چنين گفته شود، تا ما نيز راضى باشيم و چنين بگوييم!!. اما اينكه چه اسمى بايد گذاشت و چه عنوانى بايد انتخاب كرد و چه توجيهى بايد نمود؟ سؤال يا سؤالاتى است كه بايد خود غافلان و من و شما در پى جواب باشيم.
هر چه باشد، اين همان تصديق ننمودن و عيدالهى و نوعى تكذيب جزاى اخروى است، اگر چه تكذيب با عمل باشد و اگر چه تكذيب عملى بناميم. و اين، نوع خاصى از تكذيب است كه با داشتن ايمان و عقيده ابتدايى هم منافاتى ندارد، كما اينكه با عاقل بودن بمعنى عام آن نيز مىسازد، بطورى كه مىبينيم ما و همه ارباب غفلت در عين داشتن عقيده و ايمان، و در عين داشتن عقل و شعور، به چنين تكذيبى گرفتار مىباشيم.
البته مىشود اسم اين نوع از تكذيب را نسيان و عيد و نسيان جزاء نيزگذاشت و همه اينها را مىتوان از آيات قرآن كريم و از اشارات آنها استفاده نمود.
جان مسئله اين است كه اين، هر چه باشد و هر چه هست، از آثار جهل و غفلت و از نتايج خواب غفلت است. وقتى انسان در وادى خيال و اوهام محبوس شد،و در هواها و فريبها فانى و پراكنده گشت، و قلب ومشاعر وى تيره گرديد و از كار افتاد، چنين خواب و چنين آثارى را به دنبال خود خواهد داشت.
(دفتر دوم مثنوى)
بطورى كه اشاره كرديم، يقظه و بيدارى موجب تصديق و عيدالهى و موجب خوف از آن مىگردد. مطالعه در حالات بيداران و دقت در خصوصيات احوال و اقوال آنان، بخوبى حكايت از اين امر مىكند كه وعيد اخروى براى آنان آنچنان مهم، و در قلب آنان آنچنان حاكم است، و بر همه وجود آنان آنچنان سيطره دارد كه براى ما و براى همه ارباب غفلت بحكم اينكه، هيچ خامى حال پخته را نيابد، قابل هضم و قابل فهم نيست.
هر چه يقظه و بيدارى و هوشيارى بيشتر، به همان اندازه مسئله وعيد و خوف از آن در وجود بيداران و هوشياران نيز حاكمتر. اين شما، و آن هم حالات بيداران و هوشياران.
اگر در همه ادعيه مأثوره به تأمل بپردازيم، خواهيم ديد كه همه در خصوص مسائل آن سو، و همه مربوط به روز جزاء است. يا از عذابها و شدايد آن سو سخن بميان آمده، توأم با تضرعها و گريهها و زبانهاى گوناگون جهت نجات از آنها، يا از خوف حرمان از حيات و سعادت آن سو، و از خوف حرمان از وصال و لقاء و شهود و فناء با زبان خاص ياد شده و از فراق و هجران گفته شده و نجات از حرمان و خسران با سوزها و نالهها خواسته شده، و يا از قصور و نبود آمادگى لازم در مقام روبرو شدن با حضرت حق، و از شرم حضور در محضر او سخن بميان آمده و با لحن خاصى طلب عفو و مغفرت گرديده است. و در مجموع، سخن در يك مسئله به يك نظر خلاصه مىشود و آن، مسئله و عيد اخر وى و خوف از وعيد است.چيزى كه هست، گاهى وعيد آتش و سخط و غضب و خوف از آن مطرح شده، و گاهى و عيد فضيحت و رسوائى و شرم از آن ذكر گرديده، گاهى و عيد فراق و هجران و حرمان و ترس از آن گفته شده، و گاهى هم... و اين، نيست مگر تصديق و عيد.
در مضامين و اشارات، و نيز، در زبان خاص و حكايتهاى اين جمله كه بعنوان نمونه از دعاى ابوحمزه ثمالى مىآوريم، به دقت مىپردازيم.
1- جايى سخن اين چنين و زبان هم اينست كه خدايا با تو سخنها داريم و براى تو رازها و بسوى تو نيازها و از تو بسى انتظارهاو در حضرت تو بسى اميدها و آرزوها، كه تو خدايى، «... يارب ان لنا فيك أملا طويلا