320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام)

عباس عزیزی

نسخه متنی -صفحه : 162/ 63
نمايش فراداده

حضرت فرمود: (( از رسول خدا(ص ) شنيده ام . اگر مى خواهيد بالاتر از اين را نيز به شما خبر دهم )) .

گفتند: بلى .

فرمود: (( روزى با رسول خدا(ص ) زير يك سقف نشسته بوديم ، و من شصت و شش جاى پا شمردم كه همه آنها مال ملايكه بودند و تمام جاى پاى آنها را مى شناختم و اسم و خصوصيات و زبان يك يك آنها را هم مى دانستم )) .(142)

129 - پيش بينى از بين رفتن خوارج

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

يكى از سپاهيان على (ع ) نزد امام آمد و گفت :

(( زيد بن حصين را كشتم )) امام پرسيد:

(( بدو چه گفتى و او به تو چه گفت . )) پاسخ داد، بدو گفتم :

(( دشمن خدا! مژده باد تو را به آتش دوزخ . )) (( او به تو چه گفت ؟ )) گفت : (( ستعلم اينا اءولى بها صليا. )) (143) پس از پايان جنگ از على (ع ) پرسيدند: (( همه آنها كشته شدند؟ )) فرمود:

(( نه به خدا كه نطفه هايند در پشت هاى مردان و زهدان هاى مادران . هرگاه مهترى از آنان سر برآورد او را براندازند چندانكه آخر كار، مال مردم ربايند و دست به دزدى يازند. )) (144) (145)

130 - برخورد على (ع ) با اشعث

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از (( خرائج و جرائح )) نقل شده كه اشعث بن قيس اذن خواست كه در منزل على (ع ) وارد شود، قنبر او را اذن نداد، و لذا او بر بينى قنبر كوفت و از بينى او خون آمد.

حضرت از منزل بيرون آمد و گفت : (مالى و لك يا اشعث )؟ اى اشعث ، من با تو چه كرده ام كه چنين مى كنى اى اشعث ؟ به خداى كه اگر از پهلوى غلام ثقيف عبور كنى ، موهاى اسافل اعضاى بدن تو به لرزه درمى آيد.

گفت : غلام ثقيف كيست ؟

فرمود: غلامى است كه حكومت آنها را به دست مى گيرد، و هيچ خانه اى در عرب باقى نمى ماند مگر آن كه ذلت و خوارى و پستى را در آن وارد مى سازد.

راوى در اين خبر مى گويد: مراد از غلام ثقيف ، حجاج بن يوسف ثقفى است كه در سنه هفتاد و پنج به ولايت كوفه رسيد و بيست سال حكومت كرد و در سنه نود و پنج از دنيا رفت .(146)

131 - پيش بينى هفتاد سال بلا

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابوحمزه ثمالى از عمرو بن حمق ، نقل مى كند: هنگامى كه على (ع ) در مسجد كوفه ضربت خورد، بر او وارد شدم و گفتم : نترس اين فقط يك خراش است !

فرمود: (( قسم به جانم از شما جدا مى شوم و تا سال هفتاد بلا مى آيد )) .

پرسيدم : آيا بعد از بلا، نعمت نازل مى شود.

امام جواب نداد و از هوش رفت و ام كلثوم گريه مى كرد. وقتى كه به هوش ‍ آمد، فرمود: اى ام كلثوم ! چرا مرا اذيت مى كنى . آنچه را كه من مى بينم اگر تو ببينى گريه نمى كنى ملايكه در آسمان هاى هفتگانه پشت سر هم ايستاده اند و پيامبران نيز همان گونه و به من مى گويند: يا على بيا چيزى كه در پيش رو دارى بهتر از چيزى است كه اكنون در آن به سر مى برى .

من گفتم : يا اميرالمؤ منين ! فرمودى تا سال هفتاد بلا مى آيد، آيا بعد از سال هفتاد، فراوانى خواهد بود؟

فرمود: بلى بعد از بلا فراوانى است (( يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب )) .(147)

ابوحمزه مى گويد: به امام باقر(ع ) گفتم : على (ع ) فرموده بود كه تا سال هفتاد مردم در بلا خواهند بود و مثل اين كه گفته بود بعد از سال هفتاد، دوران نعمت و فراوانى خواهد رسيد. ولى سال هفتاد و ما فراوانى