بعد از مرگ بودا دين او در مشرق و جنوب آسيا انتشار يافت، ولي پيروان بودا در تفسير دستورهاي او اختلاف كردند. در نتيجه بوداييان، اندكاندك به دو فرقه يا دو مكتب بزرگ و يك مكتب كوچك منقسم شدند. از دو مكتب بزرگ يكي را فرقهي: هينَهْيانَهْ يا - Hinayana يا - بوداي جنوبي - گويند. زيرا در نزد مردمان جنوب آسيا يعني در كشورهاي سيام و برمه و ويتنام و غيره رواج دارد. دومي را فرقهي مهايانه نام Mahayana بودايي شمالي - نام دادهاند كه در نواحي شمالي مانند كره، چين و ژاپن معمول و متبع است. مكتب كوچكتر وَجْرَهْيانَهْ دارد Vajrayana كه در تبت و مغولستان شايع است و نسبت به دو فرقه ديگر، بسيار خرافاتي و جامد است .
دو مكتب هينَهْيانَهْ (به معني گردونه كوچك يا راه كوچك) و مهايانه (به معني گردونه بزرگ يا راه بزرگ) بعد از پنج قرن كه از وفات معلم بزرگ - بودا - سپري شد، از يكديگر جدا و متمايز گشتند. اختلاف و فرق بين آن دو اجمالاً در اين است كه در طريق هينَهْيانَهْ، مبتدي و نوآموز بايد كوشش كند تا نفس خودر ا انفراداً تكميل كرده به كمال انساني برساند و به مرتبهي حقيقت «بودائيت فردي» برسد و كاري به ديگر نفوس بشري ندارد. ولي در مكتب مهايانه، جنبهي اجتماعي در تربيت نفس و تهذيب اخلاق بيشتر رعايت ميشود و برحسب مبادي آن، هدف هر فرد انساني نبايد فقط آن باشد كه خويشتن را كامل ساخته به مرتبهي نيروانه نائل گردد، بلكه بايد به مقام «بودائيت عامه» واصل شود تا آنكه ديگر نفوس را كه در جهان دستخوش آلام و مصائباند، به سعادت و نجات برساند (1 ) .
بدين روش هر نوآموز كه به سوي بودائيت سير و سلوك ميكند به نام «بودي سَتْوَه » Bodhisattva ، يا بوداسف، موسوم است يعني موجودي كه به مرور، اندكاندك، نائل به اشراق و روشنشدگي بشود .
در كتب و آثار مكتب مهايانه سرگذشت بوداها يا افرادي كه به مقام بودائيت عامه رسيده و به درجه نهايي از مدارج كمال قدم نهادهاند، بسيار ذكر شده است. اين بوداهاي عام مانند قدّيسين نصاري و اولياء صوفيه، نزد هنود مقدساند و آنها را صاحب قوهي كشف و كرامات ميدانند .
پيروان مهايانه معتقد شدند كه بودا به شاگردان خاص خود در خفا گفته است كه تلاش انسان به تنهايي و بيمدد غيبي براي نجات نفس او از مهلكات كافي نيست، بلكه بايد به او مددي نيز از مبادي غيبي برسد. اين عوامل نجات غيبي، سه دستهاند :
الف- «منوشي بودا»ها ، يعني منجيان بزرگي كه همچون بودا گوتمه در زمين به صورت بشرظاهر شدند و سپس به مرتبهي اشراق و شهود رسيدند و ابناي نوع را با تعاليم خود ارشاد كردند و عاقبت به نيروانه رسيدند. اينان چنان به فناي مطلق و بحث بسيط رسيدهاند كه اكنون ديگر دعاها و مناجاتهاي انسانها به ايشان نميرسد .
ب- «بودي سَتْوَه»ها همان بودا، قبل از بودا شدن اوست و يكي از آنها در بودا گوتمهي هندي تحقّق يافته است. اين عنوان «بوديسَتْوَه» براي آن دسته از موجودات روحاني به كار ميرود كه نمازها و مناجاتهاي آدميان را ميشنوند و ادعيه ايشان را اجابت ميكنند و ميتوانند خصائل و فضائل خود را به كساني كه به ايشان متوسّل ميشوند، منتقل سازند. اين بوديسَتوَهْها، در حقيقت ارواح كاملي هستند كه گاه به گاه براي تصفيه و تزكيه روح خود از آسمان به زمين فرود ميآيند و همچون فرشتگان و ارواح قدسي به كمك و دستگيري انسانها ميپردازند. اينان به ميل خود از وصول به مرتبهي فنا (نيروانه) خودداري كردهاند .
ج - « بودي سَتْوَهميتريَه » يعني بوداي موعود نجاتبخش، يكي از آن « بوديسَتوَهْ»هاي مذكور در صنف بالاست. اين بوديسَتوَهْها كه عاقبت جنبهي الوهيت مييابند، در آغاز، افراد بشري بودهاند. به اين اعتبار، هر كس ميتواند عاقبت به منزلگاه بوديسَتوَهْ نايل شود (2 ) .
همانطور كه گذشت، دو مكتب مهايانه و هينَهْيانَهْ دو فرقه اساسي و مهم دين بودايي است. ولي بايد دانست كه در آن دين - مانند ساير ملل و مذاهب - صدها فرقه و مكتب كوچكتر در هر كشور به ظهور رسيده است (كه از آن جمله فرقه وَجْرَهْيانَهْ است) و هر كدام يك رشته رسوم و عبادات و تشكيلات در صوامع و معابد گوناگون دارند كه در همهي آنها فلسفه اساسي گوتمه بوداي اصيل، ركني ركين است .
طريقت تِرَهْوادَهْ ( هينَهْيانَهْ )
Theravada به معني تعليم پيران است و نامي است براي كهنترين شكل تعليمات بودا- كه به زبان پالي است - كه به ما رسيده است. اين نام از انجمني مركب از پانصد تن از رهروان كه اندكي پس از مرگ استاد (بودا) تشكيل شده بود، گرفته شده است. تِرَهْوادَهْ فقط يكي از مكتبهاي كهن بوداست كه از سوي فرقهي مهايانه ، (آيين گردونه بزرگ) به نام هينَهْيانَهْ (آيين گردونه كوچك) خوانده ميشود. تِرَهْوادَهْ را گاهي آيين بوداي جنوب يا آيين بوداي پالي نيز ناميدهاند . (C. George. Boeree, 2002)
بوديسم تِرَهْوادَهْ در حال حاضر در سريلانكا، برمه، تايلند، و كامبوج پيرو دارد. اين سرزمينها، كانون بودايي موسوم به تريپيتَكَهْ (3) (سه سبد) را به زبان پالي زنده نگه داشتهاند. در دوران توسعه تِرَهْوادَهْ (كه از قرن پنج پيش از ميلاد تا قرن اول بعد از ميلاد در حال گسترش بود)، اين شاخه بودايي، در افغانستان (بلخ، قندهار و باميان)، آسياي مركزي و اندونزي نيز رواج داشت، لكن اين سرزمينها به دنبال ظهور اسلام، تِرَهْوادَهْ را كنار نهادند . (C.George.Boeree,2002)
يكي از مراكز مهم بوديسم هينَهْيانَهْ شهر بخارا بوده است كه نام خود را مديون ضبط ايغوري «ويهاره» به معني صومعهي بودايي است و كيش بودايي تا عصر فتوحات اسلامي، در آنجا رايج بوده است. يكي ديگر از مراكز بودايي، باميان بوده است كه در عصر اسلامي اصلي غور شرقي در جنوب بلخ شمرده ميشده است. شهر باميان كه بر سر راه چين به هند قرار داشته است در بعضي مقاطع تاريخي به حدّي معروف و معتبر بوده است كه حتي شهر بزرگ بلخ را در بعضي منابع صدر اسلام به آن نسبت دادهاند و آن را «بلخ باميان» يا «بلخ بامي» خواندهاند. آثار كيش بودايي در باميان كه اكنون نزديك شهر جلالآباد (افغانستان) در سر حدّ شرقي افغانستان و پاكستان واقع است به ويژه در محل معروف به «هدا»، ناحيهي «كز» (آخرين قسمت شرقي افغانستان)، ناحيه «كوهپايه» (در مغرب كابل كه حدّ شرقي كوهستان غور و غرجستان پيشين است) و نيز در محل معروف به «بگرام» قابل ملاحظه است .
در بلخ كه شهر مزارشريف كنوني در افغانستان به حقيقت بازماندهي آن است، بوداييان در سينهي كوهها، آشيانهها و مغارههايي براي خود كنده بودند كه از راهها و معبرهاي باريك (مثل آنچه در كوههاي بوميان قديمي اردن ديده ميشود)، به آن مغارهها ميرفتهاند و در حقيقت شهركي براي خود در دل كوه بنا نهاده بودند كه آنها را سُمْج ميخواندهاند. و در دورن اين اتاقكها و پستوها مجسمهها، و تصويرهاي زيادي از بودا موجود است . ( امين، 1378، ص 131). ياقوت حموي در معجمالبلدان از دو مجسمه بزرگ بودا كه يكي سرخ بت (مجسمه سرخ بودا) و ديگري خنگ بت (مجسمه خاكستري بودا) بوده، سخن گفته است و همين دو مجسمه است كه عنصري و ابوريحان بيروني نيز به آن اشاره كردهاند. اين دو مجسمه بزرگ بودا كه به ترتيب 55 و 35 متر ارتفاع داشته در داخل يك صخرهي آهكي، كندهكاري شده بودند و در سال 2001 ميلادي از سوي حكومت طالبان در افغانستان، منفجر و سرنگون گرديد .
خلاصه كلام اينكه بخارا ، (4) قندهار و باميان از مراكز مهم كيش بودايي بوده است . (5) زايران چيني در اين مناطق، بقاياي بودا همچون استخوان، موي، ناخن و دندان او را زيارت ميكردهاند. بلكه طشتي را كه بودا با آن تطهير ميكرده يا جارويي كه به وسيلهي آن محل زندگاني خود را ميروفته و حتي تفداني را كه مورد استفاده قرار ميداده، نيز زيارت ميكردهاند. يكي از دندانهاي منسوب به بودا در شهر پيشاور و ديگري در ناگره (نزديك جلالآباد افغانستان ) نگاهداري ميشد و يا دو دندان ديگر منسوب به او، دست به دست ميگشت تا آنكه عاقبت به سرنديب (سيلان/ سريلانكا) رسيد و امروز در معبد دندان بودا در شهر كندي در سريلانكا همه ساله محل زيارت صدها هزار نفر است. (امين، سيدحسن، 1378، ص 132 ).
از ميان كتب تريپيتَكَهْ، دَمَه پَدَه بيشتر مورد توجه طرفداران طريقت هينَهْيانَهْ است. كتاب دَمَه پَدَه داراي 26 فصل و 423 شعر است. 26 فصل مذكور شامل اينهاست: شعرهاي دوتاي، آگاهي، انديشه، گلها، مرد دانا، ارهت، هزاران، رفتار بد، كيفر، پيري، خود، جهان، بودا (= بيدار)، نيكبختي، كامراني، خشم، ناپاكي، درستكاران، راه، شعرهاي گوناگون، راه سرازير، پيل، تشنگي، رهرو، و برهمن. در اين كتاب از همه تعليمات بودا سخن رفته است. گفتني است كه متنهاي چيني و تبتي دَمَه پده اندكي با متن پالي متفاوتاند، گرچه همگي در جوهر آيين هماهنگاند، متن چيني 39 دفتر و متن پالي 26 دفتر است . متن چيني 8 دفتر در آغاز و 4 دفتر در پايان افزوده دارد و دفتر 33 نيز علاوه بر دفترهايي است كه در متن پالي هست. متن چيني در همان دفترهايي هم كه ميان آن و متن پالي مشترك است، 79 شعر بيشتر دارد (راداكريشنان، 1380، ص 15).
تازهترين ترجمه فارسي متن دمه پده به سال 1380 برميگردد كه به صورت يك مجموعه (براساس ترجمههاي دو مترجم انگليسي: راداكريشنان- 1958 و نارده تيره - 1959) توسط استاد عسگري پاشايي انجام و منتشر گرديد. گفتني است قبل از آنان در سال 1357 يك بار توسط انجمن حكمت و فلسفه ايران به نام راهآيين و باز در همان سال توسط آقاي رضا علوي به نام راه حق برگردان و منتشر شده بود. (ترجمه اخير در سال 1380 توسط نشر فرزان تجديد چاپ گرديد ).
گفتني است كه در طريقتِ تِرَهْوادَهْ از ميان كتابهاي بودايي كانون پالي، (6) دمَهَ پَدَهَ از همه مهمتر است. اين كتاب معروفترين مجموعه شاعرانه- فلسفي بوداست. دمَهَ پدَهَ از دو كلمه دمَهَ يعني آيين، حقيقت، دين و... و پَدهَ يعني راه، پا، پايه، و بنياد، درست شده است و بنابراين ميتوان آن را بنياد آيين يا راه آيين ترجمه كرد . (7)
طرفداران طريقت تِرَهْوادَهْ (هينَهْيانَهْ) معتقدند كه دمهپده سخن خود بودا بوده و در اين هيچ ترديدي نيست. هينَهْيانَهْها معتقد است كه جانمايه همه انديشههاي فلسفي و اخلاقي بودا و راه و روش زندگي او، در دمَهَ پَدَه مندرج است. همانطور كه گذشت طرفداران هينه يانا ميگويند: در كنار سوتره (8) يا «گفتارهاي» كمابيش بلند بودا، او گاه سخنان آهنگين و شعرگونه ميسروده (9) كه پيران رهرو، پس از مرگ استاد آنها را گردآورده و عنوان دَمَه پده بر آن نهادند. قطعه پيري را از كتاب دَمَهپَدَه ميخوانيد :
جهان پيوسته سوزان است،
پس چه جاي خنده و چه جاي شادي است؟
تو فرو شده در تاريكي چرا روشنايي نميجويي؟
اين تنديس رنگين، اين تن پُرريش، انباشته، بيمار،
و پر از انديشههاي بسيار را بنگر كه نه پايندگي دارد و نه پايداري
فرسوده است اين تن و لانهي بيماريها و بسيشكننده .
اين تودهي تباهي فرو ميشكند .
راستي را كه فرجام زندگاني مرگ است .
او را چه شادي هست از ديدن اين استخوانهاي سپيد،
به كردار كدوهايي دورافكنده در خزان؟
كُهن دژي است برآورده از استخوان؛
و اندودي از گوشت و خون بر آن،
در او نشسته پيري و مرگ، مني و فريب .
گردونههاي پُرشكوه خسرواني بفرسايند،
تن نيز به پيري گرايد، ليكن آيين نيكان هرگز پير نگردد؛
چون نيكان آن را به نيكان بياموزند .
مردِ اندكْ آموخته پير شود به كردار يكي نره گاو؛
تنش فربه شود اما فرزانگياش فزوني نگيرد .
در بسي زاد و مرگها سرگردان بودهام و
سازندهي اين خانه را جستهام و نيافته؛
تولدهاي پياپي رنج است .
اي سازندهي خانه! اكنون تو را ديدهام، تو ديگر باره اين خانه را
نميتواني ساخت. لنگهي خرپاهايت همه شكسته است و تير
كاكلهايت خراب شده، دل من، نياميخته، به فرونشاندن تشنگيها رسيده است .
به راه قدسي نرفته و در جواني گنجي نياندوختهاند،
مرغان ماهيخوار پير را مانند
كه در درياچهي بي ماهي از ميان ميروند .
به راه قدسي نرفته و در جواني گنجي نياموختهاند،
كمانهاي فرسودهي دور افكنده را مانند
كه بر گذشته افسوس ميخورند . (10)
وقتي بودا درگذشت، نخستين شورا از انجمن رهروان بودايي تشكيل گرديد. تشكيل اين انجمن به سال 483 ق.م در راجگهه بوده است. هدف از تشكيل اين شورا (مانند 3 شوراي بعد از آن)، گردآوري گفتههاي بودا بوده است. در نخستين شورا، رهروان حاضر تصميم بر آن گرفتند كه از آموزههاي بودايي، آيين و روش را معتبر بدانند. (11 )
دومين شورا يك قرن پس از مرگ بودا در ويسالي (يا ويشالي ) تشكيل شد. در چوله وگه چنين آمده است كه رهروان سرزمين وَجّي (12) به « ده نكته» - كه شخصي به نام يَسَه (13) آنها را نادرست و برخلاف قوانين انجمن ميدانست- پرداختند به كوشش يسه و مخالفانش هفتصد رهرو گرد هم آمدند . در اين شورا آن ده نكته را مطرود دانستند. اين شورا در زمان كالاشوكه (14 ) شاه، تشكيل شده بود. (15) (نگ، شومان، 1375، ص 91 ).
سومين شورا همزمان با پادشاهي آشوكا در پاتَلي پُوتَّه (16) برپا شد. در اين شورا صد رهرو در 236 سال پس از مرگ بودا گرد آمده كانوني از متنهايي را كه پيران، معتبر ميدانستند گرد آوردند. اين شورا نُه ماه به درازا كشيد .
يكي از نتايج برجستهي اين شورا همانا روانه كردن گروهي به سيلان بود تا «آيين» را بشارت دهند. در ميان اين گروه، مهنده (17) - پسر يا برادر آشوكا- و سَنْگَهمِتّا، (18) دخترش نيز بودند. (شومان، 1375، ص 92 )
محل تشكيل چهارمين شورا را برخي جالَنْدَر (19) و برخي كشمير دانستهاند. بنابر نظر يوآن جوانگ (20) - زائر معروف چيني- هر روز رهروي براي تعليم آيين بودا به نزد كنشكه ميرفت. گويا كنشكه پس از چندي دريافت كه در اين آيين تناقصهايي هست. و همين خود سبب تشكيل چهارمين شورا شد، و هم در اين شورا بود كه ميان راه بزرگ (21) (مهايانه) و راه كوچك (22) (هينَهْيانَهْ) فرق گذاشته شد. در اين شورا سه سبد را معتبر شناختند، و به فرمان كانيشتا پانصد رهرو دانا بر آنها تفسير نوشتند .
آيين «مهايانه» كه كيش كهن بودايي را به طرز خاصي تعبير ميكرد و تغييراتي چند در آن پديد آورده بود، رفته رفته پيشرفت كرد، نضج گرفت و توسعه يافت و آيين «بودا» را بهصورت مذهبي عالمگير درآورد و كيش كهن بودايي كه مبني بر نوشتههاي پالي بود، محدود به سيلان و تايلند و غيره شد و نفوذ خود را در هند به تدريج از دست داد .
در حدود پانصد سال پس از درگذشت بودا شكل تازهاي از آيين بودا در هند پيدا شد كه نام مَهايانَه را بر خود نهاد، كه به معناي ارابهي بزرگ است (براي گذشتن از بيابان رنج). اين آيين راههاي نوي براي رهايي نشان ميدهد و بدينسان اين مقصد عالي را در دسترس انسانهاي بيشتري قرار ميدهد تا آيين كهنتر بودايي، و نام تحقيرآميز هينَهْيانَهْ يا ارابهي كوچك براي آن از اينجاست. آنطور كه مهايانيها ميگويند هينَهْيانَهْ صرفاً يك بخش مقدماتي تعليم بوداست: شنوندگان پيشين او پيرواني بودند كه به تمركز دست نيافته فقط توانايي دريافت بخشي از تعليم او را داشتند برعكس، هينهيانيها مهايانه را كجروي از تعليم بودا ميدانند .
اگر اختلافات ميان هينَهْيانَهْ و مهايانه را مشروحاً دنبال كنيم پيميبريم كه تقريباً نشان تمام عناصري را كه به نظر «كاملاً مهاياني » ميرسند ميتوان در هينَهْيانَهْ يافت. برجستهترين اختلافهاي ميان اين دوشاخهي آيين بودا از ديدگاه شومان در جدول مربوطه آورده شده است. در اينجا بيمناسبت نيست كه ببينيم اين دو شاخهي آيين بودا در چه چيزي مشتركند، چه چيزي اين دو را به عنوان «آيين بودا» به هم ميپيوندد؟
نشانههاي خاص همهي مكتبهاي بودايي اينهاست: نخست رنجآور دانستن وجود فرد، و در نتيجه لازم بودن رستگاري، دوم عقيده به دوباره زاييده شدن، سوم فرض يك قانون طبيعي اخلاقي كه بر جريان كرمه و دوباره زاييده شدن حاكم است؛ (اين قانون را نه خدايي آفريده است و نه بر آن نظارت دارد)، و چهارم اين نظر كه جهان نمودي بيجوهر است و در يك جريان دائم دگرگون ميشود. پنجم آنكه بدينگونه شخص تجربي بدون خود و چون يك مجموعهي پيچيدهاي از عوامل بيروان دانسته ميشود، و ششم آنكه مقصد خاموشيِ شخصيتِ رنجآور بهطور منطقي با اين مجموعه بستگي دارد. ويژگيهاي ديگر اينها هستند: هفتم اعتقاد به اينكه رهايي فقط از راه دست شستن از آز، و كينه و فريب و رسيدن به روشنشدگي (= شناسايي) دست ميدهد و سرانجام نكتهي هشتم است كه آن توكل، يا اعتماد همراه با ايمان به بودايان است، خواه اين بودايان آموزگاران انساني و انسانهاي برتر به شمار آيند و خواه موجودات برتر (از جهاني) دانسته شوند. هر تعليمي كه همهي اين نشانهها را داشته باشد، بايد آن را تعليم بودايي شمرد. (شومان، 1375، صص 103-99)
بوديسم مهايانه در چين توسط مبلّغان بودايي كه از هند ميآمدند، رواج پيدا كرد. يكي از مشهورترين اين مبلّغان كوماره جيوَهْ (23) (مرگ 413 - تولد 344) بود كه در سال 401 ميلادي به چين وارد شد. ديگري بودا بَدْرَه (24) (تولد 359 - مرگ 429) بود كه در سال 408 ميلادي به اين سرزمين وارد گرديد. البته راهبان چيني هم بودند كه به هند سفر كردند تا آيين مهايانه را در آنجا تبليغ كنند؛ از قبيل فاسيان (25) يا فاشيان (26) كه در فاصله سالهاي 399 تا 414 ميلادي به هند سفر كرد و همچنين هيوان - تسانگ (27) يا سيوان زانگ (28) كه در فاصله سالهاي 629 تا 645 به هندوستان رفته و به تبليغ مهايانه همّت گماشت (29) . گفته ميشود كه انجام اين سفرها به دليل رويكرد آشوكا بوده است كه در مقدمه اين فصل به آن اشارت رفت .
اين سفرها به خاطر دزدان دريايي كه در اطراف مالي (30) به كشتيها حمله ميكردند يا به خاطر طوفان كه كشتيها را غرق ميساخت، بسيار سخت و پردردسر بودند. البته راه ديگري نيز وجود داشت كه موسوم به راه ابريشم بود و از آسيا ميگذشت. اين راه از ميان بيابانها و مرتفعترين كوهها عبور ميكرد. بلندترين قلّه از فلات پامير و سلسله جبال مرتبط به آن «بامِ دنيا» خوانده ميشد كه واژگاني فارسي است و به معناي سقف جهان بوده و ارتفاع آن 24000 پا ميباشد .
كوماره جيوَهْ، فاشيان و سيوان زانگ تمام متون ديني بودايي را با خود از هند به چين آورده و ترجمه نمودند. كانون بودايي كه وارد چين شد به زبان سنسكريت بود و مشتمل بر سورههاي مخصوص مهايانه بود و نه سورههاي كانون پالي (دكتر بوئري ميگويد: گمان برده ميشود كه تحريفات چينيان در آن مقطع وجود داشته است ! و تغييرات ماهاياني را از جنس تحريف ميداند). به هر حال داستانهاي سفر فاسيان و هوسان، در زمره ادبيات مهم چين دانسته ميشود. فاسيان با سفر تاريخي خود در ايّام حكومت چاندرا گوپتاي دوم (31) (پم415 - 375 پم) يك سند مهم براي تاريخ هندوستان فراهم آورد . (C G.Boeree, 2003)
الف - گئوتمه بودا، نرفته است و سالكان او نيز به حال خود رها نشدهاند. در عوض، بودا انديشيد كه دَرْمَه دور از شفقّت است و شفقّت بودا نيز بايد مانع اين باشد كه پيروان او به او دسترسي نداشته باشند. در واقع براي پيروي از شفقت بودا، رهروان بايد بوديسَتوَهْ شوند، يعني پيمان ببندند كه تمام موجودات را با خودشان به رستگاري برسانند. بوديسَتوَهْها، در دسترس هستند (درست مثل بودا)، تا اينكه به مردم براي رسيدن به رستگاري كمك كنند. از نظر مهايانه، بودايِ موعودِ هينَهْيانَهْ، همان بوديسَتوَهْ ميباشد، امّا احتمالاً مهمترين بوديسَتوَهْ، (32) اَوَلوكيتَشوَرَه (33) ميباشد كه توسط خداي رحمت (34 ) چيني موسوم به گوانيين (35) (كه در ژاپن به آن كانون (36) ميگويند ) معرفي شده است .
ب- بودا يگانه نبود و سالكان بودايي كه بوديسَتوَهْ ميشوند، ميتوانند بودا گردند. (گفتني است كه در گذشته چندين بودا (علاوه بر شاكياموني) وجود داشته است كه معروفترين آنها مَهاويروچَنَه (37) و اَميتابَه (38) بودند. اَميتابَه به خاطر بهشت غربي (39) يا پاك بوم (40 ) خود، معروفيت دارد؛ در آنجا، پيروان او هر كدام كه او را ملاقات نموده و براي زاده شدن، كمك ميطلبيدند، موفق ميشدند كه از رنج رهايي يافته و آزادي متعالي را تمرين نمايند. در ژاپن اَميتابَه به نام آميدا (41) و مَهاويروچَنَه نيز به نام داينيچي (42) خوانده ميشود. اكثر مجسمههاي معروف بودا در ژاپن، شاكياموني نيستند؛ مثلاً مجسمه عظيم موجود در فضاي آزاد در شهر كاماكورا، (43) به آميدا تعلق دارد و پيكرهي عظيم معبد توداي جي (44 ) در شهر نارا - كه عظيمترين ساختمان چوبي جهان است- به نام بوداي ديگري است مشهور به وَيروچَنَه ).
ج- نيروانه و سنسارَهْ ديگر فرقي با يكديگر ندارند. سنسارَهْ و نيروانه در واقع نه يكي هستند و نه متفاوتاند. نه هر دو يكي هستند و نه هر دو متفاوت ميباشند. اين نگرش باعث شده است كه بوديسم در سرزمين چين، بيشتر به ذائقهها خوش بيايد؛ جايي كه به خاطر نفوذ انديشه كنفوسيوسي، هرگز نفي متافيزيك و رهبانيت (45) بودايي را برنتابيد .
در واقع مكتبهاي بوديسم چيني در اين زمينه به طور كاملاً متمايز رشد كرد. مكتب تيأنتاي (46) (كه در ژاپن تندايي (47) خوانده ميشود) و مكتب چان (48) (كه سئون (49) در كره، تيين (50) در ويتنام و ذن (51) در ژاپن خوانده ميشوند ) پا گرفتند. براي اين مكاتب، سنساره و نيروانه عملاً يكساناند؛ به گونهاي كه روشنبيني و نيروانه جهان را - به جاي آنكه حذفش نمايند - دگرگون ساختند. در اينجا پارادوكس متافيزيكِ بوديسمِ چيني ميتواند مشابه پارادوكسِ آموزههايِ بوميِ مكتبِ فلسفيِ دائوئيزمِ (52) چيني، به خوبي فهميده شود . (C George.Boeree, 2002)
مكاتب فلسفي «تِرَهْوادَهْ» واقعيت وجود انسان را مركب از تركيبات گذران عناصر ناپايدار اسكَنْدَهْ ميدانستند و واقعيت عيني و ذهني جهان را ميپذيرفتند. وليكن مكاتب فلسفي «مهايانه» چون مكتب «ماديميكه» و « ويگيانَهوَدَهْ» به اين نتيجه رسيدند كه نه فقط «خود» يعني «واقعيت ثابتي» وجود ندارد بلكه واقعيتهاي عيني نيز به همانسان غيرحقيقياند و به منزلهي خلائي بيش نيستند .
فرضيهي نه - خود a) - (anatt كه در مكاتب فلسفي «تِرَهْوادَهْ» هم وجود داشت، در «مهايانه» مبدل به تهيبودن عالمگير و جهاني شد و بالنتيجه فرضيهي تهيبودن عناصري كه در تركيبات موجودات گردهم ميآيند و نيز اعتقاد اينكه «آتمن» هم تهيّتي بيش نيست، جايگزين فرضيهي «عدم جوهر ثابت» آيين «تِرَهْوادَهْ» گرديد و بدينوسيله « مهايانه» شالودهي فلسفهي جديدي را ميريخت كه به موجب آن نه فقط « اصل ثابتي» (آتمن) وجود ندارد بلكه كليهي اشياء تهيّت (شُونْيَتا) هستند و عالمِ و معلوم، پديدههايي بيبود هستند .
كتابهاي مقدس مهايانه را «سوترَه» (53 ) ميخوانند يعني «رشتههاي راهنما». به خلاف «سوتّه»هاي پالي هينهياني - « گفتارهايي» كه به ندرت بيش از بيست صفحهي چاپي ميشوند- بسياري از سوترههاي مهايانه به صدها صفحه ميرسد. معلوم نيست كه چه كساني اين سوترهها را نوشتهاند .
با معيارهاي دروني ميتوان دو گروه اصلي در ادبيات سوترهاي تشخيص داد. يك گروه متنهاي نيايشياند كه بوداشناسي و تعليم بُديستوه، مركز معنوي آنهاست. اين متنها از خواننده صميميت و ايمان به بودايان را ميطلبد و خاستگاهشان بخش شمالي هند است. سوترههاي فلسفي به گروه دوم تعلق دارند .
پِرَگياپارميتا (يا پرگياپارميتا) يكي از سوترههاي معروف مهايانه است كه مركب از چهل كتاب يا چهل سوره است. (54 ) دربارهي مقام اين سورهها همين اندازه كافي است بگوييم كه مكتب مادْيَميكه شكل منظمشدهي نظريهي «تُهيّت»ِ سورههاي پرَگياپارَميتا است . دربارهي ناگارجوُنه، بنيادگذار مكتب مادْيَميكه، گفته ميشود كه او پرَگياپارَميتاشاسترهي بزرگ را كه شرحي بر پرَگياپارَميتا است، نوشته است . در آثار چيني آمده است كه ناگارجُونه پرَگياپارَميتاست. با سورههاي پرَگياپارَميتادورهي نوي در آيين بودا آغاز ميشود، كه غالباً در كتابهاي غربي از آن به «فراشناخت نو» ياد ميكنند. اين سورهها با مفهوم «تُهيّت»ِ خود تحول شگرفي در فلسفه و دين بودايي پديد آوردند. در آيين كهنتر بودايي واقعيت جوهر يا روان انكار شده بود، اما واقعيت دَرْمَهها، يعني دَرْمَههاي مستقل و تك، به طور جزمي اثبات شده بود. در دورهي جديد، اين واقعيتِ دَرْمَه نيز انكار شد. سورههاي پرَگياپارَميتا مدعي است كه تعليمات عميقتر بودا را روشنشدگي ميكند و در شمار نوآوري و بدعت نيست. در اينجا چهارده نگفتنيِ بودا تعبيري پرمعنا پيدا ميكند. مايهي اصلي اين سورهها همان گفت و گوي بودا است .
ساخته و پرداخته شدن سورههاي پرَگياپارَميتا در حدود هزار سال به درازا كشيد، كه ميتوان آن را به چهار دوره تقسيم كرد. دوره نخست مربوط است به 100 قبل از ميلاد كه ساخت و پرداخت يك متن بنيادي (تا 100 ميلادي)، به انجام رسيد. در دوره نخست، كهنترين متن فراهم آمده است . كهنترين متن پرَگياپارَميتا در 8000 قطعه شعر، و سي و دو دفتر ساخته شده و بيشتر سورههاي اين دوره اگرچه به نثراند، اما به شمارهي شعرهايي كه در آنها آمده نامگذاري شدهاند. تاريخ برخي از قسمتهاي اين پرَگياپارَميتاي اصلي احتمالاً به 100 قم ميرسد. بخشهاي ديگري بعدها به آن افزوده شدهاند .
در حدود آغاز عصر مسيحي، پرَگياپارَميتاي بنيادي به يك پرَگياپارَميتاي بزرگتر تحول يافت. امروزه اين پرَگياپارَميتاي بزرگ به شكل سه متن متفاوت درآمده است، يعني پرَگياپارَميتا در 000/100 قطعه ( شَتَه - ساهَسريكا)، پرَگياپارَميتا در 18000 قطعه (اَشتَه دَشَه ساهَسريكا ) ، و پرَگياپارَميتادر 25000 قطعه. (55 )
مناطقي كه اين فرقه بودايي در آن گسترش يافته است عبارتاند از: تبت و مغولستان. در تبت، بوديسمِ كاملاً متمايزي كهمعمولاً لامائيسم (57) خواندهميشود، رواجدارد. (اين ناماز زماني باب شد كه راهبان را لاما خطاب كردند )
بنابر اظهارنظر رابرت ا.هيوم، دين بودايي در تبت، تركيب كاملاً معيني از دين بومي بُن (58) و بوديسم مهايانهست. اين تركيب حاصله همانا دين لاما ناميده ميشود. هيوم معتقد است كه خود دين بن نيز احتمالاً تركيبي است از دين ابتدايي قوم تبت و آيين دائو. (59) (هيوم، 1369، ص 117 ).
دالايي لامايِ فعلي، كه رهبر مورد پرستش تبت بوده و در زمان اشغال تبت توسط جمهوري خلق چين، از اين كشور گريخت، در ادامه روندي است كه گفته ميشود تجسّد جانشينهاي بوديسَتوَهْ در «اَوَلوكيتَشوَرَه» ميباشد. دالايي لاماي كنوني، يك رهبر روحاني كاريزماتيك است كه در سال 1957 از تبت گريخت و به هند پناهنده شد. با وجود اينكه فرقه وَجْرَهْيانَهْ اساساً قرائتي خرافاتي از بوديسم نخستين است، با اين حال، به خاطر همين روحيه كاريزماتيك دالايي لاماست كه بوديسم وَجْرَهْيانَهْ در آمريكا مورد توجه قرار گرفته است. (60 ) احتمالاً در تبليغ به نفع دالاي لاماي كنوني، عوامل سياسي در ارتباط با مناسبات غرب با چين كمونيست بيتأثير نبوده است .
بوديسمِ وَجْرَهْيانَهْ همچنين وارد قلمرو چين، ژاپن و... گرديد و مكاتب اسرارآميزي، مانند مكتب ژاپني شينگون، (61) در تأثيرپذيري از بوديسمِ وَجْرَهْيانَهْ پديدار شدند. معبد عظيم بوروبوُدوُر (62) در جزيره جاوه، بازمانده دوران رواجِ بوديسمِ وَجْرَهْيانَهْ در اندونزي است (800 ميلادي). گفتني است كه با رواج اسلام در اندونزي، وَجْرَهْيانَهْ در اين كشور تقريباً، به طور كامل برچيده شد .
بوديسمِ وَجْرَهْيانَهْ، عبارت است از بوديسم تانتريك. (63) كه معمولاً به معني بوديسم اسرارآميز به كار ميرود، وَجْرَه (كه در ژاپني كونگو (64) ناميده ميشود) در اصل به معني آذرخش ايندرَه (65) است. اين واژه در كلمه وَجْرَهْيانَهْ، نماد قدرت جادويي تانتريسم (66) ميباشد. تانتريكِ جادويي، از طريق مَنْدَلَه، (67) اشكال مقدس، مانتراها، (68) اوراد مقدس براي ازبَركردن ( كه يكي از معروفترين آنها عبارت است از: «اُم. ماني پَدْمَهْ هومْ » ميباشد كه به معني جواهرات در نيلوفر آبي است)، مودرهها (69) و ايما و اشارههاي مقدس ميتواند كارگر افتد. ادعا ميشود كه اين تانتريك جادويي ميتواند كاركرد شگفتانگيزي داشته باشد يا ميتواند براي دستيابي به آزادي و علاوه بر اين (يا به طور جداگانه) براي تمرينهاي ارزشمند مورد استفاده قرار گيرد .
درست به همان اندازه كه تانتريسم هندي، درباره قدرت جادوييِ ربالنوعهايي نظير كالي (70) بحث ميكند، وَجْرَهْيانَهْ بر روي شخصيت زنان، تأكيد ميورزد. وَجْرَهْيانَهْ براي بوديسَتوَهْهاي زن، به اندازه بوديسَتوَهْهاي مرد، احترام قائل است. در حالي كه در ساير فرقههاي بودايي، بودا به پعنوان يك مرد، مورد تقديس ميباشد، بوديسم تبتي، در كنار هر بوداي مرد، يك بوداي زن را به صورت قرينه قرار ميدهد. همچون: تاراي سبز (71) ، تاراي سفيد (72) و ماماكي (73) كه به دفعات به دنيا ميآيند تا براي رستگاري مردم، اقدام كنند .
نمادهاي وَجْرَهْيانَهْ در مورد جنس مذكر و مؤنث، يكسان است؛ مثلاً وَجْرَهمَنْدَلَه (74) (يا همان جواهر پيش گفته ) ، قرينه مَنْدَلوي زِهدان (75) (يا همان نيلوفر آبي پيش گفته) است. البته مقصود وَجْرَهْيانَهْ از وحدتِ جنسيِ واقعيِ مذكر فيزيكي (وَجْرَهْ) و مؤنثِ فيزيكي (زِهدان) به عنوان بخشي از تانتريسيم آن، داراي ابهام و تيرگي است. (76 ) (Kelly. L.Ross, 1999)
1. اين تفاوت شبيه است به آنچه سعدي در قطعهي معروف زير اشاره ميكند كه تفاوت صاحبدلي كه از خانقاه به مدرسه آمد، در اين است كه : گفت اين گليم خويش به در ميبرد ز آب وان سعي ميكند كه بگيرد غريق را 2. ناس، جان، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت (چاپ هفتم)، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1374، صص 224-230 . 3. Tripitaka يا Ti-Pitaka به معني سه سبد و همانطور كه در بخش پيش اشاره شد، نامي است كه براي سه بخش كانون پالي گذاردهاند: سبد روش يا وينيَه پيتَكه (Vinay Pitaka) ، سبد گفتارها يا سوتَهپيتَكه (Sutta- Pitaka) و سبد فلسفه يا اَبيدَرمَهپيتَكه (Abhidbamma Pitaka) . گفتني است كه سبد سوم كانون پالي، مركب از تفسير تحليلي بر فلسفه و روانشناسي بودايي است (سوزوكي، پيشين، ص 20 ) 4. مولانا جلالالدين محمد رومي به بلخ، علاقه وافري داشت. او درباره بلخ چنين ميسرايد : اين بخارا، منبع دانش بود پس بخارايي است هر كاتش بود اي بخارا! دانش افزا بودهاي ليك از من عقل و دين بربودهاي 5. رواج فرهنگ بودايي در شمال شرق ايران در قرون نخستين هجري، دلايل سياسي داشته است. زيرا پس از پيروزي اعراب بر ايرانيان در عصر عمر، جبههي جنگ ايران و عرب از غرب كشور به شمال شرقي كشيده شد. دهقانان خراسان و تخارستان به كمك تركان و تورانيان و با حمايت دولت چين، پيروز (فرزند يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساساني) را به پادشاهي برداشتند و در برابر تازيان در فتح خراسان و فرا رود ايستادگي كردند. حتي پس از پناهندگي پيروز به چين در 55 هجري، پسر او با نام نرسه با كمك چين در اطراف تخارستان عليه اعراب فعاليت داشت. مسلم است كه در اين اوضاع و احوال، بازماندگان ساساني چندان به كيش زرتشتي تكيه نداشتهاند و بلكه براي جلب حمايت دولت چين و بوداييان تخارستان بيشتر به كيش بودايي متوجه بودهاند. نگ: امين، سيّدحسن، پيشين، ص 125 . 6. كتاب تريپيتَكَهْ (يا كتاب قانون مكتب هينَهْيانَهْ) به روايت آقاي پاشايي از 3 قسمت اصلي (اَبي در مه پيتَكه، سوتّه پيتكه، وِنيَه پيتكه) تشكيل شده كه اَبي در مه از 7 قسمت و سوتّه از 5 قسمت تشكيل گرديده است. وينيَه نيز از 3 قسمت اصليتر (پري واره، كَنْدَ كه و سوتّه وِبَنْگَهْ) تشكيل يافته كه كَنْدكَهْ از دو زير بخش وسوتّه وِبنگه نيز از دو زيربخش (بِكوني وِبَنْگَهْ و مها وِبنگَهْ) فراهم آمده است. سوتّه كه خود به 5 زيربخش منقسم است، يكي از آن زيربخشها خود به 15 بخش جزئيتر تقسيم ميگردد. به اين ترتيب بنابه روايت استاد پاشايي تريپيتَكَهْ از حدود 31 بخش فرعي تشكيل گرديده است (شماي زير) از سوي ديگر بنابه روايت رابرت هيوم، تريپيتَكَهْ از 29 بخش فرعي فراهم آمده است، كه طول هر يك از آنها از 10 صفحه تا 1839 صفحه است. (نگاه كنيد به: پاشايي، ع، بودا، تهران و هيوم، اديان زنده جهان، ترجمه: عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1369، ص 113). تقسيمبندي متون كانون پالي - تريپيتَكَهْ به روايت استاد عسگري پاشايي به شرح زير است : تقسيمبندي متون كانونپالي - تريپيتَكَهْ تريپيتَكَهْ C . اَبي دَمَّهْ - پيتكَه B . سوتّه - پيتَكَه A . وينيه - پيتكَه ( هفت كتاب) (پنج مجموعه ) 1- ذَمَّه - سَنْگَني پَريوارَه كَنْدَكَه سُوتَّه - وِبَنْگَه 2- وِبَنْگَه 3- داتُوكَتا مَهاوَگَّه چُولَه وَگَّه 4- پُوگَّله - پَنْيتَي 5- كَتاوَتُّو بِكُوني - وِبَنگه مَهاوِبَنگه 6- يَمَكَه 7- پَتّانَه ديگه - نِكايَه مجمَه - نِكايَه سَمْيُوتَّه - نِكايه اَنْگُوتَّرَه - نكايه *كُودَّكَه - نيكايه تِيرَه - گاتا پيتَه - وَتُّو وِمانَه - وَتَّو سُوتّه - نِپاتَه اِتي وُوتَّكَه اُودانَه ذَمَّهپَدَه كُودَّكَه - نِپاتَه 7 7 6 5 4 3 2 1 تِيري - گاتا جاتَكِّه نِدّيْسَه پَتيسَمْبِهدا اَپَدانَه بُدَّوَمْسَه چَرِيا - پيتكَه 9 10 11 12 13 14 15 7. اين واژه دوبار در كتاب به كار رفته و بنابراين بعيد نيست كه به همين دليل عنوان كتاب دَمَه پده انتخاب گرديده است (پاشايي، عسگري، 1380، ص 15 ). 8. Sutra به معناي سوره و گفتار 9. ميگويند كه 423 شعر مورد اشاره در 300 موقف مختلف از سوي بودا سروده شده كه همگي در دَمَهپَدَه منعكس ميباشد. (نگ: ع. پاشايي، راه آيين، تهران، نگاه معاصر، 1380، ص 14 ). 10. ع. پاشايي. همان. صص 93-90 11. ناكامورا مينويسد: «در گردهمايي راجگهه دو دسته از رهبانان شركت داشتند، محافظهكاران كه سراسر وينيَه را ميپذيرفتند، و پيشروان كه همه بندهاي وينيَه را بيچون و چرا نميدانستند. گروه نخست را كاشيپه رهبري ميكرد، و نماينده گروه دوم آننده بود. سپس در گردهمايي ويشالي (Vaish ج li) ده مورد سازماني به برخورد سخت اين دو دسته انجاميد و از همينرو اين آيين به دو دسته تراوادين و پيروان مهاسنگهيكه، بخش شدند. آيين بودايي از دوران نخست تحت تأثير عوامل بومي رشد كرد و در هر مكاني از آن عوامل رنگ پذيرفت . همين رنگپذيري به تشكيل فرقههاي گوناگون كمك كرد. اين برداشت را ميتوان با بررسي رسالههاي اين گروهها نشان داد. در گروه تِرَهْوادَهْ نزديك به بيست فرقه شناختهاند. (آشتياني، جلالالدين، 1377، ص 100 ) 12. Vajji a/Yasa - s َ 13 . Ya soka َ a - al - 14. K 15. اكيرا مينويسد : صد سال پس از مرگ بودا گردهمايي (Sangiti) بزرگي در وَيشالي براي رسيدگي به لغزشهاي رهبانان تشكيل شد، كه آن را سنگيتي هفتصد شيوخ ناميدند. از جمله پرسشهاي مورد گفتگو چنين بود (لغزشهاي رهبانان ): 1- نمك را در شاخ حيواني ريختهاند، كه سرپيچي از دستور انباركردن خوراك است . 2- آنگاه كه سايه روي ساعت (خورشيدي) دو انگشت از نيمروز گذشته، غذا خوردهاند، كه سرپيچي از دستور است . 3- پس از غذا خوردن به دهكده ديگر رفته و در يك روز دوبار غذا خوردهاند، كه سرپيچي از دستور است . 4- آب پنير را پس از نوشيدن شير نوشيدهاند، كه سرپيچي از دستور است . 5- بورياي حاشيهدار به كار بردهاند، كه سرپيچي از دستور است . 6- چند گردهمايي دو هفته يك بار، در يك سيما (Sim ج) انجام دادهاند، كه سرپيچي از دستور است . اين گردهمايي را همچنين انجمن بررسي ونييَهْ (Vinaya Sangiti) ميناميدند در اين انجمن كشمكشها بالا گرفت و موجب جدايي بزرگ در آيين بودا شد (ظاهراً پرسشهاي بسيار مهمي مورد گفتگو بوده!) و دو مكتب كلي يكي به نام مَهاسنگهيكه (Mah ج sanghika) انجمن بزرگ كه به تفسيرهاي آزاد پايبند بودند، و ديگري مكتب شيوخ (Sthavirav ج da) كه محافظهكار بودند، پديد آمد. در كنار اين دو مكتب، گروههاي ديگري هم سازمان يافتند. در رسالهاي از استادي به نام مَهادِوَه (Mah ج deva) وابسته به سنّت شمالي، انگيزه اين جدايي چيز ديگري بيان شده است و آن هم رأي نبودن درباره پايگاه ارهت است كه از ديدگاه پيروان نخستين بودا لغزشناپذير بود ولي مهاسنگهيكه با آن گروه همآوا نبود. پرسشهاي پنجگانه كه مَهادِوَه درميان ميگذارد چنين است : 1- آيا ممكن است ارهت هم تحريك شهواني شود . 2- امكان ناداني براي ارهت هم وجود دارد . 3- ارهت هم ممكن است شك كند . 4- آيا امكان دارد ارهت به ياري ديگري تنوير شود . 5- آيا ارهت راه را با يك نداي شگفتزدگي به پايان رسانده است. (آشتياني، 1377، ص 102 ) كُنسه پس از بيان گردهمايي وَيشالي مينويسد: «پيروان حكمت كهني براي پابرجايي دهرمه تنها برگزيدگان يا ارهتها را سزاوار ميپنداشتند، ولي پيروان مهاسنگهيكه افزون بر ارهتها، رهبانان و سرمايهداران و مالكين و مردم را نيز شايسته پيوستن به انجمن ميدانستند . مبناي جدايي اين دو گروه را نخست پرسشهاي پنجگانه رهباني به نام مَهادِوَه گزارش دادهاند كه ارهت را در شمار لغزشناپذيران نميدانست و گذشته بر اين باور داشت كه ارهتها شبها انزال مني دارند و اين نشان ميدهد كه هنوز بر شهوت خود چيره نشدهاند و مارَ ميتواند آنها را گمراه سازد. ارهتها همهدان نيستند و هنوز جهل را نابود نساختهاند، ارهتها ممكن است براي تنوير نياز به ديگران داشته باشند و از ديگران بياموزند و ناداني ممكن است در آنان شك به وجود آورد. پيروان حكمت كهن از اين سخنان چنان خشمگين شدند كه او را تاجرزاده نابكاري خواندند كه با مادرش زنا كرده و پدرش را مسموم و سپس مادر خود را كشته است. او كشنده بسياري از ارهتها نيز ميباشد. اين نابكار پس از اين تبهكاريهاي شرمآور ترك خانه كرده و خود را در شمار رهبانان درآورده است و اكنون با درميان گذاشتن اين پرسشها ميكوشد در آيين بودا شكاف وارد سازد». (بنگريد به: آشتياني، جلالالدين، عرفان بوديسم، تهران، انتشار، 1377، ص 104 ). ataliputra/Patatiputta - 16. P 17. Mahindra/Mahinda 18. Sangamitta alardhar - 19. J 20. نام اين زائر را به شكلهاي گوناگون خواندهاند، چون يوان جوان، و مانند آن . . Yuan Chwang 21. ارابهي بزرگ هم گفتهاند . ana - ay - . Mah 22. ارابهي كوچك هم گفتهاند . ana - . Hi¨nay 23. Kumara Jiva 24. Budba babhadra 25. Fa- Hsein 26. Fa- Xian 27. Hsuan - Tesang 28. Xuan Zang 29. تسانگ به منظور زيارت دندان بودا به جلالآباد افغانستان كنوني رفت ولي آن را در آنجا نيافت. وي از وجود يكصد صومعه بودايي و سه هزار راهب كه همگي پيرو طريقهي هينَهْيانَهْ بودهاند، خبر ميدهد. ر.ك: امين سيّدحسن، بازتاب اسطوره بودا در ايران و اسلام، تهران: ميركسري'، 1378، به نقل از : Translated by J.Taka Kusa, Delhi, 1896. A Record of the Buddhist Religion, tsing, 30. Malay 31. Chandra Gupta II 32. Budhisattva 33. Avalokiteshvara 34. Goddess of Mercy 35. Kwan - Yin 36. Kannon 37. Maha Vairo Cana 38. Amitabha 39. Western Paradise 40. Pure Land 41. Amida 42. Dainichi 43. Kamakura 44. Todaiji 45. Monclsticism 46. Tien - Tai 47. Tendai 48. Chan 49. Seon 50. Enlightenment 51. مكتب ذن در ژاپن به دو شاخه رينزاي ذن و سوتوذن تقسيم ميشود . 52. Taoism 53. utra - s به پالي sutta . 54. بخشهايي از پِرَگياپارميتا توسط استاد عسگري پاشايي به فارسي برگردان شده است. نگاه كنيد به: عسگري پاشايي، فراسوي فرزانگي، تهران، نگاه معاصر، 1380. 55. ع. پاشايي، فراسوي فرزانگي، صص 47 - 40 56. Vafrayana 57. Lamaism 58. Bon 59. Taoism 60. نگاه كنيد به: هوكينز، بردلي، آيين بودا، ترجمه محمدرضا بديعي، تهران، اميركبير، 1380، ص 146 61. Shingon 62. Borobudur 63. Tantric 64. Kongo 65. Indra 66. Tantrism 67. Mandala 68. Mantras 69. Mudras 70. Kali 71. Green Tara 72. White Tara 73. Mamaki 74. Vafra Mandala 75. Womb Mandala 76. See: Kelly. L. Ross. Ph.D, http:// www. friesian. com/ buddhism.. p. 89