یکصد موضوع، پانصد داستان

علی اکبر صداقت

نسخه متنی -صفحه : 259/ 43
نمايش فراداده

ثعلبه انصارى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

( ثعلبه بن حاطب انصارى ) خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد:

يا رسول صلى الله عليه و آله ، دعا خداوند به من ثروتى عنايت كند.

فرمود: مقدار كمى كه شكر آن را بتوانى بهتر از ثروت زياد است كه نتوانى سپاس آن را انجام دهى . ثعلبه رفت ، باز دو مرتبه مراجعه كرد و تقاضاى خود را تكرار كرد.

فرمود: ترا پيروى از من كيست ؟

به خدا سوگند اگر بخواهم كوهها برايم طلا شود، خواهد شد.

ثعلبه رفت و براى بار سوم مراجعه كرد و گفت :

برايم دعا كن اگر خدا مرا ثروتى بدهد هر كه را حقى در آن مال باشد حقش را خواهم داد.

پيامبر صلى الله عليه و آله دعا كرد كه خداوند مالى به او بدهد. دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله در حقش مستجاب شد، و چند گوسفند تهيه كرد، و كم كم گوسفندان او چنان رو به افزايش گذاشتند كه حد و حصر نداشت .

اول تمامى نمازهاى خود را پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواند، بعد كه اموالش بيشتر شد فقط ظهر و عصر را به مسجد مى آمد و بقيه اوقات نزد گوسفندان بود.

اشتغال او به جايى رسيد كه روز جمعه فقط به مدينه مى آمد و نماز جمعه را مى خواند. بعد از مدتى روز جمعه هم نمى آمد ولى در آن روز بر سر راه مى آمد و از عابرين اخبار مدينه را مى پرسيد.

روزى پيامبر صلى الله عليه و آله جوياى حال ثعلبه شد، گفتند:

گوسفندان او زياد شده در بيرون مدينه زندگى مى كند.

سه بار فرمود: واى بر ثعلبه ، بعد آيه زكوة نازل شد، و پيامبر صلى الله عليه و آله دو نفر يكى از ( بنى سليم ) و ديگرى از ( جهنيه ) را انتخاب نمود و دستور گرفتن زكوة را براى آنها نوشت ؛ و آنها به نزد ثعلبه آمدند.

براى ثعلبه نامه گرفتن زكوة را خواندند. او فكرى كرد و گفت :

اين جزيه يا شبيه جزيه است فعلا برويد از ديگران كه گرفتيد آن وقت نزدم برگرديد.

ماموران نزد مرد ( سليمى ) رفتند و دستور گرفتن زكوة را به او رساندند و او از بهترين شترهاى خود را انتخاب و سهم زكوة را داد.

گفتند: ما نگفتيم بهترين شترهاى ممتاز را بده ! خودم مايلم اين كار را بكنم . ماءموران نزد ديگران هم رفتند و زكوة گرفتند. وقتى برگشتند به نزد ثعلبه آمدند.

او گفت : نامه را بدهيد ببينم ، پس از خواندن باز پاسخ داد كه :

اين جزيه يا شبيه آن است ، برويد تا من در اين باره فكر كنم . فرستادگان خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و قبل از نقل جريان ثعلبه ، حضرت فرمودند:

واى بر ثعلبه ، و براى مرد سليمى دعا كردند؛ و آنان هم جريان را به تفصيل نقل كردند.

اين آيه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:

( از جمله منافقين كسانى هستند كه با خدا پيمان مى بندند اگر از فضل خود به ما مالى عنايت كند صدقه خواهيم داد و از نيكوكاران خواهم بود. همينكه خداوند از فضل خويش ، به آنها داد بخل ورزيده و از دين اعراض نمودند. به واسطه اين پيمان شكنى و دروغگوئى ، نفاق را در قلبهاى آنها تا روز قيامت جايگزين كرد. ) (149)

يكى از اقوام ثعلبه هنگام نزول آيه حضور داشت و جريان را شنيد پيش ‍ ثعلبه رفت و او را از نزول آيه اطلاع داد.

ثعلبه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و تقاضاى قبول زكوة كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خدا مرا امر كرده زكوة تو را نپذيرم ، او از ناراحتى خاك بر سر مى ريخت .

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

اين كيفر عمل خودت هست ، ترا امرى كردم نپذيرفتى .

پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت و ثعلبه به ابى بكر مراجعه كرد او هم زكوتش را قبول نكرد. در زمان عمر هم مراجعه كرد، عمر هم زكوتش را نپذيرفت . در زمان خلافت عثمان هم مراجعه كرد و او هم زكوتش را نپذيرفت ؛ و در همان ايام مرگ او را گرفت .(150)