كند .
بيشك اين بازگشت بطور ساده انجام نگرفته و جبر واقعيت ها آنرا حتمى و ضرورى مى ساخته است .
وى اعتراف ميكند كه : انسان حيوانى ويژه و داراى خصالى ويژه است كه در هيچ حيوان ديگر وجود ندارد و اين خصال همچنين داراى آثار و نتايجخاصى نيز هست .
وى در كتاب انسان در جهان نو در فصلى زير عنوان يگانگى انسان مى گويد : عقيده ء انسان درباره ء موقعيت خود در ميان ديگر حيوانات وضع ثابتى نداشته و نوسان هائى بسوى : شيفتگى شديد يا شيفتگى كمتر نسبت به خويش داشته است و بتناسب مقدار اين شيفتگى فاصله ء خود را با ديگر حيوانات گاه فوق العاده زياد و عميق و گاه خيلى كم و سطحى ميدانسته است .
با ظهور نظريه ء داروين اين نوسان در جهت شيفتگى كمتر قرار گرفت و انسان بار ديگر فقط يك حيوان بشمار آمد .
روزبروز اين نوسان بيشتر به آن سو كشانيده شد و مسائلى كه نتيجه ء منطقى فرضيه ء داروين بنظر ميرسيد قدم به عرصه ء وجود نهاد : انسان نيز حيوانى است همچون همه ء حيوانات و بنابراين نظريه ها و آراء وى درباره ء زندگى انسانى و ايد آلهاى برتر ارزش و مقدارى بيش از ارزش و مقدار نظريات يك باكترى يا يك كرم ندارد بقاء هر موجودى يگانه مقياس و ملاك موقعيت او در مسابقه ء تطور و تكامل است و لذا همه ء موجودات زنده از لحاظ ارزش متساوى مى باشند زيرا همه در اين