جز مسائلى كه دنياى امروز به عللى اين مسائل را كوچك شمرد و تحقير كرد مسائل حقوق و احكام خانوادگى است . گويا عربها آن را " حقوق شخصيه " مى نامند .
از قديم اين مساله مطرح بوده است كه آيا منطق نظام خانوادگى همان منطق نظام اجتماعى است ؟
يعنى هيچ فرق نيست ميان نظام خانوادگى و ساير نظامات اجتماعى ؟
اين هم يك تشكيلاتى است مثل همه تشكيلات اجتماعى و بايد تابع مقررات ديگر اجتماعى باشد ؟
يا خير نظام خانوادگى يك واحد بالخصوص است و منطق مخصوص به خود دارد حقوقش حقوق مخصوص به خود است احكامش احكام مخصوص به خود است و منطقش منطق جدايى است ؟
بزرگان بشريت در قديم اينچنين نظر مى دادند كه منطق زندگى خانوادگى يك منطق خاص به خود است آن را نبايد با منطق جامعه بزرگ يكى دانست . حقوقش هم يك حقوق مخصوص به خود است .
مقررات و احكامش حتى مجازاتهايش هم مخصوص به خود است . فيلسوفان دنيا از قديم الايام از افلاطون و ارسطو و بوعلى سينا گرفته[ تا ديگران] اين طور نظر مى دادند . قرآن هم براى زندگى خانوادگى به منطق خاص قائل است و قياسش را به منطق اجتماع غلط مى داند .
در دنياى اروپا جز كارهايى كه صورت گرفت يكسان كردن زندگى خانوادگى با زندگى اجتماعى بود يعنى هر دو را با يك چوب راندن و تابع يك منطق دانستن يعنى زن و شوهرى هم يك شركت ساده اى است براساس آن منطق مثل شركت زراعى يا شركت تجارى .
چطور دو نفر براى يك مقصد تجارى با همديگر يك شركت تشكيل مى دهند و شركت تشكيل دادن كار خيلى ساده اى است اين هم يك شركت خيلى ساده اى است نظير ساير شركتها .