حقوق و جامعه مدنی

جواد عزیزی

نسخه متنی
نمايش فراداده

حقوق و جامعه مدنى

جواد عزيزى

همبستگى، 1/9/79

چكيده:

در اين مقاله ضمن بررسى مفهومى «جامعه‏» و «حقوق‏» به بررسى ساختار، لوازم و اركان جامعه مدنى پرداخته شده است و در حاشيه به ذكر تفاوتهاى «مذهب‏» و «حقوق‏» اشاره گرديده است.

براى روشن شدن نقش آگاهى‏هاى حقوقى افراد در يك جامعه مدنى، ابتدا بايد تعريف دقيقى از جامعه و حقوق ارائه شود. از ديد جامعه‏شناختى تعاريف مختلفى از جامعه ارائه شده است، مثل اينكه جامعه، (society) كاملترين ساختار اجتماعى است و شامل گروه مستقلى از انسانهاست كه به طريق تعاونى سازماندهى شده و سرزمين معينى را اشغال كرده‏اند. به اعتقاد كارل ماركس جامعه متشكل از مناسبات بين مردم و گروه‏بندى‏هاى اجتماعى است. دوركهايم معتقد است كه جامعه محيطى است كه انسانها در آن هميارى و كنشهاى متقابلى دارند ولى جامعه چيزى فراتر از مجموع اجزاى خود است و كنترل‏كننده رفتار آدمى است. براى ماكس وبر، جامعه مجموعه‏اى از افراد است. كنشهاى اجتماعى خشتهاى سازنده جوامع‏اند، و جوامع با نوع كنش افراد تغيير مى‏كنند. پس جامعه به دنبال گردهمايى افراد و گروه‏ها و برقرارى روابط اجتماعى متولد شده است و به دليل متفاوت بودن روابط و از خلال جامعه چهره قدرت و حاكميت نيز ظاهر مى‏شود. امروزه متداولترين نوع جوامع، جامعه دولت - ملت است كه دولتها نيز يا دموكراتيك و يا غيردموكراتيك‏اند.

اعمال حاكميت مستقيم شهروندان يا به واسطه نمايندگان خود، نماد دموكراتيك بودن حكومت است. در حكومتهاى غيردموكراتيك ممكن است قدرت در دست‏يك فرد خاص، استبداد يا اقليت‏يا ثروتمندان و يا حزب خاصى باشد.

از آنجا كه خواسته‏هاى آدميان به حكم فطرت بسيار تشابه دارند، ممكن است‏بين آنها بر سر جلب منافع بيشتر نزاع درگيرد كه بر اين اساس انسان انديشمند دريافت كه «بقاء» با «زور» امكان ندارد و ناچار بايد قواعدى بر روابط حاكم باشد كه اين قوانين حقوق، (law) ناميده مى‏شود. پس حقوق مجموعه قواعد رفتارى الزام‏آور است كه بر افراد جامعه - از آن جهت كه در جامعه زندگى مى‏كنند - حاكم است. هدف حقوق ذاتا و اولا برقرارى نظم و پس از آن تامين عدالت‏براى شهروندان است. ولى گاهى «حقوق‏» به معنى جمع حق، (right) و در مفهوم فردى به‏كار مى‏رود. «حق‏» امتيازى است كه جامعه به هر يك از افراد مى‏بخشد و ديگران را ملزم به رعايت آن مى‏كند، مثل حق حيات. حق به اين معنى هموزن «تكليف‏» است كه خود مفهوم گسترده‏اى است; مثلا در اخلاق عدم رعايت تكليف سرزنش درونى يا سرزنش اطرافيان را در پى دارد و در فقه تكليف امرى است كه شارع به انجام آن فرمان داده است و سرپيچى از آن عقوبت اخروى و در مواقعى كه به حقوق ديگران لطمه وارد كند مجازات در پى دارد. ولى تكليفى كه در برابر حق مطرح است، الزام‏آور است و ناديده انگاشتن آن واكنش رسمى جامعه و دولت را بر مى‏انگيزد.

«جامعه مدنى‏» نوع ايده‏آل يك ساختار اجتماعى است كه تمام اجزاى آن مبتنى بر قانون است و شكاف بين دو لايه حكومت و ملت توسط نهادهاى مدنى پر مى‏شود، تا اقتدار و آزادى بدون حد و مرز نگردد و نيز در آن بدون دگرگونى ويرانگر بنياد جامعه مى‏توان به بهبود آن پرداخت. در چنين جامعه‏اى كه بر دو ركن اصلى «حق‏» و «مردم‏» استوار است، هر دو مفهوم بيان‏شده از حقوق مشاهده مى‏گردد; يعنى براى برقرارى نظم، مجموعه قوانينى لازم است و حق هر شهروند نيز به معنى توانايى اعطاشده از سوى جامعه است. پس هر فرد بايد اين قوانين را بشناسد و از ساير قواعد تاثيرگذار بر جامعه و فرد تمييز دهد و رابطه منطقى بين آنها با مذهب و اخلاق برقرار سازد; چراكه هرچند اخلاق و مذهب از مهمترين منابع حقوق هستند، ولى تفاوتهاى عميقى بين آنها به چشم مى‏خورد. هدف اخلاق و مذهب بيشتر اصالت و وجدان و پاكى دنياى درونى است، ولى هدف حقوق تنظيم دنياى بيرون و اجتماع است. به علاوه، قلمرو آنها متفاوت است، مثلا گرفتن عوارض جنبه اخلاقى ندارد ولى در بسيارى از قوانين حقوقى وجود دارد. از نظر ضمانت اجرا نيز قواعد حقوقى تضمين مادى دارند، مثل مجازات ولى ضمانت اجراى احكام مذهبى و اخلاقى درونى است. ويژگى يك قاعده حقوقى، الزام‏آور بودن آن است و ديگر آنكه داراى ضمانت اجراست. هم‏چنين جهت صرفه‏جويى در وقت و هزينه و نيز تساوى همه در پيشگاه قانون، هر قاعده حقوقى بايد كلى باشد. يكى از پايه‏هاى جامعه مدنى حقوق افراد است كه به نظر مى‏آيد يك فرد بايد ضمن اطلاع از حقوق خود آنها را احراز نمايد. در اينجا با استناد به اعلاميه جهانى حقوق بشر، قانون اساسى و مدنى ايران و فرانسه به چند نمونه از حقوق عمومى و آزادى‏هاى فردى اشاره مى‏نماييم: حق حيات، آزادى مسكن، حق مصونيت از تعرض به منزل، آزادى رفت و آمد، آزادى انديشه و بيان (فقط با پذيرش محدوديت از ناحيه نظم عمومى)، آزادى اخبار و اطلاعات كه آزادى مطبوعات جزء لاينفك اين حق است، حق دستگير نشدن بدون حكم قانون و شكنجه نشدن و داشتن وكيل و مصونيت از هتك حرمت و حق آموزش و پرورش و حق برخوردارى از تامين اجتماعى.

اعلام اين حقوق براى ترسيم قلمرو آزادى‏هاى افراد و قدرت دولت است، ولى در مقابل براى جلوگيرى از تمركز قدرت سياسى و پرهيز از خودكامگى، تفكيك قوا ضرورى است.

اشاره

1. هرچند نويسنده محترم به برخى جنبه‏هاى اجتماعى فقه اشاره كرده است، ولى در نهايت معتقد است كه مذهب، امرى فردى است كه اين اعتقادى ناصواب است. اثبات جنبه‏هاى اساسى غيرفردى «دين‏» امرى نيست كه مؤونه زيادى بطلبد. نظرى مختصر به احكام كلان اجرايى اسلام - به عنوان دين اصلى جامعه - جايگاه حكومت‏به عنوان زيربنايى‏ترين امر اجتماعى را آشكار مى‏سازد.

2. براى جلوگيرى از خودكامگى، بر طراحى نظامى با در نظر گرفتن احزاب و تفكيك قوا تاكيد شده است در صورتى كه تا به عامل نگهدارنده درونى به عنوان مانعى در قبال زياده‏طلبى‏هاى انسان متوسل نشويم، استمداد از موانع بيرونى - هرچند مكرر و هوشمندانه باشند - فايده كاملى نخواهد داشت. تجربه‏هاى حكومتهاى ظاهرا دموكراتيك براى اثبات اين مدعا پيش روى ماست.

3. آنچه واضح است، صحبت از حقوق فرع ابتناء بر مبنايى در شناخت انسان است كه شناخت كامل و همه‏جانبه از انسان، جز از خالق وى بر نيايد، پس اعتماد به دين و مذهب به عنوان اساسى‏ترين منابع حقوق قابل تذكر است.