اروپا ديديم باشد زيرا نه ارباب صاحب اختيارى وجود داشت و نه بردگانى بنام رعيت نه زارع تابع زمين بود و نه اراده ء ارباب بمنزله ء قانون بشمار مى آمد ..
بلكه قانون همان قانونى بود كه از جانب خدا آمده بود .
و اين وضع چنانكه مى بينيم با نظام فئوداليسم بمعنى اصطلاحى تاريخى كه صليبيان از نزديك ديده بودند تفاوت فراوان داشت .
در مدت دو قرنى كه آتش جنگهاى صليبى از دو طرف بر افروخته بود تأثير و نفوذ محيط كار خود را كرد و اين اوضاع نمونه در روح دهها هزار صليبى ئى كه شاهد آن بودند و صدها هزار بلكه ميليونها نفرى كه داستانهاى آن را از بازگشتگان ديار اسلامى مى شنيدند تأثيرى عجيب باقى گذاشت .
آميخته شدن اين تأثرات با جان و دل اروپائيان بود كه بانضمام عوامل محلى ديگر از قبيل پيدايش حرفه هاى گوناگون و شهرهاى بازرگانى و طبقه ء تجار و امتيازاتى كهاين طبقه در برابر كمك به اميران در جنگهاى صليبى يا جنگهاى داخلى بدست آوردند ( همين عواملى كه اروپائيان به ويژه طرفداران مكتب ماركس اصرار دارند آن را يگانه عوامل مؤثر بدانند ) و خلاصه عوامل گوناگون ديگر مجموعا انقلاب ضد رژيم فئوداليته را پى ريزى كرد .
براستى كه نظام جابرانه و ننگينى بود و كرامت و شرافت انسان را به فجيع ترين شكلى پايمال مى ساخت .
تنها تفاوتى كه با سيستم برده دارى داشت اين بود كه در اينجا بردگان زمين را خريد و فروش نمى كردند و طعمه ء درندگان نمى ساختند در حقيقت چيزى كه نخستين بار در اساس اين نظام جابرانه رخنه كرد يك موج اسلامى بود و با پيوستن عوامل محلى ديگر به آن يكباره اين نظام ننگين در هم فرو ريخت .