تازه در سوره يوسف عليه السلام از اول تا آخرش داستان جناب يوسف و يعقوب و زليخا و برادران را نقل فرموده است ، و در اول سوره مى فرمايد اى پيامبر صلى الله عليه و آله ( ما بهترين حكايات را وحى اين قرآن بر تو مى گوييم ) . (4)
و در آخر همين سوره مى فرمايد:
( همانا در حكايات آنان براى صاحبان عقل عبرت كامل خواهد بود ) . (5)
و واقعا يكى از شاهكارهاى قرآن همين حكايت يوسف عليه السلام است كه آن را ( احسن القصص ) نام نهاده و در آخرش هم فرموده :
اين حكايات درس عبرت است براى كسانى كه مى خواهند متنبه شوند و پند بگيرند و شيوه انسانهاى كامل را در پيش گيرند.
اميرالمؤ منين عليه السلام در نهج البلاغه در اين باره به فرزندش امام حسن عليه السلام مى فرمايد:
( اگر چه من عمر (بسيار) نكردم ولى در كارهاى گذشتگان نگريستم و اخبارشان را انديشه نمودم و در آثار (باز مانده هاى آنان ) سير كردم ؛ انگار مانند يكى از آنان گرديده ام .
گويا به سبب آنچه از تاريخ آنان به من رسيده است با همه آنان از اول تا به آخر بوده ام پس زندگى خوش و خوبيهاى آنها را از زندگى تيره و بد برگزيدم ، و سود و زيان را دانستم و از ميان آنها آنچه پسنديده بود برايت خلاصه كردم و آنچه را مجهول بود از تو بدور داشتم . )
حقير سالهاى قبل كتابى براى مداواى صفات رذيله در علم اخلاق به نام ( احياء القلوب ) نوشتم ؛ و در انديشه ام بد كه كتابى در حكايات اخلاقى را گرد آورى كنم ، تا اينكه قضاى الهى را مسافرت و هرجت نصيب شد، و داعيه نوشتن بوجود آمد.
اما با وجود عدم بضاعت كتب مورد نياز، به آنچه در دسترس بوده اكتفا كردم و بعون الله شروع به تحرير حكايات و قصص اخلاقى نمودم ، و براى هر موضوعى و در هر باب پنج حكايت را درج كردم .