مهري زينهاري
در شماره قبل در مورد بعضي ملاكهاي انتخاب همسر نكاتي را نوشتيم و چنين نتيجه گرفتيم كه ملاكهايي همچون ثروت و تحصيلات نبايد هدف و انگيزه اصلي ازدواج باشند، بلكه خوب است به عنوان مزيت و ارزش اضافي مورد توجه قرار گيرند و اينك ادامه بحث:
اهميت ازدواج و نقش هر يك از زن و مرد در سازندگي يكديگر و تربيت فرزندان بر كسي پوشيده نيست. دو همسر پس از پيوند ازدواج، عامل شخصيت و حيثيت اجتماعي همديگر ميشوند و سابقه اخلاقي و روحيات آنها، زمينهساز نوع نگرش و بينش هر كدام به حفظ كيان خانواده و تربيت فرزند خواهد بود.
آنچه كه در انتخاب همسر مورد اهتمام پيشوايان ديني قرار گرفته و بر رعايت آن تأكيد شده است، دو شرط اساسي و ضروري «دينداري» و «حُسن خُلق» است.
چنين نيست كه پسر حتما بايد زن فقير و زشت رو بگيرد و يا دختر به عقد پسري ناسالم و فاقد زيبايي درآيد، چون زيباخواهي و علاقه به مال و ثروت جزء فطرت هر انسان است؛ بلكه اين دو ملاك نبايد تمام هدف بوده و تمام افكار و پيگيريها مبتني بر آنها باشد، و شايسته است به عنوان مزيت و ارزش اضافي تلقي شوند.
امام صادق(ع) ميفرمايد:
«زن مانند گردنبندي است كه به گردن مرد ميافكنند، پس مراقب باش كه چه چيزي را بر گردن ميافكني و براي زن نميتوان قيمتي تعيين كرد، چه خوبش و چه بدش. اما ارزش زنهاي نيك را با طلا و نقره نميتوان تعيين كرد، زيرا آنها از طلا و نقره ارزشمندترند و اما بدهاي آنها، ارزش خاك را هم ندارند، زيرا خاك از آنها بهتر است.»(1)
نقطه مقابل اين سخن در مورد مرد نيز صادق است؛ مرد اگر خوشاخلاق، ديندار، عاقل، باتدبير، متواضع و با حوصله باشد از طلا و نقره ارزشمندتر است و اگر بداخلاق، تندخو، دروغگو، بيتوجه به زندگي، مغرور و بيدين باشد، از خاك هم بيارزشتر است.
دوستي و صميميت و صداقت در پرتو دينداري و داشتن باطني آرام و اخلاقي نيكو حاصل ميشود. چه بسيارند خانوادههاي ثروتمندي كه فاقد عاطفه، علاقه و دلبستگي به يكديگرند و صفا و صميميت را در اثر اهتمام زياد به ثروت از دست دادهاند.
اين شرط از ضروريات هر ازدواج است، زيرا دو همسري كه ميخواهند با هم زندگي كنند و در همه فراز و نشيبهاي زندگي يار و غمخوار يكديگر باشند، قهرا تحت تأثير افكار و عقايد يكديگر قرار ميگيرند و روحيات پسنديده و يا ناپسندشان به يكديگر منتقل ميشود. همسر ديندار سعي ميكند همسرش را به عمل صالح و توجه به خدا تشويق كند و از نافرماني و سهلانگاري در دستورات و احكام خدا باز دارد؛ او را به انجام مقررات و آداب و رسوم مثبت اجتماعي تشويق و از خرافهپرستي و موهومات باز دارد؛ مال، آبرو و حرمت يكديگر را حفظ كنند؛ اما همسر بيدين، چه بسا زن يا شوهر را با محبت كاذب، تفريح، مجالس مهماني و شبنشيني و يا حتي اجبار و تهديد، منحرف كرده و از او فردي بيقيد و لاابالي ميسازد و از آنجا كه زن و مرد تحت تأثير محبتهاي يكديگرند و به خاطر رضامندي همديگر سعي در جلب رضايت و تشديد وابستگي و دلبستگي، به خود دارند، چنين تحولات و تأثيراتي به دور از انتظار نيست، لذا اگر آنان تقيّد و پايبندي ديني نداشته باشند و اخلاق و رفتار خود را در قالب مقبول و مشروع قرار ندهند،
وجود روح مذهبي و پاكدامني، به همراه مقداري مال و ثروت كه نيازهاي اوليه خانواده را تأمين كند، زمينهساز تحقق ازدواج و تشكيل كانون خانواده است و اين همان چيزي است كه در اسلام از آن به «كُفو» تعبير شده است.
زندگي آنها دچار آفت و نابساماني خواهد شد.
از آنجا كه فرزند، بيشترين وقت را در برخورد مستقيم با مادر ميگذراند و با قصهها و سرگذشتها و بايدها و نبايدهاي او انس ميگيرد، روحيات، منش و حالات مادر سريعتر به او منتقل ميشود. پدر نيز در تكوين نوع شخصيت و انتخاب نوع هدف زندگي در فرزند نقش اساسي دارد؛ پدري كه خودش با اعتماد به خدا و پايبندي به مقررات ديني انس گرفته است، بهتر ميتواند جوانش را از بيهدفي، دلهره و اضطراب روحي خارج كرده و به خدا نزديك كند.
از اين رو در روايات توصيه شده است كه اگر فردي «ديندار» به خواستگاري دختر شما آمد، او را بپذيريد و يا در انتخاب دختر، دينداري او و خانوادهاش را لحاظ كنيد. مردي خدمت رسول خدا(ص) آمد تا در امر ازدواج خود با حضرت مشورت كند. رسول خدا(ص) فرمود:
«با زن ديندار ازدواج كن تا خدا به زندگي تو بركت دهد.»(2)
ديندار كسي است كه علاوه بر نماز و روزه دين در همه ابعاد و جنبههاي زندگي فردي و اجتماعي او نفوذ كرده و اثر گذاشته باشد. فرد ديندار و باتقوا، در گفتارش صداقت و درستي مشاهده ميشود؛ در برخورد با افراد، اطرافيان و خانوادهاش متواضع و فروتن است، نصيحت كوچكتران و بزرگتران را ميپذيرد و با زبانش ديگران را نميآزارد؛ از خطاها و لغزشهاي افراد خانواده و اطرافيانش كه به عذرخواهي او آمدهاند، چشمپوشي ميكند؛ گذشت را سرلوحه زندگي خود قرار ميدهد؛ نيكي و احسان به ديگران را دوست دارد؛ لجبازي و عناد ندارد؛ زندگي را با نظم و برنامه پيش ميبرد؛ خانواده خود را عملاً در تنگناي مالي و اقتصادي قرار نميدهد؛ نيازمنديهاي همسرش را مطابق شأنش فراهم ميكند؛ روح قناعت و مبارزه با تجملگرايي را در زندگي خود حاكم ميكند؛ عفيف و پاكدامن است؛ در حال فقر و تنگدستي هم، لباس و خانه و زندگي خود را آراسته و مرتب ميكند و اظهار تنگدستي نكرده و حرمتش را حفظ ميكند؛ به حقوق ديگران احترام ميگذارد؛ در روابط اجتماعي، حدود شرعي را مراعات ميكند و مهمتر از همه اينكه در همه حال و همه كار، خدا را بر خود ناظر ميداند و لحظهاي از فرمانش سرپيچي نميكند.
خانم ... از بهبهان مينويسد: «آنچه باعث سردي و بيمحتوايي زندگي من و شوهرم شده، روحيه غرور، بيتوجهي به خانواده و عدم پايبندي شوهرم به آداب و رسوم ديني و اجتماعي است. به علاوه او در زندگي بر من و فرزندانم سخت ميگيرد و ما را در تنگناي اقتصادي قرار داده ...
هر چه به او ميگويم كه آنچه براي تو ميماند، فرزندان صالح و پاكدامن است در جوابم ميگويد: سرنوشت اين بچهها ربطي به من ندارد، هركس در قبر خودش ميخوابد.»
آقاي ... از شيراز مينويسد:«بارها به همسرم گفتهام كه صداقت در زندگي نشانه ايمان زن و شوهر به يكديگر و عامل استحكام خانواده و عزت و سربلندي ماست تو چرا با من يكرو و يك رنگ نيستي؟ و ... او در جواب ميگويد: من همينم كه هستم، هر كاري ميخواهي بكن، من اينطور تربيت شدهام.»
اينها گوشهاي بود از صفات و خصلتهاي دينداران. اسلام، دارندگان اينگونه صفات را براي انتخاب همسري، بر دارندگان مال و جمال و شهرت مادي و شخصيت حقوقي برتري داده است.
دختر و پسري كه در مرحله انتخاب همسر قرار دارند، اگر موردي را يافتند كه هر يك از اين صفات را در مرحله عالي آن ندارد و فقط در سطوح پايين، آن را داراست، او را بپذيرند و با يكديگر قرار بگذارند كه براي اصلاح و بهبود وضع اخلاقي و زندگي، همديگر را ياري كنند. در اينجا مهم اين است كه آنها، هر يك از اين صفات را «ارزش» بدانند و بر، داشتن آنها اهتمام ورزند.(دقت كنيد)
فردي به امام حسن(ع) عرض كرد: دختري دارم [ميخواهم بپرسم كه[ او را به ازدواج چه كسي درآورم؟ امام فرمود:
«او را به ازدواج كسي در بياور كه تقواي الهي داشته باشد كه اگر او را دوست بدارد، اكرامش ميكند و اگر از او خوشش نيامد، آزارش نميدهد.»(3)
به ما نميخورد!!
دوستي و صميميت و صداقت در پرتو دينداري و داشتن باطني آرام و اخلاقي نيكو حاصل ميشود. چه بسيارند خانوادههاي ثروتمندي كه فاقد عاطفه، علاقه و دلبستگي به يكديگرند و صفا و صميميت را در اثر اهتمام زياد به ثروت از دست دادهاند.
والديني كه به بهانه پيدا شدن فردي كه به آنها بخورد، خواستگاران متعدد دختر خود را رد ميكنند و براي پيداكردن عروس مورد نظر خود از اين خانه به آن خانه ميروند و براي همه ايراد و اشكال ميگيرند، باعث تأخير ازدواج فرزند خود ميشوند. و اين تأخير در بسياري موارد آفتهايي را بدنبال دارد از جمله اينكه در نهايت خود را ناجار ميبينند كه به حداقل اكتفا كنند! مردي در نامهاي به امام باقر(ع) ضمن مشورت در مورد دخترانش، نوشت:«فردي كه مثل خودم باشد (به من بخورد) براي همسري آنها نمييابم.» حضرت در
جواب او چنيني نوشت:«مشكلي را كه در مورد دخترانت بيان كرده بودي فهميدم. خدا تو را رحمت كند، اينگونه نينديش، زيرا رسول خدا(ص) فرمود:
«هرگاه كسي را كه اخلاق و دينش را ميپسنديد [براي خواستگاري] به نزد شما آمد، با او وصلت كنيد و اگر به او زن ندهيد فتنه و فساد بزرگي در روي زمين پيدا ميشود.»(4)
گوشهاي از مسؤوليت برطرف كردن مشكل اينگونه جوانان و سروسامان دادن به زندگي آنها و نجاتشان از تنهايي و بيكسي، متوجه ثروتمندان و نيكوكاران است.
مانع تراشيهاي بيجاي پدران و مادران در امر ازدواج جوانان، آنها را به اضطراب و انحراف و در نهايت گاه به فساد سوق ميدهد. نياز به ازدواج به ويژه براي دختران يك تكيهگاه روحي و آرامش رواني است. او آرزو دارد كه روزي مادر شود و با لبخند شيرين و دلپذير نوزادش، همدم و همراه باشد؛ اين نياز طبيعي و فطري را نه تحصيلات جبران ميكند و نه ثروت و شهرت اجتماعي شوهر.
پسران نيز در زندگي خود نيازمند كسي هستند كه به او محبت كنند و از او محبت ببينند و در غم و شاديهايشان شريكش بدانند.
البته اگر منظور از عذر «به ما نميخورد» اين باشد كه خانواده پسر يا دختر از افراد خوشنام نيستند و در روابط اجتماعي و خانوادگي پايبندي لازم مذهبي را ندارند، لذا وصلت ما با آنها تناسبي ندارد، كلامي بجاست.
در دستورالعملهايي كه از پيامبر(ص) و امامان(ع) رسيده، به لزوم رعايت اين تناسب اشاره شده است.
امام صادق عليهالسلام ميفرمايد:
«كسي كه دختر خود را به ازدواج شرابخواري درآورد، قطع رحم كرده است.»(5)
از اين حديث ميتوان فهميد كه چون شرابخوار، هتك حرمت فرمان
خدا كرده و به آن بياعتنا شده و دست به سركشي و طغيان زده است، نسبت به همسر و فرزندانش همچنين خواهد كرد، حرمتشان را خواهد دريد؛ حقوقشان را ادا نخواهد كرد و موجبات آزار و اذيتشان را فراهم خواهد ساخت و صفات رذيله و ناپسند او به همسر و فرزندانش منتقل شده و فطرت پاكشان را آلوده خواهد كرد.
روشن است همان علت و جهتي كه در شرابخوار، موجب سركشي او شده و رابطهاش را با خدا و خانوادهاش تيره و تار كرده است و او را مطرود جامعه ساخته است، در افراد معتاد، قاچاقچي، بيبندبار و لاابالي نيز وجود دارد. اين گروه افراد خود را پايبند به هيچ مقرراتي نميدانند و بخاطر تأمين نيازشان دست به هر اقدام زشت و وقيح ميزنند؛ ارزشهاي خانوادگي را زير پا ميگذارند؛ حقوق همسر و فرزندان را رعايت و ادا نميكنند، از اين رو ازدواج با اينگونه افراد، ازدواج موفقي نخواهد بود.
با تمام سفارشاتي كه به ازدواج شده و با ارشاد به حذف انگيزههاي مادي و زودگذر در انتخاب همسر و با توصيه به ميانجيگري در وصلت دختر و پسر، در مييابيم كه شرايط ازدواج آن قدر هم مشكل نيست. وجود روح مذهبي و پاكدامني، به همراه مقداري مال و ثروت كه نيازهاي اوليه خانواده را تأمين كند، زمينهساز تحقق ازدواج و تشكيل كانون خانواده است و اين همان چيزي است كه در اسلام از آن به «كُفو» تعبير شده است.
امام صادق(ع) ميفرمايد:
«كُفو كسي است كه عفيف و پاكدامن باشد و اندكي مال هم داشته باشد.»(6)
«جُوَيْبِر» مردي است كه از يمامه به مدينه آمده و مسلمان شده بود. او مؤمني متعهد ولي در عين حال سياه پوست، كوتاه قد، مستمند و بيخانمان بود. روزي پيامبر(ص) به او فرمود: «چرا ازدواج نميكني؟» عرض كرد: «چه كسي به اين بينوا زن ميدهد؟» فرمود: «اسلام، هر خوار و ذليلي را عزيز كرده است.» نزد «زياد بن لُبَيْد» كه از اشراف انصار است، برو و
بسياري از سرمايههايي كه در راههاي مستحبي و غير لازم ـ مانند عمره، حج مستحبي، سفر سوريه، برخي ضيافتها، ساختمانهاي عريض و طويل و كم استفاده و گاه بي استفاده خرج ميشود، شايسته است در اين امر واجب صرف شود.
دخترش را خواستگاري كن. جويبر نزد زياد آمد و از قول آن حضرت دختر او را خواستگاري كرد. زياد گفت: «ما دختران خود را فقط به همرديفان خود از انصار ميدهيم و با آنها وصلت ميكنيم». جويبر، نزد پيامبر(ص) آمد و جريان را عرض كرد؛ آنگاه حضرت به «زياد» فرمود: «اي زياد! جويبر مؤمن است و هر مرد مؤمني، كُفو زن مؤمنه و هر مرد مسلماني كُفو زن مسلمان است.»(8)
چه بسيارند دختران و پسراني كه كفو يكديگرند و از پاكدامني لازم و ثروت اندك برخوردارند، اما به خاطر فرهنگ غلط بعضي خانوادهها و توقعات ببيش از حدّ برخي والدين در هزينههاي مراسم عقد و عروسي و مقدار مهريه، تن به ازدواج نميدهند و يا براي برطرف شدن موانع آن لحظهشماري كرده و با فشار روحي و جنسي خود دست و پنجه نرم ميكنند.
گوشهاي از مسؤوليت برطرف كردن مشكل اينگونه جوانان و سروسامان دادن به زندگي آنها و نجاتشان از تنهايي و بيكسي، متوجه ثروتمندان و نيكوكاران است. در اين راستا بسياري از سرمايههايي كه در راههاي مستحبي و غير لازم - مانند عمره، حج مستحبي، سفر سوريه، برخي ضيافتها، ساختمانهاي عريض و طويل و كم استفاده و گاه بي استفاده خرج ميشود، شايسته است در اين امر واجب صرف شود.
دولت و صندوقهاي خيريه با وامهاي مكفي و ايجاد خانههاي كوچك، جوانان را از اين بنبست نجات دهند و از فساد و انحراف آنها جلوگيري نمايند.
ثروتمندان و افراد خيّر بدانند كه اگرچه پولهاي آنان در اينگونه كارها در مواردي بينام و نشان و به دور از هياهوهاي تبليغاتي و اسم و رسمهاي دنيايي هزينه ميشود، اما پاداش اُخروي آن و دعاي خير دو جوان پاكدامن و خانواده آنها، ضامن سعادتشان خواهد بود.
ادامه دارد.
1 - وسايلالشيعه، ج14، ص17. 2 - وسايلالشيعه، ج14، ص30. 3 - المستطرف، ج2، ص218. 4 - فروع كافي، ج5، ص347. 5 - همان مدرك. 6 - وافي، ج3، ص18. 7 - كافي، ج5، ص341.