اينكه خود او نمى داند و نمى فهمد و به زنگ خطر دانايان و بينايان نيز گوش فرا نميدهد ..
و اگر هم گوش فرا دهد نمى تواند خويشتن را از سقوط نجات بخشد ..
اينهمه درست و مورد قبول ..
و اينك يك راه چاره ...
فقط يك راه وجود دارد كه ميتواند دست كمك و اعانت بسوى انسانيت بگشايد و آدمى را از اين گرداب هلاكتبار رهائى بخشد ..
ولى آيا اين راه چگونه بايد به بشريت پيشنهاد شود ؟ و چگونه بايد شروع شود ؟ تبيين اين حقيقت موضوع فصل آخرين اين كتاب است .