1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام)

محمدرضا رمزی اوحدی

نسخه متنی -صفحه : 367/ 81
نمايش فراداده

از عبدالله بن عمرو از عمربن خطاب هم ذكر كرده اند) گويند كه از پسر عمر پرسيدند: راجع به على ع گفت اسم على را نياوريد كه سه افتخار بزرگ براى اوست يكى سد ابواب دومى ازدواج با فاطمه عليهاالسلام سوم فتح خيبر. اجمالا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم رفت بالاى منبر و فرمود كه خداوند فرمود: بايد درها بسته شود ولى استثناء راجع به على (عليه السلام ) را ذكر نفرمود، روايت دارد اولين كسى كه مشغول بستن درب خانه اش شد على (عليه السلام ) بود ولى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آمد و نگذاشت عباس و عمر نيز درها را نبستند، سايرين آمدند گفتند: در را مى بنديم اما بگذاريد روزنه اى باز بگذاريم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: روزنه اى هم نبايد باز باشد. عباس آمد پيش رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و عرض كرد من هم كه پيرمردى هستم و حكم پدر تو را دارم در را ببندم حمزه هم ببندد. پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بالاى منبر رفت و فرمود: من نگفته ام كه درها را ببنديد امر خداست . خدا فرموده فقط در خانه على (عليه السلام ) باز باشد. رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم از پيش خود كارى نمى كند اگر مى كرد به عباس ‍ اجازه مى داد كه عمويش بود، حمزه نيز آمد تا روزنه اى را باز بگذارد ولى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم همان جواب را به او داد (و ما ينطق عن الهوى ) محمد از روى هواى حرف نمى زند على (عليه السلام ) فرمود: كه متهم كردند رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را در مساءله سد ابواب و گفتند نعوذ بالله پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در ضلالت افتاده است .

222- ابلاغ رسالت

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بستگان نزديكش را به خانه ابوطالب دعوت كرد آنها در آن روز حدود چهل نفر بودند و از عموهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ابوطالب ، حمزه و ابولهب حضور داشتند. پس ‍ از صرف غذا هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى خواست وظيفه خود را ابلاغ كند ابولهب با گفته هاى خود زمينه را از ميان برد لذا فرداى آن روز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آنها را دعوت مجدد به غذا كرد و بعد از صرف غذا فرمود: اى فرزندان عبدالمطلب ! من به خدا سوگند هيچ جوانى را در عرب نمى شناسم كه براى قومش چيزى بهتر از آنچه من آورده ام آورده باشد. من خير دنيا و آخرت را براى شما آورده ام و خداوند به من دستور داده است كه شما را دعوت به اين آيين كنم كداميك از شما مرا در اينكار يارى خواهيد كرد تا برادر من و وصى و جانشين من باشيد؟ جمعيت همگى سر باز زدند جز على (عليه السلام ) كه از همه در سن كوچكتر بود، برخاست و عرض كرد: اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم ! من در اين راه ياور تو هستم . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دست بر گردن على نهاده و فرمود: اين برادر و وصى و جانشين من در بين شما است سخن او را بشنويد و فرمانش را اطاعت كنيد. جمعيت از جا برخاستند در حالى كه خنده تمسخرآميزى بر لب داشتند به ابوطالب مى گفتند: به تو دستور مى دهد كه گوش به فرمان پسرت كنى و از او اطاعت نمايى (274)

223- اولين بيعت كننده

سلمان مى گويد: در حالى كه على (عليه السلام ) سرگرم غسل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود از آنچه مردم (در بيرون خانه ) انجام دادند به او خبر دادم و گفتم : يا على (عليه السلام ) هم اكنون ابوبكر بر