نگاهی بر زندگی دوازده امام (ع)

حسن بن یوسف علامه حلی؛ مترجم: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 101/ 42
نمايش فراداده


  • وَكانَ عَلِىُّ اَرَمَدُ الْعَيْنِ يَبْتَغِى شَفاهُ رَسُولُ اللّهِ مِنْه بِتَفْلَةٍ وَقالَ سَاءَعْطى الرَّايَةَ الْيَوْمُ صارِماً يُحِبُّ اْلاِ لهَ وَاْلاِ لَهُ يُحبُّهُ فَاَصْفى بِها دوُنَ الْبَرِيَّةِ كُلِّها عَلِيّاً وَسَمّاهُ الْوَزِيرَ الْمُواخِياً

  • دَواءً فَلَمّا لَمْ يَحِسّ مُداوِياً فَبُورِكَ مُرْقَياً وَبُورِكَ راقِياً كَمِيّاً مُحِبّاً لِلرَّسُولِ مُوالِياً بِهِ يَفْتَحُ اللّهُ الْحُصُون الاَْوابِياً عَلِيّاً وَسَمّاهُ الْوَزِيرَ الْمُواخِياً عَلِيّاً وَسَمّاهُ الْوَزِيرَ الْمُواخِياً

(( على (عليه السلام ) درد چشم داشت و به دنبال دواى شفابخش مى گشت ولى به آن دست نيافت ،سرانجام رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم )به وسيله ماليدن آب دهانش (به چشم على ( عليه السلام )) به او شفا داد. پس مبارك و خجسته باد هم او كه شفا يافت و هم او كه شفا داد )) .

و پيامبر فرمود: (( امروز پرچم را به دست مردى بسپارم كه داراى شمشيرى برنده است و فردى شجاع مى باشد و دوستى تناتنگ با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) دارد )) اوست كه خداوند را دوست دارد و خدا هم او را دوست دارد و خدا به دست او قلعه هاى ستبر و استوار را فتح كند براى انجام اين كار در ميان همه مردم ، على (عليه السلام ) را برگزيد و او را وزير و برادر خود خواند )) .

پس از جنگ خيبر، حوادث ديگرى رخ داد كه همانند آنچه قبلاً ذكر شد، نبود و بيشتر به صورت گروهى (گروه ضربت ) بود كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آن را تشكيل مى داد و به سوى دشمن مى فرستاد و خود آن حضرت در ميانشان نبود و اين رويدادها اهميّت رويدادهاى سابق را نداشت ؛ زيرا دشمنان ، ضعيف شده بودند و بعضى از مسلمين نياز به ديگران نداشتند، گرچه امير مؤ منان على (عليه السلام ) در همه اين حوادث و فراز و نشيبها نقش سازنده و بهره وافر در گفتار و رفتار داشت .

چهره درخشان على (ع ) در فتح مكّه

سپس (در سال هشتم هجرت ) فتح مكّه پيش آمد همان رويدادى كه اسلام را استوار نمود و بر اثر آن اساس دين پابرجا گرديد و خداوند بزرگ در اين مورد بر پيامبرش منّت نهاد و قبل از آن ، خداوند مژده و وعده فتح مكّه (و آثار درخشان آن ) را داده بود آنجا كه فرمود: (اِذا جاءَ نَصْرُاللّهِ وَالْفَتْحُ وَرَاءَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللّهِ اَفْواجاً ). .(99)

(( چون يارى خدا فرا رسد و پيروزى رو كند و مردم را ببينى كه گروه گروه به دين خدا درآيند )) (100) و سخن ديگر خداوند كه مدّتها قبل از اين نازل شده بود كه :

(... لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ اِنْ شاءَاللّهُ آمِنينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ ... ). .(101)

(( قطعا همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام مى شويد در نهايت امنيت و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده يا ناخنهاى خود را كوتاه كرده ايد و از هيچ كس ترسى نداريد )) .

پس از نزول اين آيات ، چشمها در انتظار اين فتح بود و گردنها به سوى آن كشيده شده بود.

رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) (طبق اصول رازدارى در ارتش ) حركت به سوى مكّه و انديشه تصميم بر فتح آن را از مردم مكّه پنهان داشت و از خداوند خواست كه اين تصميم را از مردم مكّه مكتوم كند تا (آنان را غافلگير كرده و) به طور ناگهانى ، بر آنان وارد شود و در ميان همه مردم از مسلمين و مشركين ، تنها كسى كه از اين تصميم آگاه بود و پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به او اين راز را گفت و او را (( رازدار مخصوص و مورد اطمينان )) دانست ، اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بود و در اين تصميم ، با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) اتفاق راءى داشت و پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با او مشورت مى كرد و بعد از او پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) گروهى ديگر را از جريان آگاه ساخت و پايان يافتن جريان فتح ، به حالتها و ويژگيهايى بستگى داشت كه على (عليه السلام ) در همه آن حالتها و ويژگيها نقش ‍ خاصّى داشت كه هيچ كس را در اين خصايص ، ياراى برابرى با على (عليه السلام ) نبود.

فرمان عمومى عفو وويژگى على (ع )ازمحضررسول خدا(ص )

پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با مسلمانان پيمان بست كه هنگام ورود به مكّه ، هيچ كس را