همين حضرت آقاى خويى كه الان مرجع تقليد هستند ايشان مدتى در نجف درس تفسير شروع كردند و يك جلدش هم از چاپ بيرون آمده به نام البيان كه يك مقدمه اى است . اين كتاب نشان مى دهد اين مرد چقدر در اين كار استعداد دارد ولى اى كاش ادامه مى دادند ولى ادامه ندادند .
در يك سخنرانى گفته ام كه يكى از علماى تهران وقتى با ايشان صحبت كرده بود گفته بود :
ديگر نمى توانم دارم از بين مى روم . طلبه هاى فاضلى كه تا ديروز به درس من مىآمدند ديگر نمىآيند .
از ايشان پرسيده بود پس آقاى طباطبايى چطور در قم اين كار را كردند ؟
ايشان پاسخ داده بود :
ايشان تضحيه كردند يعنى خودشان را قربانى كردند .
شيخ جواد بلاغى كه ظاهرا آذربايجانى است مسير ديگرى را پيش گرفت .
گذشته از اين كه در تفسير كار كرد و تفسيرى هم نوشت به نام الاالرحمن كه ظاهرا كامل نيست و شايد دو سه جلد بيشتر نباشد كار عمده اى كه كرد اين بود كه در زمينه مذاهب اهل كتاب مانند يهوديت و مسيحيت كار كرد و به زبانهاى اصلى مثل زبان عبرى و زبان سريانى آشنا شد .
يك نفر از فضلاى قديم قم كه زمانى در نجف بوده است نقل مى كرد كه ما با مرحوم آقا شيخ جواد در بغداد به مجامع مسيحيها مى رفتيم و من تعجب مى كردم وقتى با آنها به زبانهاى عبرى و سريانى و زبانهاى قديم صحبت مى كرد و بر كتابهايشان از خود آنها بيشتر مسلط بود . چنين مردى نان براى خوردن نداشت .
آدمى كه اينجور است بايد از اوضاع دنيا اطلاع داشته باشد . قهرا مجلات آنها را مى خريد و مطالعه مى كرد .
مرحوم آقاى صدر مى گفت :
ما جوان بوديم و ايشان را نمى شناختيم .
همين قدر مى دانم كه اين شيخ جواد كه رد مى شد مى گفتند :
شيخ روزنامه خوان !
او را به عنوان شيخ روزنامه خوان مى شناختند چون روزنامه مى خواند . بايد هم روزنامه مى خواند تا از وضع روز اطلاع پيدا كند . كتابهايى كه اين مرد در اين زمينه نوشته كتابهايى است بسيار باارزش .