آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 519/ 270
نمايش فراداده

غزل 382


  • فاتحه‌اي چو آمدي بر سر خسته‌اي بخوان53 آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و مي‌رود اي که طبيب خسته‌اي روي زبان من ببين گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت حال دلم ز خال1) تو هست در آتشش وطن بازنشان حرارتم ز آب دو ديده و ببين آن که مدام شيشه‌ام از پي عيش داده است حافظ از آب زندگي شعر تو داد شربتم ترک طبيب کن بيا نسخه شربتم بخوان

  • لب بگشا که مي‌دهد لعل لبت به مرده جان گو نفسي که روح را مي‌کنم از پي اش روان کاين دم و دود سينه‌ام بار دل است بر زبان همچو تبم نمي‌رود آتش مهر از استخوان چشمم2) از آن دو چشم تو خسته شده‌ست و ناتوان نبض مرا که مي‌دهد هيچ ز زندگي نشان شيشه‌ام از چه مي‌برد پيش طبيب هر زمان54 ترک طبيب کن بيا نسخه شربتم بخوان ترک طبيب کن بيا نسخه شربتم بخوان

غزل 383


  • چندان که گفتم غم با طبيبان آن گل که هر دم در دست باديست يا رب امان ده تا بازبيند درج محبت بر مهر خود نيست اي منعم آخر بر خوان جودت حافظ نگشتي شيداي گيتي گر مي‌شنيدي پند اديبان

  • درمان نکردند مسکين غريبان گو شرم بادش از عندليبان چشم محبان روي حبيبان يا رب مبادا کام رقيبان تا چند باشيم از بي نصيبان گر مي‌شنيدي پند اديبان گر مي‌شنيدي پند اديبان

1) ق و سودي : چون خال تو،

2) چنين است در جميع نسخ خطي موجوده نزد اينجانب بدون استثنا، سودي و غالب نسخ چاپي جسمم،

3) غالب نسخ اينجانب ذيل را علاوه دارند:


  • ما درد پنهان با يار گفتيم نتوان نهفتن درد از طبيبان،

  • نتوان نهفتن درد از طبيبان، نتوان نهفتن درد از طبيبان،