بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
پهلوانى هنرهاى بسيار از خود نشان داده و پهلوانان جهان را بر زمين افكنده و شهرتى فراوان يافت . از بسيارى توانائى و قدرت ، به غرور افتاد و روى به طرف آسمان كرده و گفت :
بار خدايا حالا جبرئيل را بفرست تا با او دست و پنجه نرم نمايم ، زيرا در زمين كسى نيست كه تاب مقاومت من را داشته باشد. چند روز نشد كه حق تعالى او را ضعيف و ناتوان كرد و براى شكستن غرورش او را به ويرانه اى انداخت .
آنقدر ضعف بر او غالب شده كه سرش را بر خشتى گذاشته و موشى بر رويش جست و سر انگشتان پايش را بدندان مى گزيد و او قدرت نداشت تا پايش را جمع كند.
صاحب دلى از كنار وى بگذشت و گفت :
اينكه خدا يكى از لشگرش را كه از همه كوچكتر است بر تو مسلط فرمود، تا متنبه شوى و از غرور توبه كنى ، اگر استغفار كنى خداوند با وجود يك صبور است غيور هم هست و ترا عافيت دهد.(560)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
شخصى علم نحو را فرا گرفته بود و در ادبيات عرب بسيار ترقى كرده و او را دانشمند علم نحو مى خواندند.
روزى سوار بر كشتى شد، ولى چون مغرور به علم خود بود رو به ناخداى كشتى كرد و گفت :
آيا تو علم نحو خوانده اى ؟
او گفت : نه ، عالم گفت :
نصف عمرت را تباه نموده اى !!! ناخداى كشتى از اين سرزنش اندوهگين و خاموش ماند و چيزى نگفت .
كشتى همچنان در حركت بود، تا اينكه بر اثر طوفان به گردابى افتاد و در پرتگاه غرق شدن قرار گرفت . در اين هنگام ، كشتيبان كه شنا مى دانست ، به عالم نحوى گفت :
آيا شنا مى دانى ؟
گفت : نه ، ناخدا گفت :
همه عمر به فناست چرا كه كشتى در حال غرق شدن است و تو شنا نمى دانى .!
او به غرور خود پى برد و متوجه شد كه بالاترين علم آن است كه انسان اوصاف زشت و صفات رذيله را در وجود خود نابود كند تا غرق درياى غرور نگردد.(561)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
شبى ابوجهل دشمن سرسخت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همراه وليدبن مغيره به طواف خانه كعبه پرداختند. در ضمن طواف با هم درباره پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سخن به ميان آوردند.
ابوجهل گفت :
قسم به خدايم كه او صادق است .
وليد گفت :
خاموش باش ، تو از كجا سخن را مى گوئى ؟
ابوجهل گفت :
ما او را در كودكى و جوانى راستگو و امين مى دانستيم ، چگونه پس از آنكه بزرگ شده و عقلش كامل گشته دروغگو و خائن شده است ؟!
وليد گفت :
چرا او را تصديق نمى كنى و ايمان نمى آورى ؟
گفت : مى خواهى دختران قريش بشنوند و بگويند من ، ابوجهل از ترس شكست تسليم شده ام ، سوگند به بتهاى لات و عزّى هرگز از او پيروى نخواهم كرد.
از اين غرور و نخوت خداوند اين آيه (562) را نازل فرمود:
(خدا بر گوش و قلب او مهر زده و بر چشمش پرده ظلمت كشيده است )(563).
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
قال الله الحكيم :
( لا تتولوا قوما غضب الله عليهم ) (ممتحنه : آيه 13)
اى اهل ايمان قومى كه خدا بر آنها غضب كرده را دوست نگيريد.
پيامبر صلى الله عليه و اله و سلم :
الغضب يفسد الايمان كما يفسد الخل العسل (564)
خشم ايمان را فاسد مى كند همانطور كه سركه عسل را فاسد مى كند.
از امراض مضره ، كه آثار سوء فراوان دارد و منشاء تحريك اعصاب مى گردد غضب است ، مخصوصا اگر غضب عوارضى چون انتقام جوئى و كينه را بهمراه داشته باشد كه خطرش دو چندان است . خشم مثلا در جنگ كفار، و در مقابله با كسى كه با تجاوز به عرض و ناموس و امثال اينها را مى نمايد شرعا و عقلا ممدوح است و از ثمرات شجاعت و مردانگى است .
اما خشم در غير اين موارد از وسوسه شيطان است و كليد هر بدى است و عقل را نابود مى كند و شخص را به تغيير در رنگ صورت و چشم ، اضطراب و دگرگونى درون وا مى دارد؛ و با آثارى ديگر همانند دشنام و شماتت و سيلى و استهزاء و قتل و نظاير اينها همراه مى شود. بهتر آنست از آنچه زمينه غضب را فراهم مى كند دورى شود و با صبر و حلم و كظم غيظ، غضب را دفع كند(565).