(1369/07/04)
بسماللهالرحمنالرحيم
در ابتدا به همهي شما برادران و خواهران عزيزي كه از شهرها و دستگاههاي مختلف در اينجا اجتماع فرمودهايد، مخصوصا به مردم صبور و مقاوم شهر آبادان و مردم شجاع و دلاور لرستان و مردم مؤمن و مبارز لاهيجان و بقيهي عزيزاني كه از راههاي دور تشريف آوردهاند، خوشآمد عرض ميكنم.
چند مطلب كوتاه راجع به وظايفي كه اين دستگاههاي مختلف برعهده دارند و عناصرشان در اينجا اجتماع كردهاند، تذكرا عرض ميكنم و بعد مطلب كوتاهي ـ كه مطلب اصلي است ـ به عرض ميرسانم.
برادران و خواهران نهضت سوادآموزي بدانند كه در حال جهادند. به شهرها و روستاهاي دورافتاده رفتن و در خانهها را زدن و در مساجد كلاس تشكيل دادن و بدون چشمداشت احسنت و تشكري، علم و سواد را ـ كه ارزندهترين هديههاست ـ به مردم دادن، يك جهاد است. بيسوادي، براي همهي جوامع انساني يك لكهي ننگ است; اما براي يك جامعهي مسلمان انقلابي، در اين دوران و عصر پرزحمت كه قدرتهاي بزرگ از بيسوادي و ناآگاهي مردم استفاده ميكنند، بيشتر مايهي ننگ است. نميخواهم به بيسوادان اهانت بكنم; اما بيسوادي واقعا لكهي ننگي است. خود بيسوادان و در كنار آنان باسوادان، تلاش كنند كه اين لكهي ننگ را بشويند.
اين حركتي كه در تابستان امسال شروع شد و شما عزيزان نهضت سوادآموزي، با پيشگامي دولت و رئيسجمهور محترممان، اين كار را انجام داديد و پيشرفتهايي كرديد، خيلي باارزش بود; اما نگذاريد نيمهكاره بماند. وسط راه نمانيد; تا آخر برويد.
آن وقتي كه در دنيا خبري از علم و سواد و درس و مشق و نشانههاي تعليم و تعلم وجود نداشت، اسلام و قرآن ما با "اقرأ" شروع كرد و به قلم و نوشته سوگند خورد و اسير جنگي را در مقابل ياد دادن چند كلمه آزاد كرد. اين، متعلق به چهارده قرن پيش است. همان كارهاي اسلام و نبيمكرم ما (صليالله عليه و آله و سلم) موجب شد كه جامعهي امي عرب (امي، يعني بيسواد; "هوالذي بعث فيالاميين") در زماني كه اروپاي امروز هيچ خبري از علم و دانش نداشتند، دارندهي بزرگترين دانشگاهها و بزرگترين دانشمندان و فارابيها و ابنسيناها و محمدبن زكرياها و ابوريحانها و ديگران و ديگران شود. يعني در صدر اسلام، مبارزهي با بيسوادي و تحريص و تحريض به علم و دانش، جامعهي اسلامي را حدود هفت، هشت قرن از همهي دنياي متمدن آن روز جلوتر برد. البته بعد ما رجعت كرديم، مسلمانان تنبلي كردند و كار ما به اينجا رسيد; ولي حالا ميتوانيم دوباره شروع كنيم. دوباره انقلاب شد، دوباره اسلام سر كار آمد و حالا ديگر بيسوادي معني ندارد.
يك جمله هم راجع به پليس عرض بكنم. مردم بايد قدر پليس را بدانند. پليس جمهوري اسلامي، يعني دستگاه امين مردم. امروز همان محتسب اسلامي كه شما در قضاياي گوناگون شنيدهايد كه چه كارهاي برجستهيي ميكردند، تقريبا بر همين پليس منطبق ميشود. پليس، آن كسي است كه مردم در حوايج و حوادث روزمرهشان، به او پناهنده ميشوند و از او كمك ميخواهند. بايد قدر اين پليس را دانست. خود پليس هم بايد قدر اين اسم و اين جايگاه را بداند.
بله، من قبول دارم كه در دوران رضاخان و محمدرضا، پليس را مثل بقيهي نهادهاي اين ملت ضايع كرده بودند. پليسي كه رئيسش مجري تمام نظرات شوم رضاخاني و حكومت كودتاي خبيث در دورهي اول و دورهي دوم باشد، معلوم است كه ميداني براي فضيلتها نخواهد يافت. آن روز آنطور بود، ولي گذشت و تمام شد.
پليس و شهرباني امروز، بحمدالله متحول شده و نسبت به گذشته، همه چيزش ـ نه فقط ظواهرش ـ خيلي تفاوت كرده است; ليكن يكايك افسران و درجهداران و پاسبانها و عناصر پليس از بالا تا پايين، بايد به كمك آقايان محترم عقيدتي، سياسي، اين مجاهدت را بكنند كه پليس را به سطح پليس اسلامي كامل برسانند ـ يعني همان مأمن مردم ـ تا اگر كسي به كسي دستي دراز كرد و زباني باز كرد و چشمغرهيي كرد، بگويد ميروم به پليس ميگويم. يعني مردم احساس كنند، مركزي كه پليس در آنجا نشسته، مأمن آنهاست. وقتي هم كه به آنجا رفتند، آسودهخاطر برگردند و احساس كنند كه كارشان راه افتاده است. اين، معناي پليس است.
يك جمله هم به برادراني كه از شوراي نگهبان يا وزارت كشور، مسؤول برگزاري انتخابات خبرگان هستند، عرض ميكنم. همهي انتخابات مهم است; اما اين انتخابات اهم است. من راجع به اين انتخابات مطالبي را عرض كردهام و اگر لازم شد و تا روز انتخابات، مناسبت و احتياجي بود، باز هم خواهم گفت. الان به شما برادران مسؤول، اعم از نظار و هيأت اجرايي عرض ميكنم كه مواظب باشيد، كارتان سر سوزني از معيار قانوني تخطي نكند. نظرات و سلايق شخصي را كنار بگذاريد. اينكه كسي به خاطر تشخيصي كه از دين و انقلاب و اسلام و رهبري و ملت و دولت دارد، يك نفر را تقويت كند، يك نفر را رد كند، يك نفر را تضعيف كند، يكي را يكخرده جلو بكشد، يكي را يكخرده عقب بزند، خلاف ضابطه است. غير از قانوني كه تصويب شده و به دست شما دادهاند، تا طبق آن عمل كنيد، هر چيزي را كه شما معيار دانستيد، بدانيد معيار و ضابطه نيست. ضابطه، همين است كه در دست شماست. طبق همين ضابطه، دقيق، بدون رعايت حب و بغض، بدون رعايت خط و خطوط و بدون رعايت جهات سياسي، عمل كنيد.
من بارها عرض كردهام كه دين و اسلام و انقلاب، همان چيزي است كه امروز در قالب قوانين مجلس شوراي اسلامي تصويب شده است و از تأييد بزرگان و فقهاي محترم شوراي نگهبان، يا بعضي از مراكز مثل مجمع تشخيص مصلحت و غيره گذشته باشد. انقلاب، يعني قوانيني كه از اينجاها خارج شده باشد. اگر انقلاب در خلال ماده و قانون و آييننامه و مقررات مجسم و متجسد نباشد، يك چيز خيالي و بيضابطه خواهد شد كه هر كسي هرطور دلش خواست، آن را تفسير خواهد كرد. اينطور نيست. دين و شرع و اسلام، همان چيزي است كه مبادي اسلامي آن را قانون كردهاند و به شما دادهاند.
البته اين حرف مربوط به عامهي مردم است; ولي مواردي هم هست كه مثلا قانوني براي يك قاضي مطرح ميشود كه خلاف شرع است و از سابق مانده و دستكاري هم نشده است. اين قاضي هم، عالم و فقيه است و ميبيند كه اين قانون خلاف شرع است. در اينجا بايد برخلاف آن قانون عمل بكند. چنين مواردي، استثنايي است. آن چيزي كه در اختيار عموم و حتي خواص مردم است و در مسايل عمومي و مشترك و جامع، ملاك عمل ميباشد، همان چيزي است كه تصويب شده است. شما بر طبق اين بايد عمل كنيد. بگذاريد دشمنان و بدخواهان نتوانند دربارهي انتخاباتي به اين اهميت و عظمت، كمترين حرفي بگويند.
حديث است كه "رحمالله امرء عمل عملا فاحكمه": خدا آن انساني را رحمت كند كه كاري محكم و سنجيده و كامل و درست انجام بدهد. درستي كار براي يك خياط و يك كفاش و يك آهنگر و يك صنعتگر، طوري است; براي يك عملكنندهي به قانون و ضابطهي اداري، طور ديگري است. بههرحال، هر دو محكمكاري است.
و اما آن مطلب اصلي. اين روزها، روزهاي شكسته شدن حصر آبادان است. حادثهي عجيبي بود. آن روزهايي كه دشمن از كارون عبور ميكرد و مقدمات حصر آبادان را فراهم مينمود، روزهاي عجيبي بود. آن وقت من غالبا در اهواز بودم. فضاي غمآلودي بود; فراواني مشكلات، فرماندهي غلط و ناقص، بيپناهي نيروهاي مؤمن و مخلص، تجهيزات در حداقل لازم، نه مهماتي، نه سلاحي. دشمن هم از اين وضع استفاده كرد. از آن طرف كه هرچه فشار آوردند، نتوانستند آبادان را تصرف كنند و ديدند كه قابل تصرف هم نيست; مجبور شدند دور بزنند، از اين طرف بيايند، از كارون عبور كنند و با فاصلهي زيادي آبادان را محاصره نمايند.
در اين دوران چندماههيي كه آبادان، اول از دو جهت، بعد از سه جهت، بعد تقريبا از چهار جهت محصور بود و هيچ راه زميني به سمت آبادان وجود نداشت و بايد از درون آب ميرفتند و با فاصلهيي خودشان را ميرساندند، قضايايي اتفاق افتاد. اينقدر جوان مؤمن، رزمندهي مخلص و آدم فداكار جان خود را به خطر انداخت يا نثار كرد، تا دشمن را يك وجب عقب بنشاند، يا از جلو آمدن او مانع بشود، كه واقعا ضبط و حصر آنها كار آساني نبود. من نميدانم آيا اين چيزها در نوشتهها و دفترها و لااقل در سينهها ضبط است، تا روزي در اختيار تاريخ قرار بگيرد، يا نه؟ و اي كاش باشد و قرار بگيرد.
امام (ره) فرمودند: حصر آبادان بايد شكسته بشود. به دنبال اين فرمان، براي شكستن حصر آبادان تلاش شد. حصر آبادان، در خلال يك فداكاري بزرگ شكسته شد و حرف امام تحقق پيدا كرد. كساني در دنيا بودند كه از دور فكر ميكردند كه قضيهي جنگ با از دست رفتن آبادان حل خواهد شد و قضيهي جمهوري اسلامي هم حل خواهد گرديد! جمهوري اسلامي كه نتواند آبادان خود ـ يعني شهر صنعتي و چشم و چراغ آن منطقه از كشور ـ را نگه بدارد، ديگر چهطور حكومت و دولتي است؟! معلوم بود كه اگر آبادان ميرفت، روحيهها هم با اين شهر ميرفت و ديگر اهواز هم قابل دفاع نبود.
آن روز دشمن در ده، دوازده كيلومتري اهواز بود و خمپارههاي 60 او در اين شهر به زمين ميخورد. يعني دشمن جلو ميآمد، تا حدي كه اهواز در برد خمپارههاي 60 او قرار ميگرفت و ميزد و هيچچيز باقي نميماند. امام(ره) آن نقطهي اصلي را پيدا كردند و گفتند كه حصر آبادان بايد شكسته بشود، و شكسته شد. اين روزها، سالگرد آن روزهاي افتخارآميز است.
حصر آبادان چهطور شكسته شد؟ حرف من اين است. ملت ايران، رزمندگان، آزادگان، خانوادههاي عزيز شهيدان، جانبازان عزيزمان ـ كه جگرگوشههاي ما هستند ـ و خود كساني كه در آن حادثه شركت داشتند، به خودشان برگردند و مراجعه كنند و از خودشان سؤال نمايند، چه شد كه حصر آبادان شكست؟ ما نتوانسته بوديم جلوي دشمن را بگيريم كه روي رودخانه پل نزند و بيايد. براي يك نيروي نظامي، پل زدن روي رودخانه، كار خيلي مشكلي است. جلوگيري از آن، به مراتب آسانتر از شكستن آن محاصرهي سنگين بود. چهطور شد كه ما توانستيم اين كار بزرگ را انجام بدهيم؟ اين عامل، عامل اصلي است. اين عامل، همان عاملي است كه تمام مشكلات جمهوري اسلامي را رفع خواهد كرد. اين عامل، همان عاملي است كه تا امروز هم در تمام جبهههاي مبارزات گوناگون نظام مظلوم ما، به داد مردم رسيده است. اين عامل چيست؟
اين عامل، چيزي مركب از دو، سه عنصر است: اول، توكل به خدا و دل به دريا زدن به اميد او. دوم، فداكاري و جان و راحتي و منافع خود را به حساب نياوردن. من الان در ميان رزمندگان برجستهي نام و نشاندارمان ـ كه بحمدالله زندگي بابركتشان باقي ماند ـ كساني را ميبينم كه در آن روز با چه شرايطي به مقابلهي با دشمن رفتند. من آن ساعات و آن لحظات را فراموش نميكنم كه اينها براي گرفتن يك چيز مختصر و يك سلاح كوچك، به هر كسي كه فكر ميكردند ممكن است به آنها كمك كند، با التماس متوسل ميشدند، تا اين سلاح را به دست آورند. روزها و هفتهها و ماهها به ميدان جنگ ميرفتند و در اين شكافها و اين سوراخها و اين سنگرها، آن هواي گرم و آن سرما را تحمل ميكردند، براي اينكه بتوانند به دشمن يك ضربه بزنند. البته معلوم بود، اول چيزي كه در خطر بود، جان خودشان بود. آن جا، جايي نبود كه انسان بتواند فكر جانش را بكند; برايشان مهم نبود.
روزي كه آن جنگ خـونين، در حولوحوش جزيرهي آبـادان واقع شد و جوانان رزمندهي ما، از ارتشي و سپاهي و بسيجي، همينطور مثل ستارههاي فروزاني كه ساقط بشوند، در بهمنشير ميافتادند و شهيد ميشدند، اما برنميگشتند و ميرفتند، تا دشمن را نابود كردند و سرش را به سنگ كوبيدند و جزيرهي آبادان را فتح كردند و محاصره را شكستند و دشمن را عقب راندند، چيزي كه براي اين جوانان و اين رزمندگان و اين بسيجيها و اين افسران و درجهداران و سپاهيها مطرح نبود، جانشان بود.
اينطوري ميشود به هدفهاي بزرگ رسيد. اينطوري ميشود شر استكبار را كم كرد. اينطوري يك ملت، زندگي راحت و شرافتمندانه را براي خود فراهم ميكند. ممكن است زندگي راحت و خوبي باشد، اما با زندگي راحت ملتهاي اسير، قابل مقايسه نيست. آيا راحتي در زندان و سلول و يك فضا، كه در را روي شما ببندند، ظهر هم غذايتان را بياورند، شب هم شامتان را تهيه كنند و مثل خيلي اززندآنها بيگاري بدهند، با آن راحتييي كه شما در خانهي خودتان، يك مقدار زحمت بيشتر هم داشته باشيد، يكي است؟ بعضي از كشورها، براي استكبار جهاني و گردنكلفتها و قلدرهاي جهاني، مثل يك زندان است.
شما ملت ايران، امروز آزاديد و هيچ سياستي از سياستهاي بيگانه و دشمن در دنيا بر شما حاكم نيست و خودتان تصميم ميگيريد . كساني از ميان خود شما انتخاب ميشوند و در مجلس تصميم ميگيرند. اين مجلس شوراي اسلامي شما با چنين نمايندگان و چنين تركيبي، حقيقتا براي هر كشور و ملتي، مايهي افتخار است. اين مسؤولان دولتي، اين رئيسجمهور، اين ساير مسؤولاني كه هستند، همه متعلق به مردم، همه از مردم، همه دردكشيده و دردشناس و همه آزاد و مستقل و سرافرازند. هيچ فكري جز فكر ملت، برايشان مطرح نيست. مگر اين، چيز آساني است كه به دست آمده است؟
زندگي راحت و مرفه، رفع مشكلات، رسيدن به خودكفايي، مشتعل شدن صنعت و كشاورزي و كار و ابتكار و خلاقيت در سرتاسر كشور، زنده شدن زمينهاي مرده، زنده شدن استعدادهاي مرده، زنده شدن منابع و معادن مرده و خرج شدن آنها در راه توسعه و زندگي خوب براي مردم، در گرو همان ايستادگي و همان فداكاري است. اين، همان عنصر دوم است.
عنصر ديگري كه وجود داشت، عبارت از وحدت كلمهي مردم بود. آن روز در جبههي آبادان، هيچكس از كسي نميپرسيد كه شما طرفدار چه كسي هستيد، مخالف چه كسي هستيد، كدام خطيد، كدام ربطيد. الحمدلله در آن دوران، خط و ربط و اين معارضههاي بيخودي سياسي كه گاهي از گوشه و كنار مشاهده ميشود و غالبا ناشي از بيكاري است، نبود. آن كساني كه موجب انشعاب مردم بودند، بيرون رفته بودند و ديگر در ميان مردم نبودند. ملت و رزمندگان و نيروهاي نظامي و در رأس و پيشرو آنها، رهبر عظيمالشأن و امام بزرگوارمان بودند كه با كمال علاقه كار را تمام كردند.
حالا هم مسأله همين است. در تمام مشكلات، همان توكل به خدا و وحدت كلمه و فداكاري و مقدم دانستن منافع كشور و ملت و انقلاب بر منافع خود و شخص و گروه و باند و نيز طرد رفيقبازي، عامل گشوده شدن همهي گرههاست. اين راه را امام به ما ياد داد. اين راه را رزمندگان با عمل به توصيهي امام عظيمالشأن رفتند و موفق شدند. ما هم حالا بايد همان راه را برويم.
بدانيد كه اگر ملت ايران، توكلشان به خدا، احترامشان براي ارزشهاي اسلامي، تبعيتشان از مسؤولان امر و وحدت كلمهي خودشان را حفظ كنند، هيچ قدرتي از قدرتهاي مادي را من نميشناسم كه بتواند با ملت ايران با اين خصوصيات دربيفتد و پيروز بشود; بلكه ملت ايران بر تمام آنها پيروز خواهد شد.
اميدواريم كه خداي متعال به همهي شما توفيق عنايت كند، راه را به ما نشان دهد، ما را در پيمودن آن راه كمك كند، ارواح طيبهي شهداي عزيز را از ما خشنود كند، روح مقدس امام عزيزمان را از ما راضي نمايد و ما را مشمول رضاي ولياللهالاعظم، امام زمان (عجلالله فرجه الشريف) قرار بدهد.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته