بفرض كه يكى از اين كارها ممكن باشد ولى بنظر بشرى محدود ما كه حقيقت خوبى و بدى اشياء و سرانجام كارها را تميز نمى دهد اين كار به مصلحت بشر نيست ..
و بنابراين در حدود درك و دريافت بشرى نمى توان حكم اعدام اين تمدن را بر اثر خيانتى كه به عنصر انسانى روا داشته صادر نمود بنابراين پس راه نجات چيست ؟ دكتر آلكسيس كارل راه نجات را اينگونه بيان مى كند : پيشبرد علوم انسانى تا آنجا كه بتوان انسان را از نو ساخت اينك به متن گفتار او گوش فرا دهيم : انسان بايستى مقياس هر چيز قرار گرفته باشد ولى واقعيت عكس آنست ..
عملا او در دنيائى كه خود پديد آورده بيگانه و غريب بنظر مى رسد .
او نتوانسته دنيائى در خور خويشتن خويش بسازد زيرا از شناخت طبيعت خود عملا بى بهره است .
بنابراين سبقت و تقدم دهشت آور علوم مادى بر علوم حياتى و زيستى را بايد يكى ازحوادث ناگوار تاريخ بشريت دانست ...
محيطى كه ساخته و پرداخته ء فكر ما و اختراعات ماست با شكل و ساختمان ما كاملا بى تناسب است ..
ما بدبخت و تيره روزيم زيرا از لحاظ فكرى و اخلاقى تحليل مى رويم .
اجتماعات و ملتهائى كه تمدن صنعتى در آنها به اوج كمال رسيده اگر بدقت بنگريم بيشتر به انحطاط و