علامه طباطبايى در تشريح دعوت يحيى مىگويد:
او سيدى بزرگوار در ميان قومش بود كه دلهاى مردم به سوى او متمايل بود، به نزد او گرد مىآمدند پس وى آنان را به بازگشت به خدا فرا مىخواند و به تقوا سفارش مىكرد تا آن كه به شهادت رسيد.(9)
از صفات اساسى تمام پيامبران خوش خلقى بوده است. قرآن اين صفت را براى يحيى در جلوهها و در مصاديق ويژهاى چون نيكى به پدر و مادر، مهرورزى به ديگران و پرهيز از جبارمنشى ترسيم نموده است:
وَحَناناً مِنْ لَدُنّا وَزَكوةً وَكانَ تَقِيّاً * وَبَرّاً بِوالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُنْ جَبّاراً عَصِيّاً؛(10)
و از جانب خود، مهرورزى و مهربانى و پاكى به او بخشيديم و او تقواپيشه بود و با پدر و مادر خويش نيكرفتار بود و زورگويى نافرمان نبود.
بر اساس آيه فوق، اين پيامبر الهى، مأواى بى پناهان و نيازمندان بوده و با مهربانى و شفقت و گشادهرويى با آنان برخورد مىكرده است و به ويژه در معاشرت و رفتار با پدر و مادر همواره نيكى و احسان به آنان را اصل دانسته و هيچ گاه اين سجيه ارزشمند را فراموش نكرده است.
انبيا با پرهيز از مظاهر فريبنده دنيوى و مادى، سعى در ترويج اين انديشه داشتهاند كه دنياى آخرت هرچند از ديد ما بهدور است اما قابل اعتماد و اتكاست و مىتوان و بلكه بايد اين جلوههاى زودگذر را تنها پلى براى وصول به آن سراى جاويد دانست.
البته اين به مفهوم ترك دنيا، رهبانيت و پشت كردن به تمام مظاهر زندگى مادى، كه مطابق غريزه و خلقت نخستين بشر است نمىباشد. آن گونه كه برخى مسيحيان و صوفى مسلكان بدعت نهاده و به دين الهى نسبت دادهاند، بلكه به مفهوم شناخت صحيح جايگاه دنيا دربرابر آخرت به عنوان منزلگاهى موقت و پلى براى گذر است.
در قصص الانبياء، آمده است:
عيسى بن مريم و يحيى بن زكريا دو پسر خاله بودند. عيسى لباس پشمينه مىپوشيد و يحيى لباسى از پشم شتر.
هيچ يك از آنها درهم و دينار، عبدو كنيز و حتى پناهگاهى براى سكونت نداشتند. هر كجا شب ايشان را فرا مىرسيد بيتوته مىكردند و چون در صدد جدايى بر آمدند، يحيى گفت: مرا سفارش كن.
گفت: خشم مگير، گفت:
هميشه نمىتوانم. گفت: مال دنيا ميندوز، گفت: اين وصيت را شايد بتوانم انجام دهم.(11)