جوشان ) ناميد. شخصى به حضور على (عليه السلام ) آمد و در اين مورد به او بشارت داد و تبريك گفت امام على ع فرمود:
و بشر الوارث ، بشر الوارث هى صدقه بتافى حجيج بيت الله و عابر سيبله لاتباع و لاتوهب و لاتورث فمن باعها او وهبها فعليه لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين يعنى : به وراث مژده و خبر بده ، اين چشمه فقط وقف گرديده تا در آمد آن در راه تاءمين معاش و مخارج زائران خانه كعبه و مسافران در راه خدا به مصرف برسد فروختن و بخشيدن و به ارث بردن آن جايز نيست . كسى كه آن را بفروشد يا ببخشد لعنت خدا و فرشتگان و همه انسانها بر او باد.(159) اى آسمان رحمت و بحر سخا على وى داده عدل تو دو جهان را صلا على (160)
ابن عباس مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از يك نفر عرب باديه نشين شترى را به چهارصد درهم خريد هنگامى كه پول را داد اعرابى فرياد زد كه هم شتر و هم پول براى اوست . ابوبكر از آنجا عبور كرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: بين ما قضاوت كن من پول شتر را داده ام ولى اعرابى ادعا دارد كه شتر و پول مال خودش مى باشد. ابوبكر گفت : اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مطلب روشن است شما بايد بينه (دو نفر شاهد عادل بياوريد كه پول ما شما است .
سپس عمر از آنجا عبور كرد او نيز چنين قضاوت نمود. سپس على (عليه السلام ) آمد. پيامبر به اعرابى فرمود:
آيا به قضاوت اين جوان كه مى آيد راضى هستى ؟ اعرابى گفت : آرى . هنگامى كه على به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد اعرابى گفت : اين شتر مال من است و درهمها (پولها) نيز مال من است اگر محمد صلى الله عليه و آله و سلم ادعاى چيزى دارد بايد بينه بياورد. امام على (عليه السلام ) به اعرابى سه مرتبه گفت : شتر را رها كن تا رسول خدا آن را خود ببرد چرا كه شتر را پيامبر از تو خريدهاست ) ليكن اعرابى به دستور على (عليه السلام ) و حرفهاى او اعتنايى نكرد آن حضرت اعرابى را گرفت و ضربه محكمى به او زد.
مردم جمع شدند و هر كس سخنى مى گفت على (عليه السلام ) به رسول خدا عرض كرد: نصدقك على الوحى و لانصدقك على اربعماة درهم ؛ ما سخن تو را در مورد صدق وحى تصديق مى كنيم ولى درباره چهارصد درهم تصديق نكنيم .
(161) سلطان هر و سراست صهر رسول خداست سرمشق اهل وفاست مهر و وفاى على (162)
روزى شرايط زندگى على (عليه السلام ) به اندازه اى تنگ شد كه گرسنگى شديدى امام على (عليه السلام ) را فرا گرفت . آن حضرت از خانه بيرون آمد و در جستجوى آن بود تا كارى پيدا شود تا كارگرى كند و با مزد آن غذايى تهيه و گرسنگى خود را رفع نمايد.
در مدينه كار پيدا نكرد، تصميم گرفت به حوالى مدينه كه مزرعه اى است در يك فرسخ و نيمى مدينه رفته تا در آن روستاى كوچك آنجا كارى پيدا كند.
وقتى به روستا رسيد ديد زنى مشغول الك كردن خاك مى باشد و منتظر كارگرى جهت كمك مى باشد نزد آن زن رفت و معلوم شد كه آن زن كارگرى نياز دارد.
پس از صحبت با او قرار بر اين شد كه على (عليه السلام ) آب از درون چاه آورد و آن خاك را گل كرده تا براى ديوار كشى آماده شود و در ازاى هر دلو آب يك خرما اجرت و مزد گيرد.
حضرت جمعا شانزده دلو از چاه آب آورد آنگاه مشغول تهيه گل شد پس از اتمام كار آن زن شانزده خرما به آن حضرت داد امام نيز به مدينه بازگشت .
على (عليه السلام ) بعد جريان را براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تعريف كرد آنگاه هر دو نشسته و