نگاهی بر زندگی دوازده امام (ع)

حسن بن یوسف علامه حلی؛ مترجم: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 101/ 76
نمايش فراداده

امام كاظم (عليه السلام ) او را طلبيد و به او فرمود: (( اكنون مى خواهى بروى ؟! )) .

او گفت : آرى .

امام كاظم (عليه السلام ) فرمود: (( برادرزاده ام ! خوب توجه كن و از خدا بترس و فرزندان مرا يتيم مكن )) .

سپس امام كاظم (عليه السلام ) دستور داد سيصد دينار و چهارهزار درهم به او دادند، وقتى كه او از حضور امام كاظم (عليه السلام ) برخاست ،امام به حاضرين فرمود: (( سوگند به خدا در ريختن خون من ، سعايت مى كند و فرزندانم را يتيم مى نمايد )) .

حاضران عرض كردند: فدايت گرديم ! شما اين را مى دانيد و در عين حال به او كمك مى كنيد و نيكى مى نماييد؟! امام كاظم (عليه السلام ) فرمود: (( آرى طبق نقل پدرانم رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود:

وقتى كه رشته خويشى بريده شد و سپس پيوند يافت و بار دوّم بريده شد، خداوند آن را خواهد بريد )) .

من مى خواهم بعد از بريدن او، آن را پيوند دهم تا اگر بار ديگر او آن را بريد، خداوند از او ببرد.

گويند: على بن اسماعيل به بغداد مسافرت كرد و با يحيى برمكى ملاقات نمود و يحيى آنچه درباره امام كاظم مى خواست از او پرسيد و آنچه از او شنيده بود، چيزهاى ديگرى بر آن افزود و به هارون خبر داد و سپس خود على بن اسماعيل را نزد هارون برد.

هارون از على بن اسماعيل ، در مورد عمويش موسى بن جعفر (عليه السلام ) سؤ ال كرد. او به سعايت و بدگويى از امام پرداخت و به دروغ گفت : (( پولها و اموال از شرق و غرب جهان براى موسى بن جعفر (عليه السلام ) مى آورند و او مزرعه اى به سى هزار دينارخريده كه نامش (( يسير )) است ، وقتى پولها را نزد صاحب مزرعه بردند، او گفت كه من از اين نوع پولها نمى خواهم و نوع ديگر مى خواهم ، به دستور موسى بن جعفر (عليه السلام ) سى هزار دينار ديگر براى او بردند )) .

وقتى كه هارون (اين دروغها را) از او شنيد دستور داد دويست هزار درهم به او بدهند تا به بعضى از نواحى برود و با آن به زندگيش ادامه دهد.

مرگ نكبتبار على بن اسماعيل

(( على بن اسماعيل )) به ناحيه اى از مشرق بغداد رفت (بر اثر عيّاشى ) پولش تمام شد، كسانى را نزد هارون براى گرفتن پول فرستاد، آنان به دربار هارون براى گرفتن پول رفتند، او در انتظار رسيدن پول ، دقيقه شمارى مى كرد و در همين ايّام روزى به مستراح رفت ، آنچنان به اسهال مبتلا شد كه روده هايش بيرون آمد و خودش به زمين افتاد، همراهانش آمدند و هرچه كردند كه آن روده ها را به جاى خود بازگردانند، ممكن نشد، ناگزير او را با همان حال از مستراح برداشته و بيرون آوردند و در همان وضع (زشت و وخيم ) كه در حال جان كندن بود، براى او از جانب هارون پول آوردند، او نگاهى به آن پولها كرد و گفت : (( ما اَصْنَعُ بِهِ وَاَنَا فِى الْمَوْتِ؛ من كه در حال مرگ هستم ، اين پولها را براى چه مى خواهم ؟! )) .

هارون و دستگيرى امام كاظم (ع )

هارون الرّشيد همان سال عازم مكّه براى انجام حجّ شد، نخست به مدينه رفت و در همين وقت دستور دستگيرى امام كاظم (عليه السلام ) را داد.

نقل شده : وقتى كه هارون وارد مدينه شد، امام كاظم (عليه السلام ) با جمعى از بزرگان مدينه به استقبال او رفتند، سپس امام كاظم (عليه السلام ) طبق معمول به مسجد رفت . هارون شبانه كنار قبر پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و (رياكارانه ) گفت : اى رسول خدا! من در مورد تصميمى كه دارم از تو معذرت مى خواهم ، تصميم دارم موسى بن جعفر را زندانى كنم ؛ زيرا او مى خواهد ايجاد اختلاف و پراكندگى بين امّت تو نمايد و خون مردم را بريزد.

سپس هارون دستور داد امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) را گرفتند و نزدش بردند، آن حضرت را (به دستور او) به زنجير بستند، دو هودج ترتيب دادند، آن حضرت را در يكى از آن هودجها كه بر پشت استر بود، سوار كردند و هودج ديگرى بر پشت استر ديگر بود و همراه هر دو هودج ، سوارانى فرستاد و سپس (در بيرون مدينه ) سواران ، دودسته شدند يك دسته به سوى بغداد و ديگرى به سوى بصره روانه شدند، امام كاظم ( عليه السلام ) در هودجى بود كه به سوى بصره حركت مى كرد و هارون با اين كار مى خواست مردم از اينكه امام كاظم (عليه