تلاش به خرج مى دهم و نه آنان را كه گفتى والى مى كنم و نه امثال آنان را به ولايت مى گمارم .
مغيره گفت : پس بر آنها نامه بنويس و آنان را در مقام خودشان تثبيت كن همين كه بيعت آنان و اطاعت سپاهيان به تو رسيد يا آنان را عوض كن و يا باقى بگذار.
حضرت فرمود: در دينم نيرنگ وارد مكن و در كارم پستى روا مدار(889).
شورشيان سلاسل (890) قله ها را گرفته و راه ها را ناامن كرده بودند و به كاروانها يورش مى بردند پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم ابتداء ابابكر را با 700 نيرو به سوى دشمن اعزام كرد اما او موفق نشد و قبل از برخورد نظامى با كمين دشمن رو به رو شد و با دادن تعدادى كشته و مجروح از ميدان فرار كرد، بار ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عمر را به ميدان آنها فرستاد كه او نيز بازگشت ، عمر و عاص گفت :
يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم جنگ با حيله و نيرنگ تواءم است مرا بفرست پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را اعزام كرد و او نيز مانند آن دو نفر شكست خورد و فرار كرد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: تنها على است كه از برابر دشمن فرار نمى كند.
لذا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم على (عليه السلام ) را به ميدان با آنها فرستاد على (عليه السلام ) با شيوه و تاكتيكهاى نظامى حساب شده اى به جنگ با شورشيان سلاسل حركت كرد ابتداء حضرت از جاده اصلى كه زير نظر ديده بانان دشمن قرار داشت راه نپيمود و نيروهاى خود را از بيراهه حركت داد، سپس شبها راه مى رفت و روزها پنهان مى شد و كمين مى گرفت .
عمر بن خطاب و خالدبن وليد، بارها و بارها به حضرت اعتراض كردند كه اين چه شيوه اى است ؟ آنها بارها گفتند: اين جوان ! ما را در ميان مار و عقرب و درندگان بيابان به كشتن مى دهد و در طول راه عمر و عاص و ابابكر نيز اعتراض كردند.
اما امام به اعتراض آنان توجهى نكرد تا آنكه شب هنگام نزديك منطقه دشمن رسيد، آنگاه امام دستور دادند زنگوله ها را از گردن شتران باز كنند و دهان اسبان را نيز ببندند تا صداى زنگوله ها و شيهه اسبان دشمن را متوجه حضور لشكر اسلام نكند.
آنگاه به نيروهاى خود فرمان داد كه با استفاده از تاريكى شب اطراف قلعه شورشيان را تصرف كنند و دشمن را در محاصره بگيرند.
صبح هنگام بعد از نماز صبح پوزبند اسبها را باز كردند و صداى تكبير و شيهه اسبان دشمن را وحشت زده بيدار كرد آنها فهميدند كه سپاه اسلام تهاجم را آغاز كرد و تعداد كثيرى از شجاعان دشمن به دست على (عليه السلام ) كشته شدند و سپس تسليم شدند و تعداد بسيارى از آنها نيز مسلمان شدند و سپاه اسلام پيروزمندانه به مدينه بازگشت ، ام سلمه مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در منزل من خوابيده بود كه ناگهان بيدار شدم ، گفتم : يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم شما را چه مى شود؟ فرمود: جبرئيل نازل شد و خبر پيروزى على (عليه السلام ) را آورد و شروع عاديان نازل شد(891).
لشكريان معاويه خود را زودتر از لشكر امام به سرزمين صفين رساندند و تواستند رودخانه فرات را در اختيار خود گيرند، معاويه لشكرى را به فرماندهى ابوالاعور اعزام كرد تا از فرات حفاظت كنند و مانع استفاده لشكريان على (عليه السلام ) از آب شوند.
اما امام على (عليه السلام ) صعصعه بن صوحان را نزد معاويه فرستاد تا او مانع آب نشود، دو تن از ياران معاويه به نامهاى وليد بن عقبه (892). و عبدالله بن سعيد نظر دادند كه آب را بر روى لشكر على مى بنديم تا آنان از تشنگى بميرند.
عمر و عاص گفت : اين كار اشتباه است على (عليه السلام ) كسى نيست كه تشنه بماند على (عليه السلام ) همان كسى بود كه گفت اگر چهل تن داشتم در روز نخست (روز سقيفه و بيعت مردم با ابوبكر) حق خود را مى گرفتم .
امام معاويه نظر عمر و عاص را نپذيرفت سپاه امام به دشمن حمله كرد و آب را به تصرف آورد.