در قرآن مجيد اين سبك و روش زياد معمول است . مثلا وقتى مى خواهد بفرمايد :
مردمان عالم و مردمان جاهل نمى توانند برابر باشند آن را به صورت استفهام ذكر مى كند :
" قل هل يستوى الذين يعلمون و الذين لايعلمون" ( 1)
تو خودت بگو آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند مانند يكديگرند ؟
يا آيات ديگرى در اين زمينه مانند :
( " ام نجعل الذين امنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين كالفجار " ) (2)
اين آيه هم به همين صورت است و اين روش در تعليم و تربيت بسيار روش خوبى است . خداوند به اهل ايمان خطاب مى كند .
ببينيد خداى عالم در وحى خود به ما انسانها و مخلوقهاى ضعيف با چه صورتى مطلب را عرضه مى دارد ؟
مثل كسى است كه بخواهد قبلا از ما اجازه بگيرد و بعد سخنش را ذكر كند و اين چقدر در نفس و روح ما موثر است .
مى فرمايد : ( " يا ايها الذين امنوا " ) اى اهل ايمان !
( " هل ادلكم على تجار تنجيكم من عذاب اليم " )
آيا شما را راهنمايى كنم به معامله و تجارتى كه شما را از عذابى دردناك برهاند ؟
اين ( " هل ادلكم ) " آنقدر به قول علماى ادب در آن " استعطاف " هست كه وقتى انسان فكر كند كه خداى عالم با ما كه بشر ضعيف هستيم به اين صورت دارد صحبت مى كند[ نمى تواند نه بگويد] . گويا خداوند چنين مى گويد :
آيا اجازه مى دهيد من شما را يك راهنمايى كنم ؟
حال مگر مى شود انسانى پيدا شود كه ببيند خداى عالم از او تقاضا كند كه آيا اجازه هست من شما را يك راهنمايى كنم و بعد هم به طور مجمل و سربسته بگويد اين راهنمايى راهنمايى به معامله اى است كه شما را از عذاب دردناك نجات مى دهد آن وقت اين انسان بگويد نه [ اجازه نيست] ؟!
1. زمر 9 2 . ص 28