(( كمر خود را براى مرگ محكم ببند، چرا كه به ناچار مرگ با تو ديدار كند و از كشته شدن مهراس و بى تابى مكن ، آن هنگام كه بر تو وارد شود )) .
وقتى كه به صحن خانه (حياط) رسيد، مرغابيها به سوى او آمدند و نعره و فرياد مى زدند (افرادى كه درخانه بودند) آنها را از حضرت دور مى كردند،اميرمؤ منان ( عليه السلام ) به آنها فرمود: (( دَعُوهُنَّ فَاِنَّهُنَّ نوايحٌ؛ آنها را رها كنيد كه نوحه گرانند )) . پس بيرون رفت و (همان شب ) ضربت شهادت خورد.
در اينجا به ذكر نمونه هايى از رواياتى كه بيانگر انگيزه و چگونگى قتل امام على ( عليه السلام ) است توجّه كنيد:
1 - سيره نويسان مانند ابومخنف و اسماعيل بن راشد و ... مى نويسند:
گروهى از خوارج در مكّه اجتماع كردند و با هم به گفتگو پرداختند و از زمامداران ياد كردند و رفتار آنها را زشت شمردند و از نهروانيان (كه در جنگ با على ( عليه السلام ) به هلاكت رسيده بودند) ياد كردند و اظهار ناراحتى و تاءثّر نمودند تا اينكه بعضى از آنان گفتند: خوب است ما جان خود را به خدا بفروشيم و نزد اين زمامداران گمراه برويم و در كمين آنان قرار گيريم و آنان را بكشيم و مردم شهرها را از دست آنان آسوده كنيم و انتقام خون برادران شهيدمان را كه در نهروان كشته شده اند بگيريم !!! همه آنان اين پيشنهاد را پذيرفتند و هم پيمان شدند كه پس از مراسم حجّ، طرح خود را دنبال كنند.
در اين اجتماع ، (65) (( عبدالرّحمن بن ملجم )) گفت : من شما را از دست على آسوده مى كنم و عهده دار كشتن او مى شوم .
(( برك بن عبداللّه تميمى )) : پيشنهاد كرد كه كشتن معاويه با من .
و (( عمرو بن بكر تميمى )) گفت : من شما را از شرّ عمروعاص ، آسوده مى سازم و عهده دار كشتن او مى شوم .
اين سه نفر با هم پيمان محكم بستند و بر اجراى آن ، اصرار ورزيدند و در مورد وقت اجراى اين توطئه ، هر سه توافق كردند كه شب نوزدهم ماه رمضان ، به آن اقدام نمايند و سپس از همديگر جدا شدند و در انتظار اجراى توطئه خود بودند. ابن ملجم - لعنت خدا بر او - كه از قبيله (( كِنده )) بود با رعايت مخفى كارى ، از مكّه به سوى كوفه رهسپار شد و با ياران خود در كوفه ملاقات كرد، ولى براى اينكه توطئه اش فاش نشود، آن را به هيچ كس نگفت .
ابن ملجم در كوفه روزى به ديدار يكى از هم مسلكان خود كه از قبيله (( تيم رباب )) بود رفت ، تصادفا قُطّام (زن زيبا چهره ) در آنجا بود، قطّام دختر اخضر تيمى بود كه پدر و برادرش در جنگ نهروان به دست اميرمؤ منان على (عليه السلام ) كشته شده بودند و او از زيباترين بانوان آن زمان بود، وقتى كه ابن ملجم او را ديد، عاشق و شيفته او شد و عشق او در دلش جاى گرفت ، به طورى كه در همان مجلس از او خواستگارى كرد.
قطام گفت : (( چه چيز را مهريّه من قرار مى دهى ؟ )) .
ابن ملجم گفت : (( هرچه را بخواهى آماده ام آن را بپردازم )) .
قُطّام گفت : (( مهريّه من عبارت است از سه هزار درهم و يك كنيز و يك غلام و كشتن على بن ابى طالب )) .
ابن ملجم گفت : آنچه گفتى مى پذيرم ، ولى كشتن على را چگونه انجام دهم ؟ )) قطام گفت : با به كار بردن حيله و غافلگيرى ، اين كار را انجام بده ، اگر به هدف رسيدى دلم را شفا داده و شاد مى كنى و زندگى خوشى با من خواهى داشت و اگر در اين راه كشته شدى ، (( فَما عِنْدَاللّهِ خَيْرٌ لَكَ مِنْ الدُّنْيا وَما فِيها؛ آن پاداشى كه در نزد خدا دارى براى تو بهتر از دنيا و آنچه در دنياست )) .
ابن ملجم گفت : (( سوگند به خدا! من از اين شهر گريخته بودم ، اكنون به اين شهر نيامده ام مگر براى اجراى آنچه از من خواستى كه كشتن على باشد، اين خواسته ات را نيز انجام مى دهم )) .
قطام گفت : من نيز تو رادر اين كار مساعدت و يارى مى كنم .
به دنبال اين جريان ، قُطّام براى (( وردان بن مجالد )) كه از قبيله (( تيم رباب )) بود، پيام فرستاد و