بحرانها ، چالش ها، راه حل ها

محمد مجتهد شبستری

نسخه متنی -صفحه : 528/ 521
نمايش فراداده

534

جمع بندي اين مطلب اين مي شود که شهروندان يک جامعه در مقام تأسيس سازمان سياسي، قانونگذاري، قضاوت، اجراي سياستگذاري، برنامه ريزي، انتقاد و دادخواهي، مشارکت جمعي و. .. مي توانند با يکديگر و با دولت فقط با زبان «حقوق» سخن گويند ولي هر فرد ميان خود و خدايش در هر عمل سياسي بايد تکليفهاي خداوند را رعايت کند.

علماي دين مي توانند درباره ي تکليفهاي الهي سخن بگويند و آنها را توضيح دهند ولي اين زبان، زبان دين است که در مؤسسات و نهادهاي ديني به وسيله ي عالمان دين به کار برده مي شود. اين زبان را حکومتگران نمي توانند و نبايد به کار ببرند. حکومتگران نمي توانند به مردم بگويند تکليف شما چنين و چنان است که در اين صورت هم دين و هم سياست و حکومت فاسد مي شود.

پس دين مي تواند و بايد الهام بخش عمل سياسي شود اما نبايد ابزار سياستمداران و حاکمان قرار گيرد. اگر چنان باشد که گفتم همه شهروند تلقي مي شوند با حقوق مساوي. شهروند درجه ي يک و درجه ي دو معنا پيدا نمي کند.