ناقص، نه فرصت و وقت براى آنان شناخته شده، و نه ارزش آن معلوم گرديده است .و طبعاً اغتنام فرصت نيز براى آنان مطرح نخواهد بود.
اينجاست كه بدون توجه و بصورت بسيار خطرناك و حسرت بار، فرصت اسرارآميز و وقت پر ازرش در طريق نيل بيشتر به خواستههاى نفسانى و در طريق اوهام و خيالها مصروف گشته و خسران عظيم پيش مىآيد. مطالعه حالات و خصوصيات اكثريت صاحبان ايمان كه در غفلتاند، اين حقيقت را براى ما روشن مىسازد. شما اگر در حالات آنان دقت كنيد، خواهيد ديد كه اصولا آنچه براى آنها معنى و نيز ارزش ندارد، همان وقت و فرصت است. اين گرفتارى آنچنان شديد و دردآور است كه مىبينيم اكثر مؤمنين - با داشتن ايمان - به انحاء مختلف سعى مىكنند اوقات خود را بگذرانند و براى اين كار به وسايل و راههاى گوناگون روى مىآورند.
به هيچ وجه براى آنان ارزش وقت يا فرصت منظور نيست و احياناً اين كلمه، يعنى كلمه «ارزش وقت» را هم در جايى بكار مىبرند كه اهداف دنيوى منظور باشد!!.
بعضى از غافلان كه تا حدودى توجه به اهميت مسئله آخرت دارند، و احياناً بعضى از كسانى كه هنوز بيدار نگشته ولى به فكر سير و سلوك مىافتند، به مقتضاى اسارتها، به تسويف، يعنى امروز و فردا كردن گرفتار شده و از اين طريق به تضييع وقت و از دست دادن فرصت مبتلا مىشوند. و اين در حقيقت همان تضييع است الاّ اين كه صورت فريبندهاى دارد يعنى فرصت و وقت نزد اينها نيز معنى و ارزش خود را نيافته است. و شايد خود گمان كنند كه معنى فرصت و ارزش آن، و مفهوم وقت و سر آنرا دريافته و از غافلان نيستند، وليكن اين هم بجاى خود غفلتى است و بس. زيرا اگر اين چنين باشد، هرگز تسويف و امروز و فردا كردن در بين نخواهد بود و اصولا براى خود آنان كاملا روشن خواهد شد كه تسويف نيز راه بخصوصى است براى از دست دادن فرصت و تضييع آن، و مكر خاصى است از شيطان و حيلهاى است از نفس.
(دفتردوم مثنوى)
دستهاى از جهنميان همين اهل تسويف هستند. تسويف آنچنان هلاكت بار و فريبنده است كه نه تنها هيچ خيرى در آن نيست و نه تنها نشانى از بيدارى در آن وجودندارد بطورى كه احياناً گرفتاران به تسويف پيش خود چنين مىپندارند، بلكه علاوه بر سبب تضييع بودن، موجب ريشهدار شدن ضلالتها و انحرافها و حجابها در وجود انسان بوده و مسئله اصلاح باطن و تطهير قلب را مشكلتر نموده و يا راه اصلاح و تظهير را به سوى انسان مىبندد. و در تشبيه بايد گفت گرفتار تسويف همانند كسى مىشود كه درخت خارى را كاشته باشد. ودر وقت خود به سرغ از راه برداشتن و كندن آن نيايد و امروز و فردا كند، تا جايى كه آن درخت خار كاملاً ريشهدار و بزرگ گردد و بعكس، خود او ضعيف و پير و ناتوان شده و با اين وضع در فكر كندن آن بيفتد و درصدد اين امر باشد.