه نجات محل نور تجليست راي انور شاه150 بجز ثناي جلالش مساز ورد ضمير رموز مصلحت ملک خسروان دانند گداي گوشه نشيني تو حافظا مخروش 151

  • که دور شاه شجاع است مي دلير بنوش هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش که از نهفتن آن ديگ سينه مي‌زد جوش به روي يار بنوشيم و بانگ نوشانوش امام شهر که سجاده مي‌کشيد به دوش مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش 149 چو قرب او طلبي در صفاي نيت کوش که هست گوش دلش محرم پيام سروش گداي گوشه نشيني تو حافظا مخروش 151 گداي گوشه نشيني تو حافظا مخروش 151

غزل 284


  • هاتفي از گوشه ميخانه دوش لطف الهي بکند کار خويش اين خرد خام به ميخانه بر گر چه وصالش نه به کوشش دهند لطف خدا بيشتر از جرم ماست گوش من و حلقه گيسوي يار روي من و خاک در مي فروش

  • گفت ببخشند گنه مي بنوش مژده رحمت برساند سروش تا مي لعل آوردش خون به جوش هر قدر اي دل که تواني بکوش 152 نکته سربسته چه داني خموش روي من و خاک در مي فروش روي من و خاک در مي فروش