[سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار مسؤولان‌ و کارگزاران‌ کشور در آستانه یازدهمین سالگرد پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی]

مقام معظم رهبری

نسخه متنی
نمايش فراداده

سخنراني‌ در ديدار مسؤولان‌ و كارگزاران‌ كشور در آستانه‌ي‌ يازدهمين‌سالگرد پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي

‌ (1368/11/09 )

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم‌

الحمدلله‌ رب‌العالمين‌ والصلاه‌ والسلام‌ علي‌ سيدنا و نبينا ابي‌القاسم‌ محمد و علي‌ اله‌ الاطيبين‌ الاطهرين‌ المنتجبين‌ سيما بقيه‌الله‌ في‌ الارضين‌. قال‌ الله‌ الحكيم‌ في‌ كتابه‌: قل‌ انما اعظكم‌ بواحده‌ ان‌ تقوموا لله‌

جلسه‌ي‌ بسيار جامع‌ و صميمي‌ و كارآمدي‌ است‌. از مدتها پيش‌ مايل‌ بودم‌ كه‌ اجتماعي‌ با همه‌ي‌ كارگزاران‌ عمده‌ي‌ كشور ـ دولت‌ محترم‌ و نمايندگان‌ محترم‌ مجلس‌ شوراي‌ اسلامي‌ و قوه‌ي‌ مقننه‌ و مسؤولان‌ عالي‌رتبه‌ي‌ قوه‌ي‌ قضاييه‌ و شوراي‌ محترم‌ نگهبان‌ و مجمع‌ تشخيص‌ مصلحت‌ و دستگاههاي‌ عمده‌ي‌ اداره‌كننده‌ي‌ نظام‌ ـ داشته‌ باشم‌. مقصود من‌ هم‌ اين‌ نبوده‌ و نيست‌ كه‌ در اين‌ جلسه‌ و جمع‌ بزرگ‌، مسأله‌ي‌ خاصي‌ را مطرح‌ كنم‌ تا در مورد آن‌ تصميم‌گيري‌ شود; بلكه‌ نفس‌ اجتماع‌ شما برادران‌ عزيز و نشستنتان‌ در كنار يكديگر و به‌ وجود آمدن‌ اين‌ فرصت‌ براي‌ همه‌ كه‌ يكديگر را ببينيم‌ و بشناسيم‌ و تا حدودي‌ از حال‌ هم‌ مطلع‌ بشويم‌ و اگر سؤالي‌ داريم‌، از هم‌ بكنيم‌ و اگر توصيه‌يي‌ داريم‌، به‌ يكديگر بكنيم‌ و اگر درخواستي‌ از هم‌ داريم‌، مطرح‌ نماييم‌ و اگر حتي‌ گله‌يي‌ از هم‌ داريم‌، روبه‌ رو به‌ هم‌ بگوييم‌، مورد نظر بوده‌است‌.

اعتقاد من‌ بر اين‌ است‌ كه‌ جمهوري‌ اسلامي‌ عظيم‌ و قوي‌، عزيزترين‌ ميراثي‌ است‌ كه‌ بعد از ميراث‌ اسلامي‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌)، شخص‌ عظيمي‌ براي‌ امت‌ و قوم‌ خود باقي‌ گذاشته‌ است‌. در اين‌ نظام‌ و مجموعه‌ و در اين‌ كشور و پايگاه‌ و در هر حركت‌ و نقطه‌ي‌ عزيمتي‌، يكايك‌ ما مسؤوليم‌ و نسبت‌ به‌ اين‌ راه‌ تعهد و تكليف‌ داريم‌. امروز، ما به‌ اين‌ نشستها و مذاكره‌ها و اين‌گونه‌ صميميتها و همكاريها و از هم‌ خواستن‌ و به‌ هم‌ گفتن‌ و از هم‌ گله‌ كردن‌ و با يكديگر همدلي‌ كردن‌، احتياج‌ داريم‌.

مسأله‌ي‌ ما، مسأله‌ي‌ يك‌ شخص‌ يا يك‌ دولت‌ و چند نفر آدم‌ نيست‌; بلكه‌ مسأله‌ي‌ اسلام‌ است‌. آن‌ چيزي‌ كه‌ مانع‌ ما مي‌شود تا نسبت‌ به‌ حوادثي‌ كه‌ در مقابلمان‌ مي‌گذرد، بي‌تفاوت‌ بمانيم‌، تكليف‌ اسلامي‌ است‌. آن‌ چيزي‌ كه‌ مانع‌ مي‌شود تا آنچه‌ را لازم‌ مي‌دانيم‌، قولا و عملا اتيان‌ نكنيم‌، تكليف‌ اسلامي‌ است‌; چون‌ مسأله‌ي‌ ما نيست‌، بلكه‌ مسأله‌ي‌ اسلام‌ است‌. ما عامل‌ و بنده‌ و مكلفيم‌. براي‌ همين‌ است‌ كه‌ موظفيم‌ راهمان‌ را دقيق‌ انتخاب‌ بكنيم‌. بين‌ افراد فرقي‌ هم‌ نمي‌كند. همه‌ي‌ ما، از بالاترين‌ مسؤول‌ در اين‌ نظام‌ تا كوچكترين‌ كارگزار درسلسله‌ مراتب‌ اجرايي‌ و قضايي‌ و غيره‌، مسؤوليم‌. اين‌ خطاب‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) به‌ همه‌ي‌ مسلمين‌ است‌ كه‌: "كلكم‌ راع‌". امروز هم‌ خطاب‌ به‌ همه‌ي‌ مسلمين‌ مي‌باشد. اين‌ خطاب‌، نسبت‌ به‌ من‌ و شما زنده‌تر از هميشه‌ است‌. امروز، همه‌ بايد براي‌ بهترين‌ وضعيت‌ و بهترين‌ كار تلاش‌ كنند: "للتي‌ هي‌ احسن‌".

پس‌، جلسه‌ي‌ امروز به‌ قصد اين‌ تشكيل‌ شده‌ كه‌ ما قدري‌ با هم‌ باشيم‌. برنامه‌ي‌ سخنراني‌ هم‌ به‌ معناي‌ رايج‌ آن‌ نيست‌. جناب‌ آقاي‌ هاشمي‌ قصد داشتند يك‌ ربع‌ تا بيست‌ دقيقه‌ صحبت‌ بكنند; ولي‌ من‌ از ايشان‌ درخواست‌ كردم‌ كه‌ قدري‌ مفصلتر صحبت‌ كنند. واقعا قصد اين‌ نيست‌ كه‌ در اين‌جا سخنراني‌ ايراد بكنيم‌. همه‌ جا مي‌توان‌ سخنراني‌ كرد; ولي‌ قصد چيز ديگري‌ است‌. قصد اين‌ است‌ كه‌ ما به‌ عنوان‌ يك‌ عده‌ رفيق‌ و همكار و دوست‌ و كساني‌ كه‌ در طول‌ ساليان‌ متمادي‌ با هم‌ بوده‌ايد و با هم‌ بوده‌ايم‌ و اين‌ راه‌ طولاني‌ و پيچ‌وخمها و گردنه‌ها را پشت‌ سر آن‌ راهبر وارد قوي‌ بيدار و حقيقتا استثنايي‌ طي‌ كرده‌ايم‌ و شبها و روزها در سختيها و شاديها و فتحها و شكستها با هم‌ بوده‌ايم‌، حالا هم‌ كه‌ همين‌ مجموعه‌ كشور را اداره‌ مي‌كند، اين‌ جمع‌ با هم‌ باشند. بايد اين مجموعه‌ با هم‌ كار كنند و با هم‌ صادق‌ باشند. ما مي‌خواهيم‌ اين‌ نكته‌ را توصيه‌ و تأكيد كنيم‌ و به‌ تحقق‌ آن‌ كمك‌ نماييم‌. من‌ به‌ تنهايي‌ هم‌ در اين‌ قضيه‌ مسؤول‌ نيستم‌; يكايك‌ شما مسؤوليد. چنين‌ اجتماعي‌ از مسؤولان‌ نظام‌، در اين‌ جهت‌ خيلي‌ مي‌تواند كارساز و كارآمد باشد.

و اما آن‌ نكاتي‌ كه‌ به‌ ذهنم‌ رسيد مطرح‌ كنم‌، از اين‌ قرار است‌:

اول‌، مضمون‌ آيه‌يي‌ است‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ و خوب‌ مي‌فهميم‌ كه‌ اين‌ آيه‌، مد نظر امام‌ فقيد عزيزمان‌ در طول‌ زندگيش‌ بود: "قل‌ انما اعظكم‌ بواحده‌ ان‌ تقوموا لله‌". سالها پيش‌، نوشته‌ي‌ ايشان‌ در دفتر يادبود مرحوم‌ وزيري‌ را در يزد زيارت‌ كردم‌. آن‌ مرحوم‌، من‌ را به‌ منزلش‌ برد و با تفصيلاتي‌، اين‌ نوشته‌ را كه‌ در صندوقچه‌يي‌ گذاشته‌ بود و تقريبا در گوشه‌يي‌ از خانه‌اش‌ مخفي‌ كرده‌ بود، آورد و باز كرد و نوشته‌ي‌ امام‌ را كه‌ در سالهاي‌ دهه‌ي‌ بيست‌ نوشته‌ بودند "قيام‌لله‌"،به‌ من‌ نشان‌ داد. اصلا محور حرف‌ در نوشته‌ي‌ ايشان‌، قيام‌لله‌ بود. آن‌ ذهن‌ جوال‌ وسيع‌ و ديد حكيمانه‌ي‌ ايشان‌، اين‌ قيام‌لله‌ را در آن‌ دوران‌ ـ كه‌ تازه‌ از اختناق‌ رضاخاني‌ بيرون‌ آمده‌ بودند ـ بر كارهايي‌ كه‌ به‌ نظر شريفشان‌ مي‌شد انجام‌ بدهند و بايد افراد انجام‌ مي‌دادند و احساس‌ مسؤوليت‌ مي‌كردند، منطبق‌ ساخت‌.

يكي‌ دو صفحه‌ نوشته‌ بودند. آن‌ نوشته‌، حاكي‌ از يك‌ حركت‌ ارتجالي‌ نبود و معلوم‌ مي‌شود در ذهن‌ شريف‌ ايشان‌ و در تمام‌ مراحل‌ زندگي‌، "ان‌ تقوموا لله‌ مثني‌ و فرادي‌" سابقه‌ داشته‌ است‌. بحمدالله‌ ديگر براي‌ همه‌ي‌ ما و ملت‌ ايران‌، در كليات‌ زندگي‌ اماممان‌ چيز پوشيده‌يي‌ باقي‌ نماند. همه‌ ديدند كه‌ حركت‌ و گفتن‌ و سكوتش‌ براي‌ خداست‌ و هر كاري‌ كه‌ انجام‌ مي‌داد، با قصد قيام‌لله‌ بود. تنها همين‌ يك‌ چيز هم‌ بود كه‌ موجب‌ شد به‌ دست‌ آن‌ بزرگوار ـ كه‌ قطعا مرتبه‌ي‌ تالي‌ پيامبران‌ و ائمه‌(ع‌) بود ـ يك‌ معجزه‌ اتفاق‌ بيفتد. اين‌ چيزي‌ كه‌ اتفاق‌ افتاده‌ و تحول‌ عظيم‌ جهاني‌ كه‌ به‌ دنبال‌ انقلاب‌ اسلامي‌ پديد آمده‌، واقعا يك‌ معجزه‌ است‌. اين‌ معجزه‌، به‌ دست‌ امام‌(ره‌) اتفاق‌ افتاد و امام‌ هم‌ با تكيه‌ به‌ "ان‌ تقوموا لله‌" توانست‌ اين‌ كار را بكند.

در ارزيابي‌ كاري‌ كه‌ به‌ دست‌ امام‌ و با تكيه‌ به‌ قيام‌لله‌ اتفاق‌ افتاده‌ و بهتر اين‌ است‌ كه‌ من‌ وارد بحث‌ نشوم‌; چون‌ حقيقتا آن‌ قدر قضيه‌ عظيم‌ و حرف‌ زياد است‌ كه‌ مشكل‌ بتوان‌ حق‌ سخن‌ را ادا كرد. من‌ همين‌قدر به‌ شما برادران‌ كه‌ كتاب‌ و تاريخ‌ خوانده‌ايد، بگويم‌ كه‌ سالهاي‌ متمادي‌ است‌ روال‌ حركت‌ عالم‌ به‌ سمت‌ دوري‌ از معنويت‌ و دين‌ است‌. چند قرن‌ است‌ كه‌ دنيا اين‌گونه‌ حركت‌ مي‌كند و البته‌ اين‌ دلايلي‌ دارد و چيز ناشناخته‌ و مجهول‌العله‌يي‌ هم‌ نيست‌. در دويست‌ سال‌ اخير ـ يعني‌ قرن‌ نوزدهم‌ و بيستم‌ كه‌ اصطلاحا قرن‌ روشنفكري‌ و انسانگرايي‌ و اوج‌ پيشرفتهاي‌ صنعتي‌ و علمي‌ است‌ ـ حركت‌ با سرعت‌ به‌ سمت‌ بي‌ديني‌ و جدا شدن‌ از معنويت‌ بوده‌ است‌. مقداري‌ از اين‌ سير طبيعي‌ است‌; زيرا لازمه‌ي‌ آن‌ چيزهايي‌ كه‌ پيش‌ آمد، همين‌ بود. يك‌ مقدار هم‌ حركت‌ ارادي‌ و از روي‌ برنامه‌ريزي‌ بوده‌ است‌.

تمام‌ دستگاههاي‌ قدرتمند عالم‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيده‌اند كه‌ بايد دين‌ را از صفحه‌ي‌ عالم‌ بزدايند. نه‌ اين‌كه‌ بكلي‌ اسم‌ دين‌ را از بين‌ ببرند; بلكه‌ معناي‌ دين‌ حقيقي‌ و خالص‌ را ـ اگر چه‌ به‌ ظواهرش‌ هم‌ احتفاظ بشود ـ از بين‌ ببرند. ايمان‌ واقعي‌ ديني‌ بايد از بين‌ مي‌رفت‌ و چه‌ قدر پول‌ صرف‌ شد و چه‌ قدر آدمها از روي‌ عقيده‌ ـ و نه‌ خيانت‌ گونه‌ ـ حذف‌ ايمان‌ ديني‌ را براي‌ بشريت‌ لازم‌ دانستند. آنها كتاب‌ نوشتند، كار هنري‌ كردند، تبليغات‌ كردند، زور بخرج‌ دادند، پول‌ خرج‌ كردند تا معنويت‌ را در دنيا ـ از جمله‌ در جهان‌ اسلام‌ ـ از بين‌ ببرند.

آن‌ وقت‌ در چنين‌ دنيايي‌ كه‌ اين‌ همه‌ تلاش‌ ضد معنوي‌ صورت‌ گرفته‌ است‌، در يك‌ نقطه‌ي‌ حساس‌، حكومت‌ و نظامي‌ بر اساس‌ معنويت‌ و اسلام‌ به‌ وجود مي‌آيد. اين‌، همه‌ي‌ معجزه‌ نيست‌; بلكه‌ آغاز معجزه‌ و به‌ وجود آمدن‌ اين‌ حكومت‌ و استقرار دهساله‌ي‌ آن‌ است‌ كه‌ ما در اين‌ مدت‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ پيش‌ رفتيم‌. اگر كسي‌ تصور كند كه‌ ما در اين‌ ده‌ سال‌، يك‌ لحظه‌ متوقف‌ بوده‌ايم‌، اشتباه‌ كرده‌ است‌. در اين‌ ده‌ سال‌، ما لحظه‌ به‌ لحظه‌ پيشروي‌ و حركت‌ تكاملي‌ داشته‌ايم‌. استقرار و حركت‌ تكاملي‌ اين‌ نظام‌ ديني‌ در طول‌ اين‌ ده‌ سال‌، تمام‌ اين‌ زمامها و بندها و بستهايي‌ كه‌ از طرق‌ مختلف‌ نظام‌ جهاني‌ را حفظ كرده‌ بود، باز كرده‌ و تمام‌ اين‌ اوضاع‌ را به‌ هم‌ ريخته‌ است‌.

بدانيد كه‌ اگر انقلاب‌ اسلامي‌ پيروز نشده‌ بود و ايران‌ جمهوري‌ اسلامي‌ نمي‌شد، نظامهاي‌ كمونيستي‌ به‌ اين‌ زودي‌ متلاشي‌ نمي‌شدند. البته‌ درست‌ است‌ كه‌ يك‌ روز ماركسيسم‌ و نظامهاي‌ ماركسيستي‌ شكست‌ مي‌خوردند، اما آن‌ روز حالا نبود. آن‌ روز، ممكن‌ بود سي‌ يا چهل‌ و يا شصت‌ سال‌ ديگر باشد. تحول‌ عظيمي‌ كه‌ در دنيا به‌ وجود آمد، ناشي‌ از اسلام‌ و انقلاب‌ اسلامي‌ و روآمدن‌ معنويت‌ بود. اين‌، ادعا نيست‌; اين‌ تحليل‌ است‌ و من‌ به‌ آن‌ اعتقاد دارم‌.

تمام‌ مسايلي‌ كه‌ در دنياي‌ اروپاي‌ شرقي‌ و كلا بلوك‌ شرق‌ به‌وجود آمد، ريشه‌اش‌ به‌ معجزه‌ي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ بر مي‌گردد. شروع‌ اين‌ تحرك‌ در لهستان‌ بود و هنوز چند ماهي‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ ما نگذشته‌ بود كه‌ در آن‌جا اتحاديه‌ي‌ همبستگي‌، فعاليتهاي‌ خود را به‌ شكل‌ زيرزميني‌ و مخفي‌ آغاز كرد. دعواي‌ آنها با دولت‌ لهستان‌ به‌ خاطر اين‌ بود كه‌ مي‌خواستند مراسم‌ مذهبي‌ خود را انجام‌ بدهند، ولي‌ دولت‌ كمونيست‌ نمي‌گذاشت‌. آن‌ وقت‌ در شوراي‌ انقلاب‌، با دوستان‌ همين‌ قضيه‌ را مطرح‌ كرديم‌ و گفتيم‌ عجيب‌ است‌ كه‌ در يك‌ كشور كمونيستي‌ و در يك‌ نظام‌ محكم‌ ضد ديني‌، چنين‌ خواسته‌يي‌ مطرح‌ شود. واقعا چه‌ كسي‌ خيال‌ مي‌كرد كه‌ درون‌ اينها اين‌قدر خالي‌ است‌؟ كشورهايي‌ كه‌ حاكميت‌ قدرت‌ فكري‌ و تشكيلات‌ حزبي‌، قويترين‌ حاكميتها بر نظام‌ آنهاست‌، ناگهان‌ از درونشان‌ چنين‌ حركتهايي‌ پديد مي‌آيد.

در كشور لهستان‌، شايد مثلا سي‌ و اندي‌ سال‌ نظام‌ بي‌ديني‌ حاكم‌ بوده‌; ولي‌ در كشورهاي‌ ديگر، پنجاه‌ يا شصت‌ و يا هفتاد سال‌ عليه‌ دين‌ حرف‌ زده‌ شده‌ بود و موزه‌ي‌ آتئيسم‌ درست‌ كرده‌ بودند و تمام‌ چيزهايي‌ كه‌ نشانه‌ي‌ ضديت‌ با خدا داشت‌ و به‌ معناي‌ نفي‌ خدا بود، يك‌ جا جمع‌ كرده‌ بودند تا جلوي‌ چشم‌ مردم‌ باشد و مردم‌ آنها را نگاه‌ كنند!! در كشور لهستان‌، ناگهان‌ يك‌ حركت‌ كارگري‌ به‌ نام‌ اتحاديه‌ي‌ همبستگي‌ به‌ وجود مي‌آيد و شعارش‌ اين‌ است‌ كه‌ مي‌خواهيم‌ به‌ كليسا برويم‌; چرا دولت‌ نمي‌گذارد؟! اتحاديه‌ي‌ همبستگي‌ در لهستان‌، چند سال‌ براي‌ اين‌ منظور مبارزه‌ كرد.

حالا همين‌ رشته‌ را شما بگيريد و ببينيد كه‌ اين‌ خشت‌ از كجاي‌ خرند بيرون‌ آمده‌ بود. ما مشهديها، از اين‌ كار به‌ "خشت‌ از خرند بيرون‌ آمدن‌" تعبير مي‌كنيم‌. مي‌دانيد مجموعه‌ي‌ خشتي‌ كه‌ محكم‌ كنار هم‌ چيده‌اند، خيلي‌ سفت‌ است‌. گاهي‌ ممكن‌ است‌ استحكام‌ آن‌ بتواند بنايي‌ را روي‌ خودش‌ نگهدارد، اما اين‌ استحكام‌ تا جايي‌ است‌ كه‌ اين‌ خشتها همين‌طور رديف‌ هم‌ ايستاده‌ باشند. اگر شما يكي‌ دو عدد را كه‌ از اين‌ خرند بكنيد و بيرون‌ بياوريد، ديگر چيزي‌ باقي‌ نمي‌ماند و استحكامش‌ از بين‌ مي‌رود. قضيه‌ اين‌ است‌. من‌ مي‌گويم‌ آنچه‌ كه‌ امروز ما در دنيا مي‌بينيم‌ (به‌ هم‌ ريختن‌ نظم‌ بلوك‌بندي‌ دنيا) اين‌، معجزه‌ي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ و امام‌(ره‌) و معجزه‌ي‌ "ان‌ تقوموا لله‌" است‌.

آيا آن‌ روزي‌ كه‌ امثال‌ ما و شما، در سياه‌چالها و سلولها و خانه‌هاي‌ مخفي‌ و محيط غربت‌ مي‌رفتيم‌ و مي‌دويديم‌، چنين‌ معجزه‌يي‌ را كه‌ امروز به‌ وقوع‌ پيوسته‌ است‌، باور مي‌كرديم‌؟ آن‌ روزها فشار زيادي‌ روي‌ ما و امثال‌ ما بود و خود من‌ از دو طرف‌ مورد تهديد دستگاه‌ بودم‌ و به‌ خاطر دو جريان‌ و دو پرونده‌ دنبالم‌ بودند. جايي‌ را سراغ‌ كرده‌ بودم‌ كه‌ چند روزي‌ آن‌ جا باشم‌. از يك‌ محل‌ به‌ آن‌ محل‌ مي‌رفتم‌. در خيابان‌ كه‌ راه‌ مي‌رفتم‌، وضع‌ خودم‌ را به‌ آن‌ آدمي‌ كه‌ روي‌ زمين‌ يخي‌ صاف‌ ـ مثل‌ شيشه‌ ـ حركت‌ مي‌كند و بايد با كمال‌ دقت‌ راه‌ برود و مطمئن‌ نيست‌ كه‌ لحظه‌ي‌ بعد محكم‌ به‌ زمين‌ نخواهد خورد و استخوانهايش‌ نخواهد شكست‌، تشبيه‌ مي‌كردم‌. ما و همه‌ي‌ برادراني‌ كه‌ در دستگاهها بودند، سالها اين‌طور زندگي‌ كرديم‌. آيا فكر مي‌كرديم‌ روزي‌ ايران‌ كه‌ قلعه‌ي‌ مستحكم‌ استكبار جهاني‌ است‌، به‌ قلعه‌ي‌ مستحكم‌ مبارزه‌ در مقابل‌ آن‌ تبديل‌ بشود؟ ولي‌ ديديد كه‌ شد.

آنچه‌ كه‌ ما امروز در مقابل‌ خود داريم‌، يك‌ ايران‌ آباد و كامل‌ و از همه‌ جهت‌ مورد غبطه‌ي‌ دوست‌ و دشمن‌ است‌. آنها به‌ كشور و صنعت‌ و كشاورزي‌ و حكومت‌ و عدالت‌ اجتماعي‌ ما، با ديد تحسين‌آميزي‌ نگاه‌ مي‌كنند. به‌ نظر شما، آيا رسيدن‌ ما از اين‌ جا به‌ آن‌ نقطه‌، مشكلتر از رسيدن‌ ما از آن‌ نقطه‌ به‌ اين‌ جاست‌؟ نه‌، به‌ نظر من‌ خيلي‌ آسانتر است‌. از آن‌ جا به‌ اين‌ جا رسيدن‌، يعني‌ تبديل‌ شدن‌ قلعه‌ي‌ امن‌ استكبار جهاني‌ به‌ سنگر مستحكم‌ ضد آن‌ ـ كه‌ امروز بحمدالله‌ ايران‌، آن‌ گونه‌ است‌ و خواهد بود ـ به‌ مراتب‌ طولانيتر و دشوارتر و طي‌ نشدني‌تر از آن‌ راهي‌ است‌ كه‌ ما امروز مي‌خواهيم‌ به‌ آن‌ نقطه‌ي‌ مطلوب‌ ـ يعني‌ يك‌ كشور آباد آزاد عادلانه‌ي‌ مرتب‌ خوب‌ اسلامي‌ پرتپش‌ پرحركت‌ آبرومند و عزيز ـ برسيم‌. اين‌ راه‌، خيلي‌ نزديكتر و رفتنيتر و شدنيتر و ابزارش در اختيارتر از آن‌ راه‌ است‌. ما مي‌توانيم‌ اين‌ راه‌ را برويم‌; اما شرطش‌ "ان‌ تقوموا لله‌" است‌.

ما هم‌ بلد نبوديم‌. ما مردم‌ چيزي‌ نمي‌دانستيم‌. بايد اعتراف‌ كنيم‌ كه‌ آن‌ مرد الهي‌ به‌ ما قيام‌لله‌ را ياد داد و آن‌ جا كه‌ لازم‌ بود براي‌ خدا قيام‌ كنيم‌، دست‌ ما را گرفت‌ و بلندمان‌ كرد. خدا به‌ او اين‌ قدرت‌ را داده‌ بود. سخن‌ من‌ اين‌ است‌ كه‌ از حالا به‌ بعد هم‌ بايد قيام‌لله‌ باشد و بايد براي‌ خدا كار كنيم‌ و براي‌ او حرف‌ بزنيم‌ و اقدام‌ و انتقاد و تعريف‌ و دشمني‌ و دوستي‌ و سكوت‌ كنيم‌ و براي‌ خدا بنويسيم‌. واقعا آن‌ چيزهايي‌ را كه‌ در انگيزه‌ي‌ خدايي‌ داخل‌ مي‌شود، كنار بگذاريد; چون‌ ما را فريب‌ مي‌دهد. امروز، روزي‌ نيست‌ كه‌ ما ديگر در مقابل‌ نفس‌ خودمان‌ فريب‌ بخوريم‌.

اگر اين‌ قيام‌ لله‌ نشد، حداكثر اين‌ است‌ كه‌ به‌ سمت‌ يك‌ وضعيت‌ معمولي‌ در دنيا كشيده‌ خواهيم‌ شد كه‌ اين‌ براي‌ ما هيچ‌ جاذبه‌يي‌ ندارد. شما فرض‌ كنيد ما مثل‌ كشور ژاپن‌ شويم‌ ـ ديگر از آن‌ بالاتر كه‌ نمي‌شود ـ يا مثل‌ يك‌ درجه‌ پايين‌تر از آن‌ شويم‌; با اين‌ همه‌، وقتي‌ قيام‌لله‌ نباشد، اين‌ مجموعه‌ جاذبه‌يي‌ ندارد. وقتي‌ معنويت‌ نباشد، وقتي‌ كار براي‌ خدا نباشد، وقتي‌ تشكيل‌ جامعه‌ي‌ نمونه‌ي‌ انساني‌ هدف‌ نباشد، اصولا تلاش‌ و زحمت‌ وجهي‌ ندارد.

بايد براي‌ خدا حركت‌ كرد و در چارچوب‌ اهداف‌ الهي‌ تلاش‌ نمود. "وفي‌ ذلك‌ فليتنافس‌ المتنافسون‌". آدم‌ بايستي‌ تلاش‌ كند، زحمت‌ بكشد، كار بكند; والا وجود او بي‌فايده‌ است‌. اين‌ همه‌ كشور در دنيا هست‌، بعضي‌ آباد، بعضي‌ ويران‌; اما آنچه‌ كه‌ ما دنبالش‌ هستيم‌، تحقق‌ ارزشها و اهداف‌ الهي‌ است‌. ارزشهاي‌ عمده‌يي‌ براي‌ ما وجود دارد كه‌ بايد دنبال‌ آنها باشيم‌. بايد آرمانها و اهداف‌ انقلاب‌ را با قيام‌لله‌ تأمين‌ كنيم‌.

ارزشهايي‌ كه‌ ما در انقلاب‌ براي‌ آنها مي‌خواهيم‌ تلاش‌ كنيم‌ و كارمان‌ براي‌ آنهاست‌، دو مبنا و پايه‌ دارد: مكتب‌ و مردم‌. مكتب‌ بدون‌ مردم‌ متصور نيست‌; چون‌ مكتب‌ ما مكتبي‌ نيست‌ كه‌ از مردم‌ جدا بشود. اصلا اين‌ يك‌ فريب‌ است‌ كه‌ ما بياييم‌ اسلام‌ را از نفع‌ و خيل‌ مردم‌ جدا كنيم‌ و بگوييم‌ مردم‌ و سرنوشت‌ آنها را رها كنيد و به‌ دين‌ و خدا و اسلام‌ بچسبيد! اين‌، همان‌ اسلام‌ تحريف‌ شده‌ است‌. اين‌، همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ امام‌(ره‌) از اول‌ شروع‌ مبارزه‌ با آن‌ جنگيد. بسياري‌ از آدمهاي‌ خوب‌ و عالم‌، حرف‌ امام‌ را در اين‌ راه‌ فهميدند و البته‌ بعضي‌ از متحجران‌ و نادانها هم‌ تا آخر نفهميدند و هنوز هم‌ بعضي‌ اين‌ حقيقت‌ را نمي‌فهمند. تفكر اسلامي‌، از خيل‌ مردم‌ و براي‌ مردم‌ بودن‌ جدا نيست‌. هر چيزي‌ كه‌ شما ديديد به‌ نظرتان‌ اسلامي‌ است‌، اما از صلاح‌ مردم‌ مجرد است‌، بدانيد در شناخت‌ و فهم‌ اين‌ كه‌ آن‌ اسلام‌ است‌، اشتباه‌ مي‌كنيد يا در فهم‌ خود آن‌ شيي‌ محققا اشتباهي‌ وجود دارد. پس‌، پايه‌ي‌ ارزشهاي‌ اسلامي‌ و انقلاب‌ ما، بر دوپايه‌ي‌ مكتبي‌ و مردمي‌ است‌.

من‌ در اين‌جا چند ارزش‌ را كه‌ جزو ارزشهاي‌ اصلي‌ ما هستند، مطرح‌ مي‌كنم‌ كه‌ بايد تمام‌ تلاشمان‌ بر اساس‌ اينها باشد:

در محيط سياست‌ داخلي‌، يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ لازم‌ است‌، "عدالت‌ اجتماعي‌" است‌. بدون‌ تأمين‌ عدالت‌ اجتماعي‌، جامعه‌ي‌ ما اسلامي‌ نخواهد بود. اگر كسي‌ تصور كند كه‌ ممكن‌ است‌ دين‌ الهي‌ و واقعي‌ ـ نه‌ فقط دين‌ اسلام‌ ـ تحقق‌ پيدا كند، ولي‌ در آن‌ عدل‌ اجتماعي‌ به‌ معناي‌ صحيح‌ و وسيع‌ آن‌ تحقق‌ پيدا نكرده‌ باشد، بايد بداند كه‌ اشتباه‌ مي‌كند. هدف‌ پيامبران‌، اقامه‌ي‌ قسط است‌: "ليقوم‌ الناس‌ بالقسط". اصلا پيامبران‌ آمدند تا اقامه‌ي‌ قسط كنند. البته‌، اقامه‌ي‌ قسط يك‌ منزل‌ در راه‌ است‌ و هدف‌ نهايي‌ نيست‌; ليكن‌ آنها كه‌ آمدند، كار اولشان‌ اين‌ است‌ كه‌ اقامه‌ي‌ قسط كنند و مردم‌ را از شر ظلم‌ و جور طاغيان‌ و ظالمان‌ نجات‌ دهند. هدف‌ حكومت‌ ولي‌عصر (عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف‌) در آخر زمان‌ هم‌ باز همين‌ عدل‌ است‌.

وقتي‌ شما روايات‌ مربوط به‌ امام‌ زمان‌(عج‌) و همچنين‌ دعاها و زيارتهاي‌ مربوط به‌ ايشان‌ را مي‌خوانيد، مي‌بينيد كه‌ روي‌ چه‌ چيزي‌ تكيه‌ مي‌شود: "وانت‌ الذي‌ تملا الارض‌ قسطا و عدلا بعد ما ملئت‌ ظلما و جورا". كلمه‌ي‌ "بعد" در يكي‌ دو دعا بيشتر نيست‌. من‌ يك‌ وقت‌ در نماز جمعه‌ گفتم‌ كه‌ "تملا الارض‌ قسطا و عدلا بعد ما ملئت‌ ظلما و جورا" را در جايي‌ پيدا نكردم‌. گفتم‌: به‌ جز دو جا، در روايات‌ "كما ملئت‌ ظلما و جورا" آمده‌ است‌. يكي‌ از آن‌ دوجا زيارت‌ غيرمعتبري‌ است‌ و ديگري‌ كه‌ زيارت‌ نسبتا خوبي‌ است‌، سند درستي‌ ندارد. "سلام‌الله‌الكامل‌التام‌"، آن‌جا هم‌ "بعد ما ملئت‌ ظلما و جورا" است‌. در همه‌ي‌ اين‌ روايات‌ و دعاها، مسأله‌ي‌ آمدن‌ امام‌ زمان‌(عج‌) معلل‌ به‌ اين‌ شده‌ كه‌ آن‌ بزرگوار بيايد و در دنيا قسط و عدل‌ بياورد. اصلا مشكل‌ دنيا در اين‌ است‌ كه‌ قسط و عدل‌ نيست‌. مشكل‌ دنيا روزبه‌روز هم‌ زيادتر مي‌شود.

هم‌اكنون‌ تحولاتي‌ در اوضاع‌ جهان‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد كه‌ البته‌ نمي‌دانيم‌ در آينده‌ چه‌ خواهد شد. هنوز تكليف‌ دنيا و قطب‌بنديهاي‌ آن‌ معلوم‌ نيست‌. اقتدار شرق‌ و غربي‌ كه‌ با همديگر موازنه‌ و رقابت‌ و مسابقه‌ داشتند، شكسته‌ شد و ديگر مثل‌ گذشته‌، شرق‌ در مقابل‌ غرب‌ نيست‌. وقتي‌ شرق‌ نيست‌، غرب‌ هم‌ ديگر به‌ آن‌ معنا وجود ندارد. الان‌ هيچ‌ معلوم‌ نيست‌ كه‌ دنيا دست‌ چه‌ كسي‌ است‌. البته‌ امريكاييها رو به‌ تقويت‌ هرچه‌ بيشتر خودشان‌ هستند و اروپا هم‌ براي‌ خودش‌ فكري‌ مي‌كند; اگر چه‌ امروز براي‌ اروپا، فكر كردن‌ سخت‌تر از پارسال‌ است‌.

پارسال‌ مثل‌ همين‌ روزها، اروپا در فكر اروپاي‌ متحد 1992 بود; ولي‌ امروز ديگر اين‌ حرف‌ خيلي‌ معنا ندارد. تمام‌ اين‌ تحولات‌ عظيم‌، در كمتر از يك‌ سال‌ اتفاق‌ افتاد. مقداري‌ از قوام‌ اين‌ اروپاي‌ متحد، به‌ وجود آن‌چنان‌ بلوك‌ شرقي‌ و آن‌چنان‌ امريكايي‌ بود. امروز ديگر آن‌ قوام‌ هم‌ نيست‌ و دنيا، دنيايي‌ است‌ كه‌ هنوز از لحاظ قطب‌بندي‌ و مرجع‌ سياسي‌ وضع‌ روشني‌ ندارد; ليكن‌ در بين‌ همه‌ي‌ اين‌ جنجالها، ما شعله‌هاي‌ ظلم‌ و جور و نظام‌ ظالمانه‌ و استكبار را مشاهده‌ مي‌كنيم‌ كه‌ روزبه‌روز مشتعلتر مي‌شود: "كما ملئت‌ ظلما و جورا". الان‌ دنيا از ظلم‌ و جور پرشده‌ و واقعا ملتها پناهي‌ ندارند. اگر ما خودمان‌ را در سايه‌ي‌ اسلام‌ حفظ كنيم‌، مي‌توانيم‌ پناه‌ ملتها باشيم‌. بنابراين‌، هدف‌ بزرگ‌ پيامبران‌ و هدف‌ قيام‌ ولي‌عصر(عجل‌الله‌تعالي‌ فرجه‌الشريف‌) تأمين‌ عدالت‌ اجتماعي‌ است‌. اولين‌ ارزش‌ در نظام‌ ما از لحاظ عملي‌، بايد تأمين‌ عدالت‌ اجتماعي‌ باشد. اين‌ مهم‌ بايد در تمام‌ برنامه‌ريزيها و عملها و امثال‌ آن‌، مورد توجه‌ قرار گيرد.

كار ديگري‌ كه‌ بايد انجام‌ دهيم‌، اين‌ است‌ كه‌ صحنه‌ي‌ جامعه‌ را از سه‌ دشمن‌ بزرگ‌، يعني‌ فقر و ناامني‌ و بي‌سوادي‌ پاك‌ كنيم‌. هر جامعه‌ي‌ عقب‌ افتاده‌يي‌، سه‌ دشمن‌ اساسي‌ دارد كه‌ بايد آن‌ را از جامعه‌، ما برطرف‌ كنيم‌. بايد براي‌ رفع‌ آن‌، برنامه‌ريزي‌ و كار و تلاش‌ بشود. ناامني‌ در يك‌ كشور ـ چه‌ ناامني‌ قضايي‌ و چه‌ ناامني‌ شغلي‌ و مدني‌ ـ برخلاف‌ توصيه‌ي‌ اسلام‌ است‌ و يك‌ ضد ارزش‌ مي‌باشد. بايد براي‌ تأمين‌ آن‌ كار شود. بي‌سوادي‌ و فقر هم‌ همين‌گونه‌ است‌.

مبارزه‌ با فقر، غير از تأمين‌ عدالت‌ اجتماعي‌ است‌. نبايد اين‌ دو را يكسان‌ تلقي‌ كرد. عدالت‌ اجتماعي‌، يعني‌ استقرار عدل‌ در جامعه‌ و از بين‌ رفتن‌ هرگونه‌ تبعيض‌، يك‌ ارزش‌ بالاتر و يك‌ مسأله‌ي‌ ديگر است‌. البته‌ اين‌ را هم‌ بگويم‌ كه‌ از بين‌ بردن‌ آن‌ سه‌ دشمن‌ و يا تأمين‌ عدالت‌ اجتماعي‌، همه‌ در محور تعاليم‌ اسلام‌ است‌.

خيليها در دنيا خواستند فقر را ريشه‌كن‌ بكنند اما از چه‌ طريقي‌ استفاده‌ كردند؟ همه‌ي‌ حرف‌ سر اين‌ طريقهاست‌. مثلا از همين‌ روش‌ سوسياليسم‌ استفاده‌ كردند، ولي‌ ديديد كه‌ اين‌ روش‌ غلط از آب‌ درآمد. آنهايي‌ كه‌ از اول‌ روش‌ سوسياليسم‌ را اختراع‌ كردند، شايد ـ و يا حتما ـ قصد سويي‌ نداشتند; بلكه‌ فكر مي‌كردند كار و راه‌ آنها درست‌ است‌. گفتند بياييم‌ همه‌ي‌ سرمايه‌ها را از مردم‌ بگيريم‌ و به‌ دست‌ دولتي‌ كه‌ منابع‌ را عادلانه‌ تقسيم‌ مي‌كند، بدهيم‌ تا سرمايه‌داري‌ برافتد. آنها غافل‌ بودند كه‌ دولت‌ هم‌ متشكل‌ از يك‌ عده‌ انسان‌ است‌ كه‌ آنها هم‌ مثل‌ همان‌ سرمايه‌دارها، همان‌ احساسات‌ را دارند. بعد از مدتي‌، حتي‌ به‌ چيزي‌ پرضررتر و بيكاره‌تر از آن‌ سرمايه‌دارها تبديل‌ شدند.

ملاحظه‌ كرديد كه‌ اين‌ وضعيت‌ كشورهاي‌ اروپاي‌ شرقي‌ است‌. آن‌ رهبر كشور سوسياليستي‌ كه‌ شعارهاي‌ داغ‌ مي‌داد، دخترش‌ براي‌ وزن‌ كردن‌ غذاي‌ سگش‌، از ترازوي‌ طلايي‌ استفاده‌ مي‌كرده‌ است‌!! به‌ ميزان‌ راست‌ و دروغش‌ كاري‌ نداريم‌. به‌ هر حال‌، اين‌ حرفها و اظهارات‌، نشان‌ از واقعيت‌ دارد. كدام‌ سرمايه‌داري‌ در دنيا، از اين‌ بدتر و لجنتر كار مي‌كند؟! سوسياليسم‌، اين‌گونه‌ است‌. ما فقط از راه‌ تعاليم‌ اسلام‌ مي‌توانيم‌ فقر را برطرف‌ كنيم‌، عدالت‌ اجتماعي‌ را مستقر كنيم‌، امنيت‌ را ايجاد كنيم‌ و بي‌سوادي‌ را ريشه‌كن‌ نماييم‌. بدون‌ اسلام‌ نمي‌توانيم‌ به‌ اين‌ اهداف‌ برسيم‌ و مقاصدمان‌ برآورده‌ نخواهد شد.

يكي‌ ديگر از ارزشها اين‌ است‌ كه‌ سياست‌ خارجي‌ ما به‌ سه‌ اصل‌ عزت‌ و حكمت‌ و رعايت‌ تقيه‌ ـ در آن‌ مواردي‌ كه‌ بايد تقيه‌ كرد ـ متكي‌ باشد.

معناي‌ عزت‌ اين‌ است‌ كه‌ جامعه‌ و نظام‌ اسلامي‌، در هيچ‌يك‌ از برخوردهاي‌ بين‌المللي‌ خود، نبايد طوري‌ حركت‌ كند كه‌ منتهي‌ به‌ ذليل‌ شدن‌ اسلام‌ و مسلمين‌ شود. البته‌، ذليل‌ شدن‌ غير از ضعيف‌ بودن‌ است‌. ممكن‌ است‌ كسي‌ ضعيف‌ باشد، اما ذليل‌ نباشد. بين‌ اين‌ دو تفاوت‌ است‌. كارآمدان‌ اين‌ كارها، مي‌توانند خوب‌ بفهمند.

حكمت‌، يعني‌ نظام‌ اسلامي‌ حكيمانه‌ كار كند و از روي‌ احساسات‌ و بي‌توجه‌ به‌ منافع‌ و شرايط لازم‌ و بهره‌هايي‌ كه‌ ما بايد از رابطه‌ با دنيا بگيريم‌، حركت‌ نكند. ديد بايد كاملا حكيمانه‌ و پخته‌ باشد. اي‌ بسا ما با يك‌ دشمن‌ كه‌ در نهايت‌ هم‌ برخورد داريم‌، الان‌ بايستي‌ بنشينيم‌ با او طرح‌ دوستي‌ بريزيم‌. اين‌، حكمت‌ است‌. خيال‌ نكنيد اينها از اسلام‌ نيست‌; نخير، آن‌ جايي‌ كه‌ جايش‌ باشد، از اسلام‌ است‌; كما اين‌ كه‌ رسول‌اكرم‌(ص‌) با خيليها ـ از جمله‌ با يهود اطراف‌ مدينه‌ ـ مذاكره‌ كرد. از آن‌ سه‌ طايفه‌، با يك‌ طايفه‌ جنگيد و دو طايفه‌ي‌ ديگر را نفي‌ بلد كرد: "هوالذي‌ اخرج‌ الذين‌ كفروا من‌ اهل‌ الكتاب‌ من‌ ديارهم‌ لاول‌الحشر ماظننتم‌ ان‌ يخرجوا و ظنوا انهم‌ مانعتهم‌ حصونهم‌ من‌ الله‌ فاتاهم‌ الله‌ من‌ حيث‌ لم‌ يحتسبوا و قذف‌ في‌ قلوبهم‌ الرعب‌ يخربون‌ بيوتهم‌ بايديهم‌ وايدي‌ المؤمنين‌ فاعتبروا يا اولي‌ الابصار". خود شما مسلمانها هم‌ خيال‌ نمي‌كرديد كه‌ بناست‌ اينها روزي‌ از اين‌جا بروند; اما رفتند. بنا شد كه‌ خداي‌ متعال‌ اينها را اخراج‌ كند و ديديد كه‌ اخراج‌ كرد.

پيامبر اكرم‌(ص‌) در حديبيه‌ با كفار قريش‌ قرارداد بستند. حتي‌ با بعضي‌ از كفار، قرارهاي‌ بلند مدت‌ داشتند. يعني‌ هيچ‌ انگيزه‌ي‌ دعوايي‌ در كار نبود. اين‌ موضوع‌، در خود قرآن‌ هم‌ مشخص‌ است‌: "لاينهاكم‌ الله‌ عن‌ الذين‌ لم‌ يقاتلوكم‌ في‌الدين‌ ولم‌ يخرجوكم‌ من‌ دياركم‌ ان‌ تبروهم‌ و تقسطوا اليهم‌". آن‌ كفاري‌ كه‌ با شما مسأله‌ و دعوا و سابقه‌ي‌ سويي‌ ندارند و به‌ شما ظلم‌ نكردند و اخراجتان‌ نكردند، شما مي‌توانيد با آنها ارتباطات‌ حسنه‌ داشته‌ باشيد. بنابراين‌، وقتي‌ از حكمت‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌، يعني‌ رعايت‌ مصلحت‌ جمهوري‌ اسلامي‌ و ملاحظه‌ي‌ تمام‌ استفاده‌هايي‌ كه‌ اين‌ نظام‌ مي‌تواند از ارتباط با آن‌ دولتها ببرد. بايد بر اين‌ اساس‌ حركت‌ كنيم‌.

وقتي‌ از تقيه‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌، ممكن‌ است‌ بگوييد تقيه‌ متعلق‌ به‌ آن‌ زماني‌ بود كه‌ دولت‌ مسلطي‌ بر سركار بود و ما هم‌ مخفي‌ بوديم‌ و از ترس‌ او چيزي‌ نمي‌گفتيم‌. نه‌، همان‌وقت‌ هم‌ تقيه‌ مسأله‌ي‌ ترس‌ نبود. "التقيه‌ ترس‌ المؤمن‌": تقيه‌ سپر مؤمن‌ است‌. سپر را كجا به‌ كار مي‌برند؟ سپر در ميدان‌ جنگ‌ مورد استفاده‌ قرار مي‌گيرد و به‌ هنگام‌ درگيري‌ به‌ كار مي‌آيد. پس‌، تقيه‌ در زمينه‌ي‌ درگيري‌ است‌; چون‌ ترس‌ و حرز و سنگر و سپر است‌.

همان‌ وقت‌ هم‌ اين‌گونه‌ بود. وقتي‌ تقيه‌ مي‌كرديم‌، معنايش‌ اين‌ بود كه‌ ضربه‌ي‌ شمشير را بر پيكر نحس‌ دشمن‌ وارد مي‌كرديم‌; اما طوري‌ كه‌ او نه‌ شمشير و نه‌ دستي‌ كه‌ شمشير را گرفته‌ و نه‌ بلند كردن‌ و نه‌ فرود آمدن‌ آن‌را ببيند و بفهمد، بلكه‌ فقط دردش‌ را احساس‌ كند. تقيه‌، اين‌ بود. آنهايي‌ كه‌ در آن‌ روز تقيه‌ مي‌كردند، همين‌طور تقيه‌ مي‌كردند. آنها مخفيانه‌ و دور از چشم‌ دشمن‌، در خانه‌هاي‌ پنهان‌، با هزار ملاحظه‌ و مراقبت‌، مثلا اعلاميه‌ تنظيم‌ مي‌كردند كه‌ وقتي‌ پخش‌ مي‌شد، بكلي‌ آبروي‌ نظام‌ را مي‌برد. اين‌ كار، مثل‌ ضربه‌ي‌ شمشير بود كه‌ وقتي‌ بلند مي‌شد، بر كمر و فرق‌ دشمن‌ مي‌خورد. بنابراين‌، تقيه‌ مي‌كرديم‌; يعني‌ نمي‌گذاشتيم‌ كه‌ دشمن‌ بفهمد چه‌كاري‌ انجام‌ مي‌گيرد. تقيه‌ سپر بود و تقيه‌كننده‌ پشت‌ سپر مخفي‌ مي‌شد. معناي‌ تقيه‌ اين‌است‌. الان‌ هم‌ همين‌ معنا را مي‌دهد.

در حال‌ حاضر، استكبار جهاني‌ داراي‌ قدرتي‌ است‌ و شما هم‌ مقاصدي‌ داريد و مي‌خواهيد كارهايي‌ انجام‌ دهيد. هيچ‌ لزومي‌ ندارد كه‌ هركسي‌ دايم‌ از تريبونها اعلام‌ كند و مسابقه‌ بگذارد كه‌ فلان‌ كار را مي‌خواهيم‌ بكنيم‌ و بعد هم‌ نكند!

يكي‌ از رهبران‌ مسلمان‌ پخته‌ي‌ واردي‌ كه‌ من‌ در طول‌ مدت‌ كارهاي‌ سياسي‌ ديدم‌، "سكوتره‌" بود. او آدم‌ بسيار وارد و پخته‌ و مطلعي‌ بود. در چند سفري‌ كه‌ به‌ تهران‌ آمده‌ بود و ملاقاتهاي‌ متعددي‌ كه‌ با او داشتم‌، خيلي‌ شيفته‌ي‌ انقلاب‌ بود. او گرچه‌ ضعيف‌ بود و نتوانسته‌ بود راه‌ خودش‌ را برود و "گينه‌ كوناكري‌" را آن‌طور كه‌ ايده‌اش‌ بود و دوست‌ مي‌داشت‌، درست‌ كند و بسازد و گرچه‌ استكبار كت‌ بند و از طرق‌ مختلف‌ محاصره‌اش‌ كرده‌ بود، ولي‌ انسان‌ موفق‌ و سالمي‌ بود و درست‌ مي‌فهميد. او اين‌ انقلاب‌ را خيلي‌ دوست‌ مي‌داشت‌ و حقيقتا از ته‌ دل‌ به‌ امام‌ ارادت‌ داشت‌.

در ملاقاتهايي‌ كه‌ با او داشتم‌، حرفهايي‌ از او شنيدم‌ كه‌ خيلي‌ درست‌ بود. البته‌ ما از خيليها حرف‌ شنيديم‌، ولي‌ اين‌ با آنها متفاوت‌ بود. اين‌گونه‌ تصور نشود كه‌ او براي‌ خوش‌آمد ما حرفي‌ گفته‌ و ما هم‌ باورمان‌ آمده‌است‌. نه‌، من‌ در اين‌ دهساله‌ با افراد زيادي‌ نشستم‌ و برخاستم‌ و حرف‌ زدم‌ و شنيدم‌. بعضيها حرف‌ مي‌زنند، ولي‌ از زبانشان‌ تجاوز نمي‌كند; اما بعضيها اين‌طور نيستند. اين‌ حقيقت‌ قابل‌ تشخيص‌ است‌. بنابراين‌، او راست‌ مي‌گفت‌.

يك‌ وقت‌ به‌ من‌ گفت‌: "فقط شما يك‌ عيب‌ داريد و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ دايما همه‌ي‌ كارها را مي‌گوييد و مطرح‌ مي‌كنيد. همه‌ي‌ كارها كه‌ گفتن‌ ندارد. چرا مي‌گوييد؟ مي‌گوييد كه‌ چه‌ بشود؟". شايد من‌ در سال‌ اول‌ رياست‌ جمهوري‌ كه‌ اين‌ حرف‌ را از او شنيدم‌، اصلا از ته‌ دل‌ قبول‌ نكردم‌. با خودم‌ مي‌گفتم‌ كه‌ اين‌ دنيا، دنيايي‌ نيست‌ كه‌ او خيال‌ كند ما اگر چيزي‌ را گفتيم‌، دنيا مي‌فهمد و اگر نگفتيم‌، نمي‌فهمد و گفتن‌ ما مشكلي‌ به‌وجود آورد. بعدا تجربه‌ها به‌ من‌ نشان‌ داد كه‌ او پخته‌ بوده‌ و مي‌فهميده‌ است‌.

من‌ حالا عقيده‌ام‌ همين‌ است‌. بعضي‌ از برادران‌، در جاهايي‌ خيال‌ مي‌كنند فقط خودشان‌ هستند و به‌ همين‌ خاطر، مطالب‌ و اهداف‌ و آرزوهايي‌ را به‌ زبان‌ مي‌آورند و مي‌گويند كه‌ دشمن‌ از آن‌ سوء استفاده‌ مي‌كند. ما از اين‌گونه‌ حرفها داشتيم‌. شما بايد مراقب‌ باشيد كه‌ بهانه‌ به‌ دست‌ دشمن‌ ندهيد. الان‌ دنيا، دنياي‌ مهمي‌ است‌. در اين‌ خصوص‌، وزارت‌ خارجه‌ و كساني‌ كه‌ با سياست‌ خارجي‌ سروكار دارند و مجلس‌ و بقيه‌ي‌ اجزاي‌ دولت‌ و بعضي‌ از ائمه‌ي‌ جمعه‌، در درجه‌ي‌ اول‌ اهميت‌ قرار دارند. پس‌، مسأله‌ي‌ "تقيه‌" بسيار مهم‌ است‌ كه‌ بايد در كار سياست‌ خارجي‌ به‌ آن‌ توجه‌ كنيم‌.

يكي‌ ديگر از آن‌ آرمانها، استقلال‌ همه‌ جانبه‌ است‌. ما بايد به‌ ملتها نشان‌ بدهيم‌ و بگوييم‌ كه‌ مي‌توانيم‌ در راه‌ استقلال‌ حركت‌ كنيم‌ و استقلال‌ همه‌ جانبه‌ داشته‌ باشيم‌. اين‌، يكي‌ از كارهاي‌ واجب‌ و لازم‌ است‌.

نكته‌ي‌ بعدي‌، حكومت‌ صالحان‌ است‌. برادران‌ عزيز! اگر ما شخصا خودمان‌ صالح‌ باشيم‌ و حكومت‌ نيز صالح‌ باشد، مي‌توانيم‌ صلاح‌ را در همه‌ جاي‌ دنيا و پيش‌ از همه‌ در كشور خودمان‌ گسترش‌ بدهيم‌; ولي‌ اگر ما صالح‌ نبوديم‌، هيچ‌ اتفاق‌ مثبتي‌ در جهت‌ اهداف‌ به‌ وقوع‌ نخواهد پيوست‌. هركس‌ هم‌ كه‌ تلاش‌ كند، بي‌خود تلاش‌ كرده‌ است‌. بنابراين‌، بايد من‌ و شما خوب‌ باشيم‌. خوب‌ بودن‌ هم‌ يك‌ معناي‌ پيچيده‌يي‌ ندارد. يعني‌ بايد متدين‌ و با تقوا باشيم‌ و دروغ‌ نگوييم‌ و غيبت‌ نكنيم‌ و به‌ مال‌ دنيا حرص‌ نزنيم‌ و اهل‌ تجمل‌ و تشريفات‌ و اسراف‌ و بدخواهي‌ نباشيم‌ و ادعاهاي‌ دروغ‌ نكنيم‌.

شخص‌ امام‌(ره‌) انسان‌ خوبي‌ بود. خوبي‌ او توانست‌ تمام‌ قلمرو حضور او را خوب‌ و متلالي‌ بكند. وقتي‌ كسي‌ خوب‌ است‌، حول‌ و حوش‌ او هم‌ تحت‌ تأثير قرار مي‌گيرد و خانه‌ و دوستان‌ و كشور و دنياي‌ خودش‌ را خوب‌ مي‌كند. امام‌(ره‌) مثل‌ چراغي‌ بود كه‌ همه‌ جا را منور مي‌كرد; چون‌ خودش‌ منور بود. حتي‌ دشمنان‌ امام‌، شخص‌ او را از لحاظ زهد و پارسايي‌ و بي‌طمعي‌ و بي‌اعتنايي‌ به‌ دنيا و راستگو بودن‌ در ادعاها، قبول‌ داشتند.

شايد درست‌ باشد كه‌ ما خطاب‌ اميرالمؤمنين‌(عليه‌الصلاه‌والسلام‌) به‌ عثمان‌ بن‌ حنيف‌ را ـ كه‌ يك‌ وقت‌ هم‌ امام‌(ره‌) به‌ آن‌ اشاره‌ كردند ـ به‌ خودمان‌ بگوييم‌. "الا وانكم‌ لاتقدرون‌ علي‌ ذلك‌": شما نمي‌توانيد آن‌گونه‌ خوب‌ باشيد، ما هم‌ نمي‌توانيم‌ آن‌طور خوب‌ باشيم‌. بعد مي‌فرمايد: "ولكن‌ اعينوني‌ بورع‌ و اجتهاد". ورع‌ داشته‌ باشيد، از لغزشگاهها بپرهيزيد و تلاش‌ و اجتهاد كنيد. اين‌ اجتهاد، با كمك‌ خدا همراه‌ خواهد شد. برادران‌! بدون‌ اجتهاد و تلاش‌، آدم‌ خوب‌ نمي‌شود. اي‌ كاش‌ مي‌توانستيم‌ اين‌ حرفها را از امام‌(ره‌) بشنويم‌. حالا من‌ بايد اين‌ حرفها را بگويم‌ كه‌ خودم‌ از همه‌ ناقصترم‌ و به‌ شنيدن‌ اين‌ تذكرات‌ از همه‌ محتاجترم‌; اما چه‌ كنم‌ كه‌ وظيفه‌ي‌ من‌ اين‌ است‌ اين‌ مطالب‌ را به‌ برادران‌ بگويم‌.

ما بايد عفت‌ داشته‌ باشيم‌، عفيف‌ باشيم‌ و به‌ لجن‌ بودن‌ طبيعت‌ بشري‌ خودمان‌ واقف‌ باشيم‌. برادران‌! اين‌ طبيعت‌ خيلي‌ خطرناك‌ است‌. بشر اين‌طوري‌ است‌، بشر لغزش‌ دارد. براي‌ اين‌ كه‌ آدم‌ خودش‌ را از لغزش‌ نگهدارد، راه‌ اين‌ است‌ كه‌ لب‌ پرتگاه‌ نرود. شما كه‌ سرگيجه‌داري‌، چرا لب‌ پشت‌بام‌ مي‌روي‌؟ شما كه‌ لرزش‌ زانوداري‌، چرا آن‌ جا مي‌روي‌ كه‌ انسان‌ ممكن‌ است‌ با مغز به‌ زمين‌ بخورد و نابود شود؟ به‌ لغزشگاههاي‌ مالي‌ و قدرتي‌ و ديگر لغزشگاههاي‌ گوناگون‌ نزديك‌ نشويد. نمي‌خواهم‌ در اين‌جا لغزشگاههاي‌ متعدد را يكي‌يكي‌ اسم‌ بياورم‌. انواع‌ و اقسام‌ لغزشگاهها و لجنگاهها هست‌. حواستان‌ را جمع‌ كنيد و مواظب‌ باشيد.

ما بايد صالح‌ بشويم‌. حكومت‌، دست‌ من‌ و شما و همه‌ است‌. همه‌، بخشي‌ از حكومتند. اگر صالح‌ شديم‌، آن‌ وقت‌ سرنوشتي‌ كه‌ خدا براي‌ صالحان‌ معين‌ كرده‌ است‌، متعلق‌ به‌ ما خواهد بود. "ولكن‌ اعينوني‌ بورع‌ و اجتهاد وعفه‌ و سداد". مواظب‌ خودتان‌ باشيد و ورع‌ پيشه‌ كنيد. برادران‌! اگر اين‌ مصونيت‌ نباشد، ما خود به‌ دشمن‌ خويش‌ و دشمن‌ نظام‌ تبديل‌ مي‌شويم‌. در حال‌ حاضر كه‌ ما به‌ دنبال‌ دشمنهاي‌ داخلي‌ و خارجي‌ نظام‌ ـ از امريكاي‌ خونخوار و جنايتكار گرفته‌ تا گروهكها و منافقين‌ ـ مي‌گرديم‌ تا با آنها مقابله‌ كنيم‌، مواظب‌ باشيم‌ همان‌ جايي‌ كه‌ من‌ و شما ايستاده‌ايم‌، دشمن‌ نظام‌ در آن‌جا نايستاده‌ باشد. من‌ و شما كه‌ عمري‌ را سپري‌ كرديم‌ تا در راه‌ خدا كار كنيم‌ و اميد و آرزو داشتيم‌ در راه‌ او كشته‌ بشويم‌ و از بين‌ برويم‌، ممكن‌ است‌ خداي‌ نكرده‌ به‌ دشمن‌ اين‌ راه‌ تبديل‌ شويم‌. اگر ما مواظب‌ خودمان‌ نشديم‌، اين‌ احتمال‌ حتمي‌ خواهد شد.

نكته‌ي‌ بعدي‌ درباره‌ي‌ جزييات‌ برنامه‌ي‌ اول‌ توسعه‌ است‌ كه‌ جناب‌ آقاي‌ رئيس‌ جمهور محترم‌ و عزيزمان‌ مطالبي‌ را گفتند و باز هم‌ ان‌شاءالله‌ خواهند گفت‌ و ديگران‌ هم‌ گفته‌اند و خود شما كاملا به‌ آن‌ وارديد. من‌ فقط مي‌خواهم‌ بگويم‌ كه‌ طراحي‌ و اتقان‌ و سرعت‌ دادن‌ به‌ برنامه‌ و پيروي‌ از آن‌، بايد ارزش‌ بشود. اگر روزي‌ كسي‌ خود را مأمور مي‌دانست‌ كه‌ به‌ اجتهاد خودش‌ عمل‌ كند، اين‌ ديگر بايستي‌ تمام‌ بشود و از بين‌ برود. اجتهاد و تشخيص‌ و فهم‌ شخصي‌، بايد در چارچوب‌ برنامه‌ ـ و نه‌ بيرون‌ از برنامه‌ ـ باشد. اين‌ كار بايد يك‌ ارزش‌ تلقي‌ بشود و تخلف‌ از برنامه‌، ضد ارزش‌ محسوب‌ گردد. اگر برنامه‌ نقص‌ دارد، كاملش‌ كنيد; اما وقتي‌ برنامه‌ وجود دارد، بايد همه‌ به‌ عنوان‌ چارچوب‌ كار بپذيرند. تمام‌ دستگاههاي‌ دولتي‌ و مجلس‌ و قضايي‌ و نظامي‌، بايد اين‌ كار برايشان‌ ارزش‌ باشد و مسابقه‌ براي‌ اين‌كه‌ بخشهاي‌ گوناگون‌ برنامه‌، حتي‌ زودتر از زمان‌ پيش‌بيني‌ شده‌ تحقق‌ پيدا كند، راه‌ بيفتد. يكي‌ از خصوصيات‌ برنامه‌، "زمان‌" است‌ كه‌ بايد در وقت‌ يا زودتر از وقت‌، تحقق‌ پيدا كند. البته‌ حرفها زياد است‌ و به‌ قول‌ شاعر:


  • گر بگويم‌ شرح‌ اين‌ معنا تمام‌ يك‌ قيامت‌ بگذرد وين‌ ناتمام‌

  • يك‌ قيامت‌ بگذرد وين‌ ناتمام‌ يك‌ قيامت‌ بگذرد وين‌ ناتمام‌

اميدواريم‌ هر كداممان‌ در هرجايي‌ كه‌ قرار داريم‌، ان‌شاءالله‌ بتوانيم‌ وظيفه‌ي‌ خودمان‌ را بفهميم‌. الان‌ هم‌ در آستانه‌ي‌ دهه‌ي‌ فجريم‌ كه‌ همين‌ مناسبت‌ و ميمنت‌، براي‌ جلسه‌ي‌ ما كافي‌ است‌. ان‌شاءالله‌ اين‌ دهه‌ را هرچه‌ بهتر برگزار كنيم‌ و آقايان‌ هرجا كه‌ تشريف‌ دارند وهرجا كه‌ مي‌روند، مردم‌ را به‌ حضور در مراسم‌ دهه‌ي‌ فجر ـ بخصوص‌ روز 22 بهمن‌ كه‌ روز اجتماع‌ و راهپيمايي‌ عمومي‌ است‌ ـ تشويق‌ كنند; چون‌ امسال‌ دشمن‌ ما را نگاه‌ مي‌كند و خيلي‌ از كارها و گفتار ما زير چشم‌ اوست‌.

والسلام‌ عليكم‌ و رحمه‌الله‌ و برکاته