آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 519/ 362
نمايش فراداده

غزل 484


  • تو مگر بر لب آبي به هوس بنشيني1) به خدايي که تويي بنده بگزيده او گر امانت به سلامت ببرم باکي نيست ادب و شرم تو را خسرو مه رويان کرد عجب از لطف تو اي گل که نشستي با خار صبر بر جور رقيبت چه کنم گر نکنم عاشقان را نبود چاره بجز مسکيني

  • ور نه هر فتنه که بيني همه از خود بيني که بر اين چاکر ديرينه کسي نگزيني بي دلي سهل بود گر نبود بي‌ديني آفرين بر تو که شايسته صد چنديني ظاهرا مصلحت وقت در آن مي‌بيني عاشقان را نبود چاره بجز مسکيني عاشقان را نبود چاره بجز مسکيني